 |

مقدمه
مقاله حاضر خلاصه و جمع بندى نظریات جیمز روزنو درباره تحول نظام بین المللى و جایگاه سازمان ملل در آن است. كه بر پایه مطالب مندرج در كتاب سازمان ملل متحد در جهانى متلاطم
The united nations in a turbulent world)) تنظیم شده است. در این كتاب جیمز روزنو كوشیده است ویژگى هاى جهان متحول و دگرگون شده كنونى را باز گو كرده و در آن نقش و جایگاه سازمان ملل به عنوان یك عامل تإثیر گذار و در عین حال تإثیرپذیر از این تحولات را تبیین كند و ضمن ارأه توصیه هایى به دست اندر كاران سازمان ملل متحد, كوشیده است در زمانه اى كه اصل حاكمیت محو تدریجى را طى مى كند و با این وصف مانعى از سر راه اعمال اقتدار سازمان ملل برداشته مى شود, به سطح ارتقاى موقعیت این نهاد بین المللى كمك رساند, خاصه آن كه از دیدگاه روزنو از جمله مبانى اقتدار, بر خلاف گذشته كه مبتنى بر سنت ها و عرف ها و یا وراثت و انتخاب بود, بر پایه موقعیت در عملكردهاست و از این منظر وى سعى مى كند توجه متولیان سازمان ملل را در شناساندن خدمات و موقعیت هاى این سازمان به جهانیان جلب كند.
عوامل و مشخصات تلاطم جهانى
جیمز روزنو از جمله متفكران و صاحب نظرانى است كه سعى كرده تحولات و مسأل سازمان ملل متحد را در قالب تئورى عمومى خود درباره روابط بین الملل توضیح دهد. روزنو معتقد است جهان امروز به ویژه پس از پایان جنگ سرد دچار تلاطمى شده كه این تلاطم بنیاد روابط بین الملل را دگرگون ساخته است. وى درباره سازمان ملل این سوال را مطرح مى كند كه آیا این سازمان در تحولات جدید مستغرق مى گردد و یا جایگاه و نقش خود را افزایش مى دهد؟ روزنو براى توضیح و تشریح این مسإله عمومى سه سوال اساسى را طرح مى سازد:
1. سازمان ملل از تحولات بنیادین پس از 1945 چه تإثیرى پذیرفته است؟
2. آیا سازمان ملل توان مقابله و تطابق با تلاطم فزاینده جهان را دارد؟
3. آیا سازمان ملل مى تواند همان طور كه متإثر از تحولات جهانى است, عامل آن نیز باشد؟(1)
از نظر روزنو دو دیدگاه عمومى كه بیانگر افراط و تفریط در قضاوت و پاسخ گویى به این سوالات است وجود دارد. یك نظر در بیان یك آواره كرد عراقى متجلى است كه مى گفت: (( نیروهاى آمریكایى از سازمان ملل بهتر هستند, زیرا آنها قدرت دارند. سازمان ملل چه كرده است؟ این تنها یك نام است)). در مقابل این نظر كه به بى تإثیرى و بى خاصیتى سازمان ملل معتقد است, نظر دیگرى وجود دارد كه بیشتر زبان حال خبر گزارىها و رسانه هاى خبرى دنیاست. بر پایه این نظر, سازمان ملل در شرایط جدید جهانى, قدرت و جایگاه بى سابقه اى پیدا كرده است; این كه شوراى امنیت این ادعاى دولت عراق را كه سركوب شورشیان كرد و شیعیان جنوب عراق یك مسإله داخلى است را رد مى كند و یادآور مى شود كه (( عراق با كوچاندن مردم خود, صلح و امنیت بین المللى را به خطر انداخته است)), در تاریخ سازمان ملل متحد بى سابقه است, زیرا بدین گونه یك سازمان بین المللى براى حفظ صلح و امنیت بین المللى, حتى در داخل یك كشور حضور پیدا مى كند و كشورى به علت رفتار خشونتآمیز با شهروندان خود به عنوان تهدید علیه امنیت بین المللى محكوم مى شود. حال براى این كه روشن شود كدام یك از این دو تعبیر صحیح است و یا این كه آیا مى توان تعبیر جایگزینى براى آن یافت, لازم است تحول و تلاطم جامعه بین المللى در شرایط جدید به خوبى درك شده و سازمان ملل در درون این تحولات مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. (2)
از نظر جیمز روزنو, تاكنون بررسى وضعیت سازمان هاى بین المللى بیشتر بر روى روش هاى تصمیم گیرى و ساختار نهادى و سازمانى و تنظیمات درونى این سازمان ها متمركز بود و در مطالعه بر روى آنها كمتر به میزان تإثیرشان از اوضاع بین المللى و نحوه تطور آنها در بستر روابط بین الملل توجه شده است, (3) و این كارى است كه روزنو ادعاى انجام آن را دارد ; از این رو قبل از بررسى مسأل و تحولات سازمان ملل به ذكر مبانى تئورى خود درباره تلاطم جهانى مى پردازد. به عقیده روزنو هفت عامل عمده موجب پیدایش تلاطم در جامعه بین المللى شده و ماهیت روابط بین الملل را تغییر داده است, هفت عامل عبارتند از:
1. تكثر و افزایش تعداد بازیگران بین المللى; 2. تحول و رشد سریع تكنولوژى; 3. بین المللى شدن اقتصادهاى ملى ; 4. افزایش وابستگى متقابل; 5. تضعیف نقش دولت ها و تجدید ساختار وفادارى; 6. گرایش به زیر گروه ها; 7. گسترش گرسنگى, فقر و پیچیدگى مسأل جهان سوم.
1. تكثر و افزایش تعداد بازیگران بین المللى
از دید روزنو, روابط بین الملل از حالت دولت محورى خارج شده است و امروز دیگر نمى توان دولت هاى ملى یا به عبارت دیگر كشورها را بازیگر اصلى و یگانه عرصه جهانى دانست. از نظر وى امروز بسیارى از شركت هاى كوچك و بزرگ, گروه هاى سیاسى, طبقات مستقل اجتماعى, افراد یا سازمان هاى تخصصى مى توانند به عنوان بازیگر بین المللى مطرح باشند.
اگر تا چندى قبلى 160 كشور و چند سازمان بین المللى كه متشكل از همین كشورها بودند, اصلى ترین بازیگران بین المللى محسوب مى شدند, امروز صدها بازیگر مستقل اما مرتبط وجود دارند كه محاسبه آنها دشوار است. این امر یكى از عوامل عمده تحول و تطور جامعه جهانى شده است. (4)
2. تحول و رشد سریع تكنولوژى
در جهان امروز رشد سریع تكنولوژى, واحدهاى مختلف انسانى را داراى توانایى هایى ساخته است كه هر یك قادرند به طرز شگفت انگیزى بر مجموعه روابط بین الملل تإثیر بگذارند. انقلاب تكنولوژى در زمینه هاى مختلف, توانایى ها و قدرت انسان امروزى را تغییر داده و مدل تازه اى براى برقرارى رابطه با محیط پیرامون ارأه داده است.
عمده ترین مظاهر این تحول را مى توان در انقلاب تكنولوژى هسته اى, انقلاب ارتباطات و انقلاب انفورماتیك یافت. انقلاب در تكنولوژى هسته اى توان انسان را براى نابود ساختن و نیز توانایى جنگى او را نامحدود ساخته است. انقلاب ارتباطات موجب افزایش توان مقابله افكار و تإثیر گذارى بر ارزش ها, اندیشه ها و اذهان بشر را در سراسر جهان امروز فراهم ساخته است, و انقلاب انفورماتیك, پایگاه قدرت و شیوه زندگى را در جوامع بشرى تغییر داده است. انقلاب ارتباطات و انفورماتیك گروه هاى انسانى جدیدى را قادر ساخته است تا به فراتر از مرزهاى ملى نفوذ كرده و راه هاى تازه اى براى تإثیر و تإثر در عرصه بین المللى به وجود آورند. (5)
3. بین المللى شدن اقتصادهاى ملى
از دیدگاه روز نو امروزه تمامى عوامل و عناصر اقتصاد ملى, جهانى شده اند; بدین معنا كه دیگر متعلق به كشورى خاص نیستند و ماهیت متفاوت و جهانى یافته اند; براى نمونه سرمایه هاى موجود در اقتصادهاى امروز در كشور خاصى متمركز نیست, بلكه سرمایه به پدیده اى جهانى بدل شده كه بخش هایى از آن در كشورهاى مختلف وجود داشته و به كار گرفته مى شود. نظام تولید نیز به همین نحو است; امروزه دیگر براى تولید یك كالا ممكن است چند كشور حضور داشته باشند و بخش هاى زنجیره تولید در كشورهاى مختلف پراكنده شده باشند. نیروى كار كه توان رفتن ازجایى به جاى دیگر داشته و بازار جهانى كه ماهیتى فرا ملى یافته است نیز از مظاهر جهانى شدن اقتصادهاى ملى است. امروزه بازار كشورهاى مختلف چنان در هم تنیده و مرتبط با یكدیگرند كه در حقیقت مجموعه آنها بازارى جهانى را تشكیل مى دهند.
بنابراین, اقتصادهاى ملى, جهانى شده و ماهیتى بین المللى یافته اند. بدیهى است كه منافع اقتصادى در این دنیاى جدید معنایى تازه مى یابد و رفتار كشورها و بازیگر بین المللى را تغییر مى دهد. این نكته اى است كه سازمان ملل نیز با آن روبه رو مى گردد و ناگزیر است براى مقابله با آن, تعریف تازه اى از نهادهاى اقتصادى خود ارأه دهد.(6)
4. افزایش وابستگى متقابل
به عقیده روزنو, جهانى شدن اقتصادهاى ملى تنها امرى نیست كه موجب گرایش به زندگى جهانى و جهان گرایى شده است, بلكه مسأل فراملى تازه اى نیز وجود دارند كه موجب پیدایش وابستگى متقابل و مسأل مشتركى مى شوند كه انسان امروز به طور مشترك و واحد با آن روبه روست.
در جهان پس از جنگ سرد, نه تنها اقتصادها و منافع سیاسى - اجتماعى كشورها به هم پیوسته و نظام هاى مختلف را به هم پیوند زده است, بلكه مسألى به وجود آمده كه بشر امروز ناگزیر از مقابله همه جانبه با آن است; مسألى چون آلودگى محیط زیست, بحران بدهى ها, تجارت مواد مخدر, تروریزم, ایدز و جریان مهاجران وجود دارد كه مى توان نام ((مسأل مشترك بشرى)) بر آن نهاد. این پدیده ها موجب تحول محیط و جو بین المللى شده و كارهاى تازه اى براى سازمان هاى بین المللى به وجود آورده است. (7)
5. تضعیف نقش دولت ها و تجدید ساختار وفادارى
از این دیدگاه گر چه حیات و حضور دولت ها در جهان متلاطم تداوم یافته و آنها هنوز نقش مهم و اساسى در روابط و تلاطم بین المللى بازى مى كنند, اما نقش محورى آنها از میان رفته و آنها دیگر به عنوان تنها نهادهایى كه وفادارى شهروندان مختص آنهاست مطرح نیستند, امروزه با توجه به افزایش مهارت هاى تحلیلى افراد و شهروندان هر كشور, جهانى شدن اقتصادهاى ملى, گرایش به وفادارى به گروه هاى كوچك تر و تغییر منافع و معیارهاى مشروعیت در داخل كشورها, موجب شده تا مناط و ساختار وفادارى در درون و بیرون كشورها متفاوت باشد. در این شرایط جدید, هم معیارهاى وفادارى تغییر كرده و هم نهادها و گروه هایى كه ممكن است وفادارى متوجه آنها شود; از این رو دولت ها هر چند كار كردهایى اساسى در جهان دارند, اما نقش محورى خود را از دست داده و در نتیجه تغییر ساختار وفادارى, جایگاهى متفاوت یافته اند. این امر سبب مى گردد كه حاكمیت نقش خود را به عنوان اصل بنیادى و محورى روابط بین الملل به تدریج از دست بدهد.
روزنو در این زمینه به مسإله وفادارى و گریز از وابستگى متقابل و گریز از وفادارى به نهادى فراملى در كشور نروژ اشاره مى كند. او معتقد است كه نروژىها از نظر تاریخى اعتقاد و گرایش چندانى به پیوستن كامل به یك نهاد فراملى را نداشته و به شدت به ملت خود وفادار بودند; از این رو در سال 1972 به عدم الحاق به جامعه اروپا گرایش داشتند; اما در سال 1990 هنگامى كه دیدند حتى كشورهایى مثل سوئد, اطریش و فنلاند, به این جامعه گرایش نشان دادند و ممكن است آنها به تنها كشور اروپایى خارج از جامعه اروپا تبدیل شوند, ذهنیت و نوع وفادارى آنها تغییر كرد و عناصر حاكمیت را تا حدودى نادیده انگاشته و به پیوستن كامل به جامعه (اتحادیه) اروپا تمایل نشان دادند. (8)
6. گرایش به زیر گروه ها (تضعیف ملى گرایى)
این منبع از جمله منابعى است كه گرایش به ناسیونالیزم و محوریت آن را در جهان امروز تضعیف كرده است, هر چند گرایش به امور بین الملل نیز موجب كاهش ملى گرایى شده است; اما گرایش به زیر گروه ها, ملى گرایى را از درون دچار تزلزل و مخاطره كرده است. گرایش به گروه هاى كوچك نژادى, گرایش به احزاب سیاسى, گرایش به اتحادیه هاى كارگرى, گرایش به كلیسا, گرایش به انجمن هاى تخصصى و گروه هاى متعدد و فراوان دیگر, نمونه هایى از گرایش به زیر گروه ها هستند كه امروزه تا حدى ملى گرایى را تحت الشعاع قرار داده اند. (9)
7. گسترش گرسنگى, فقر و پیچیدگى مسأل جهان سوم
امروزه به رغم گسترده شدن اقتصادها و رشد تكنولوژى, شاهد گسترش روزافزون گرسنگى و فقر و وجود مسأل متعدد ولاینحل در كشورهاى جهان سوم هستیم. این امور كه امروزه جدىتر و تهدید كننده تر از هر زمان مطرح است, مسأل و دل مشغولى هایى را براى جهانیان به وجود آورده كه آنها را به طور یكپارچه در مقابل مسإله اى خاص قرار داده است. وجود این مسأل كه تحولاتى را در جهان سوم سبب مى گردد, در مجموعه مسأل جهانى امروز, آثار عمیق و پایدارى برجا مى گذارد كه در جاى خود موجب تلاطم جهانى و به وجود آمدن مشكلات و مسئوولیت هاى تازه براى سازمان ملل مى شود. (10)
پارامترهاى اصلى تلاطم جهانى
از دیدگاه روزنو, پیدایش تلاطم جهانى را در شكل و قالبى دیگر نیز مى توان تبیین كرد و آن بررسى تحول در سه پارامتر مشخص جهانى است. روزنو این پارامترها را پارامتر خرد, پارامتر خرد - كلان و پارامتر كلان مى نامد. (11)
1. تحول در پارامتر خرد:
از نظر روزنو عوامل مختلفى در جهان امروز سبب شده اند كه مهارت ها و توانایى افراد از نظر تحلیلى به طور بى سابقه و ناگهانى رشد یابد. به عقیده وى جهان گذشته, جهانى است كه شهروندان هر كشور و افراد از مهارت هاى تحلیلى اندكى برخوردار بوده اند; اما رشد و انقلاب در تكنولوژى ارتباطات و انفورماتیك و گسترده تر شدن وسایل ارتباط جمعى و نیز افزایش وابستگى متقابل كشورها سبب بالارفتن اطلاعات و آگاهى ها و مهارت هاى افراد شده است. در كنار آنها رشد و گسترش آموزش و پرورش, بالا رفتن نرخ استفاده از تلویزیون, استفاده وسیع از كامپیوتر, امكانات سهل تر براى مسافرت و امورى از این قبیل سبب ساز بیشتر شدن توان و مهارت هاى افراد شده و انسان امروز را با انسان دیروز متفاوت ساخته است.
2. تحول در پارامتر خرد - كلان یا تغییر موقعیت اقتدار:
از نظر روزنو, این پارامتر شامل مجموعه گرانبهایى از اعمال و الگوهایى است كه شهروندان در پارامتر خرد را به اجتماع آنها در پارامتر كلان مربوط مى سازد. این پارامتر در قالب ساختار و موقعیت اقتدار تجلى پیدا مى كند; بدین معنا كه در آن مبنا و اساس كه بر پایه آن یك گروه از انسان ها از گروه دیگر اطاعت كرده و تحت اقتدار آن قرار مى گیرند بررسى مى گردد.
در گذشته, مبناى اقتدار یك بنیاد سنتى بود; بدین لحاظ كه وجود یك موقعیت ویژه از نظر قانون یا عرف, وراثت یا تعلق به یك گروه بالاى اجتماعى موجب به وجود آمدن اقتدار براى صاحبان قدرت مى گردeد. كسى كه از طریق قانون, عرف, وراثت و یا حتى انتخابات در مسند قدرت قرار مى گرفت تا زمانى كه در این مسند باقى بود, به علت وجود مسند داراى اقتدار بود; اما امروزه, مبنا و منبع اقتدار تفاوت كرده است و حتى دیگر عقاید, ارزش ها یا گرایش هاى مردم نیز به دشوارى مى تواند پایه اقتدار باشد. آنچه در جهان متلاطم منبع اقتدار است, عملكرد مثبت و موفقیتآمیز است. امروزه ارزیابى نحوه عملكرد صاحبان قدرت و سنجش میزان موفقیت آنهاست كه مشروعیت آنها را مشخص كرده و اقتدار آنها را ابقا یا متزلزل مى سازد; البته شكى نیست كه عقاید و ارزش ها در تعیین معیارهاى ارزیابى موثر است و همین امر باعث شده تا ساختار اقتدار در كشورهاى گوناگون به دلایل مختلف متزلزل گردد; اما چیزى كه در میان همه مشترك است, توافق در این موضوع است كه اقتدار و مشروعیت بر مبناى میزان موفقیت و عملكرد مثبت صاحبان قدرت استوار است.
3. پارامتر كلان یا تكثر و توسعه ساختار جهانى:
به عقیده روزنو, بیش از سه قرن است كه ساختار سیاست جهانى بر اساس نظام آنارشیك دولت هاى ملى داراى حاكمیت بنا شده, اما در جهان امروز و با ظهور بازیگران خود مختار تازه, این ساختار دگرگون شده است. نظام دولت مركزى گذشته به نظام چند مركزیى بدل شده كه در آن صدها بازیگر خود مختار همانند شركت هاى چند ملیتى, اقلیت هاى نژادى, دولت هاى محلى, بوروكراسى هاى محلى, انجمن هاى تخصصى و احزاب سیاسى, اهداف و جایگاه خود را یافته اند.
از نظر روزنو, در جهان متلاطم ساختار نظام جهانى یك ساختار دو شاخه اى شده است كه یك شاخه آن, دولت ها هستند و شاخه دیگر آن, زیر نظام هاى چند مركزى كه صدها بازیگر جدید آنها را تشكیل مى دهند. در این ساختار تازه, به جز افزایش بازیگران, مسإله اصلى و هدف اولیه آنها به جاى داشتن امنیت كه در نظام قبلى هدف اصلى بازیگران بود, دست یابى به خود مختارى و استقلال عمل است. ضمن آن كه بازیگران جدید به جاى آن كه همچون دولت هاى ملى به دنبال امنیت, نزدیكى, وحدت سرزمینى, حاكمیت و... باشند, در پى یافتن نقشى بیشتر در بازار جهانى و نیز حفظ همگرایى زیر نظام هاى خود هستند.
از دیگر عوامل تإثیر گذار در تحول جهانى, تإثیر عامل دمگرافیك است, بدین معنا كه پس از جنگ جهانى دوم جمعیت جهان از 2/5 میلیارد نفر به بیش از شش میلیارد نفر رسیده است و این گسترش دموگرافیك, پیچیدگى قوانین حركت و پارامترهاى نظام جهانى را عوض كرده است. به علاوه تعداد بیشترى از این مردم تحت تإثیر نوآورىهاى تكنولوژیك قرار گرفته و سهم بیشترى در مسأل عمومى طلب كردند و بدین گونه قدرت دولت ها و محوریت آنها در سیستم بین المللى كاهش یافته است.
بنابراین از دیدگاه جیمز روزنو, جهان امروزى دچار تلاطم شده و تمامى عناصر و عوامل اساسى آن دستخوش دگرگونى گشته است.
حال, سازمان ملل به عنوان عامل این تحول, خود چه تغییراتى را خواهد پذیرفت؟ به اعتقاد روزنو, در یك نگاه كوتاه تاریخى در مى یابیم كه سازمان ملل در سال هاى پس از جنگ دوم جهانى از جمله عوامل موثرى بود كه مانع بروز یك جنگ جهانى شده است, هر چند سازمان ملل گاهى در نگهدارى صلح و امنیت بین المللى به ویژه در مناطق و عرصه هایى كه قدرت هاى بزرگ حضور داشتند ناموفق بوده و در انجام پاره اى از وظایف خود به بن بست رسیده بود, اما در كنار عوامل دیگر در جامعه جهانى, موجب پیشگیرى از جنگ جهانى شده است.
البته این سازمان در طول پانزده سال یعنى از 1975 تا پایان دهه 1980 دوران دشوار و سختى را پشت سر گذاشت, به گونه اى كه برخى از متفكران رفته رفته به این اندیشه گرایش یافتند كه سازمان ملل متحد از نقش اساسى و تعیین كننده اى كه در منشور براى آن در نظر گرفته شده بود, فاصله گرفته و به یك محل مناظره و ارأه پاره اى از سرویس ها و خدمات بین المللى تبدیل شده است ; اما با پایان جنگ سرد و در اوایل دهه 1990 سازمان ملل ناگهان نقش عمده اى را در به وجود آوردن و محافظت از صلح و امنیت به ویژه در كشورهاى جهان سوم بر عهده گرفت. (12) بر این پایه روزنو, از دو نظر وضعیت جدید سازمان ملل را مورد بررسى قرار مى دهد: نخست این كه تحولات جدید و تلاطم جهانى چه تإثیرى بر سازمان ملل گذاشته است ; دوم این كه سازمان ملل چگونه مى تواند به مثابه عاملى در تحولات جهانى مورد ارزیابى قرار گیرد.
آثار تلاطم جهانى بر سازمان ملل متحد
به عقیده روزنو, تحولات عمیق روابط بین الملل كه تحت عنوان تلاطم جهانىGlobal Turbulent)) درباره آنها سخن گفته شد, از نظر گاه هاى مختلف به نفع سازمان ملل متحد است: (13)
نخست آنكه از میان رفتن تدریجى اصل حاكمیت كه اصل محورى روابط بین الملل محسوب مى گردید, موجب مى شود تا این سازمان بتواند با آزادى, قدرت و نفوذ بیشترى در مسأل جهانىeدخالت كرده و در عرصه بین المللى حضور یابد. در جهانى كه دولت ها دیگر محور و بازیگر اصلى و منحصر به فرد آن نیستند و در جهان متكثر كنونى, موسسات وابسته به سازمان مى توانند در نقش بازیگرانى عمده در عرصه بین المللى ظاهر شوند.
تا پیش از این, وجود اصل حاكمیت باعث محدودیت فراوانى براى عملكرد سازمان ملل مى شد; اما در حال حاضر شرایطى فراهم شده كه موسسات سازمان ملل مى توانند مرزهاى حاكمیت را درنوردند. از آغاز تإسیس این سازمان تاكنون تقابل و تناقضى در درون آن وجود داشته است, زیرا وظیفه حفظ صلح و امنیت بین المللى, درگیرى با امورى كه در حیطه مسأل داخلى كشورهاست را مى طلبد; این در شرایطى است كه در منشور سازمان بر احترام به حق حاكمیت كشورها و عدم مداخله در امور داخلى آنها تإكید شده است. به اعتقاد روزنو, با از میان رفتن دولت محورى و نقش اساسى اصل حاكمیت, این تناقض رو به محوشدن مى رود. سازمان ملل كه همیشه به علت این اصول در مقابل اعضاى خود در موضع ضعف قرار داشت, تا حدودى در موضع قدرت قرار مى گیرد; البته این نیازمند شكسته شدن كامل چارچوب هاى مفهومى گذشته است كه حتى نحوه حضور ابر قدرت ها در شوراى امنیت را تغییر مى دهد. این چارچوب ها باید به گونه اى تغییر كند كه زمینه هر نوع مداخله در امور داخلى به این بهانه از میان برود. روزنو یادآور مى شود كه در ماده 71 منشور ملل متحد راهى قانونى براى از میان بردن دولت محورى و پایه دولتى این سازمان باز شده است, زیرا در آن به روابط سازمان ملل با سازمان هاى غیر دولتىNon government organisations=NGO)) اشاره شده و امكان این روابط در نظر گرفته شده است.
دوم آن كه تغییر مبنا و ساختار مشروعیت و اقتدار نیز زمینه جدیدى براى فعالیت سازمان ملل فراهم آورده است. به دلیل آن كه از این پس, ارزیابى میزان موفقیت, پایه اصلى مشروعیت در عرصه بین المللى محسوب مى شود. سازمان ملل ناگزیر است به گونه هایى از فعالیت روى آورد كه امكان موفقیت بیشترى براى آن فراهم كند. مضافا این كه سازمان ملل خود به یك مرجع ارزیابى موفقیت ها بدل شده است. معیارها و ملاك هایى كه سازمان ملل تعیین مى كند, از آن جایى كه برآیند نرم ها و عرف بین المللى هستند كه اصلى ترین معیار سنجش موفقیت كشورهاست و این امر تإثیرى به سزا در افكار عمومى و مشروعیت دولت ها و مراجع مختلف بازیگران بین المللى دارد, با شكسته شدن ساختار سنتى اقتدار و مشروعیت, این امكان براى سازمان ملل به وجود آمده تا به تدریج به مرجعى براى تعیین مشروعیت ها بدل شود.
سوم آن كه افزایش مهارت هاى تحلیلى و قدرت فكرى و ذهنى افراد, زمینه مناسبى براى عملیات سازمان ملل در حفظ و نگهدارى صلح و امنیت بین المللى فراهم كرده است. در فضایى كه افراد داراى توانایى درك و دانش و تحلیل قوىترى هستند, فعالیت ها و عملیات حفظ صلح, بهتر و گسترده تر دنبال مى شود, زیرا قدرت تحلیل و اندیشه بالاتر به آرمان ها و ارزش هایى همچون صلح و امنیت گرایش بیشترى دارند.
اما تمامى این زمینه هاى مناسب در حالى امكان گسترش و منفعت سازمان ملل را فراهم مىآورند كه تغییراتى در ساخت سازمان ملل و توانایى كاركنان آن به وجود آید. از نظر روزنو, عادات تحلیلى و بوروكراتیك كاركنان سازمان ملل كه به مركزیت دولت ها خو گرفته بودند, باید تغییر كند و آنها لازم است قابلیت انعطاف و امكان برخورد با مسأل جدید را به دست آورند. موسسات سازمان ملل مى باید خود را براى ایجاد ارتباط با بازیگران جدید آماده كنند و خود را با تحولات جدید وفق دهند. لازم است تغییراتى در منشور به وجود آید و شیوه هاى جدیدى براى تصمیم گیرى سازمان به دست آید. همچنین نقش دبیر كل و نحوه عملكرد او و حتى شیوه انتخاب وى باید تحول یافته و یا تغییرات جدید سازگار شود. در این شرایط سازمان ملل از تحولات و تلاطم جهانى سود برده و مى تواند از جایگاه مشخص و تعیین كننده اى در جامعه بین المللى برخوردار شود.
توصیه هایى براى سازمان ملل به عنوان یك عامل تحول
روزنو معتقد است سازمان ملل نقش قابل توجهى در نظام بین المللى داشته است, به طورى كه اگر در سال 1945 این سازمان تشكیل نمى شد, بدون تردید جهان امروز چهره دیگرى داشت; اما سازمان ملل به رغم این نقش قابل توجه, هرگز به عنوان عامل و منشإ اصلى تحول و تغییر در روابط بین الملل مطرح نبوده است. حال شرایط جدید, این زمینه را به وجود آورده كه سازمان ملل به عنوان یك عامل و منشإ تحول نیز مطرح شود.
روزنو براى تحقق این امر شش توصیه اصلى دارد كه به طور جداگانه آنها را طرح مى كند:
توصیه اول, به سوى تحول در طرز فكرها و نگرش ها(14)
به عقیده روزنو, وجود یك رویه بین المللى و سابقه طولانى تاریخى, ذهنیت و طرز فكرى خاص را درباره امور بین المللى به ویژه اصلى خدشه ناپذیر ((حاكمیت)) به وجود آورده است. شرایط جدید ایجاب مى كند كه سازمان ملل منشإ تحول در این طرز فكر و شیوه تلقى عمومى به ویژه درباره اصل حاكمیت شود. از نظر جیمز روزنو, لازم است ذهنیت رهبران و تفسیرى كه از اصل حاكمیت مى كنند تغییر یابد. این تفسیر دوباره مى تواند نحوه تغییر و برداشت از منشور, وظایف و نقش سازمان ملل و همچنین نحوه عمل و جایگاه دبیركل را متحول سازد.
انعطاف پذیر شدن اصل حاكمیت مى تواند توسط كاركنان, موسسات تابعه و كارشناسان سازمان ملل آغاز و به وسیله دبیر كل تكمیل شود.
توصیه دوم, به سوى افزایش اقتدار (15)
به عقیده روزنو, در جهان امروز مشاهده موفقیت ها و ارزیابى عملكرد هاست كه زمینه مشروعیت و اقتدار را فراهم مى كند; از این رو چنانچه سازمان ملل در پى افزایش اقتدار خود باشد, مى باید عملكرد و فعالیت هاى خود را در معرض دید و مشاهده جهانیان قرار دهد. نشان دادن مستمر خدمات, عملكرد و عملیات موفقیتآمیز سازمان ملل در رسانه هاى گروهى مى تواند اذهان عمومى را متوجه اقدامات مثبت و فراگیر این سازمان كرده و زمینه مشروعیت و در نتیجه اقتدار بیشتر سازمان ملل را فراهم سازد. روزنو پیشنهاد مى كند كه براى هیإت هاى نمایندگى كشورها در سازمان ملل نام دیگرى به جز نمایندگى دایم یا سفارت انتخاب شود, زیرا در جهان چند مركزى دیگر تنها كار سازمان ملل ارأه خدمات و یا تإمین نظرهاى دولت ها و كشورهاى عضو نیست; از این رو براى تبیین نظرگاه ها و جمعآورى اطلاعات سازمان ملل مى باید دفاتر یا سفارت هایى در تمامى پایتخت هاى دنیا تإسیس كند. از دید روزنو لازم است در هر كشور منابع خاصى براى اخذ مالیات براى تإمین مخارج و هزینه هاى خدمات گسترده سازمان ملل و ارأه و تبلیغ آن در عرصه بین المللى تعیین و در ازاى حضور هیإت نمایندگى خود پراخت كند.
توصیه سوم, تقویت ساختار نظام دو شاخه اى (16)
از این نظر گاه سازمان ملل مى تواند با نحوه عملكرد ویژه اى ساختار چند مركزى و بازیگران غیردولتى خود مختار را تقویت كند. هیإت ها و موسسات وابسته سازمان ملل مى توانند ارتباطات مستقیم با بازیگران جدید بر قرار كرده و به آنها خدمات و اطلاعات ارأه كنند. داشتن رابطه رسمى و ارأه خدمات سازمان ملل مى تواند حیات این بازیگران و نیز ساختار چند مركزى جهان امروز را تقویت كند.
توصیه چهارم, به سوى پدید آوردن زمینه هاى خدمات و عملیات جهانى(17)
به نظر جیمز روزنو, جایگاه جدید سازمان ملل چنین مى طلبد كه خدمات و عملیات این سازمان عمیق تر, گسترده تر و جهانى تر شود و در این امر تمامى كشورهاى عضو باید چه به لحاظ مادى و چه به لحاظ فكرى و ادارى به سازمان ملل یارى رسانند. از این پس و با توجه به این كه حتى برخى از مسأل و تعارضات درونى كشورها در حیطه مسوولیت هاى سازمان ملل قرار مى گیرد و نیز این سازمان وظیفه ارأه خدمات به تمامى بازیگران جدید را مى یابد, لازم است نیرو و توان گسترده ترى براى آن پدید آید; براى مثال جهت عملیات حفظ صلح, با تعریف تازه اى كه در فضاى جدید بین المللى از آن مى شود, لازم است نیرویى بزرگ تر كه نقشى بیش از ناظر بازى مى كنند به وجود آید.
توصیه پنجم, به سوى ایفاى نقش رهبرى موثرتر(18)
از این نظرگاه موسسات و عناصر اصلى سازمان ملل باید به سوى یافتن مهارت ها و جایگاه تازه اى متمایل شوند كه بتوانند در برخورد با مسأل جهانى متلاطم امروزى نقش واقعى خود را ایفا كنند. این امر در مورد تمامى پرسنل اعم از بوروكرات ها, كارشناسان و روساى تشكیلات سازمان ملل صادق است; اما بیش از همه در مورد دبیر كل صدق مى كند. از نظر روزنو, هم انتخاب دبیركل, هم حیطه اختیارات و هم گرایش دبیر كل, مى باید با توجه به شناخت اصول جدید جامعه جهانى و منطبق با آن باشد. انتخاب دبیر كل كه تا كنون بر پایه معیارهاى سنتى انجام مى گرفت, باید جاى خود را به معیارهاى جدید بدهد, یعنى شخصیت سیاسى اى انتخاب شود كه داراى تجربیات موفقیتآمیز بوده و مشروعیتش بر پایه معیارهاى جدید باشد. همچنین اوضاع جهانى چند مركزى و متكثر كنونى, دارا بودن اختیارات بیشتر براى دبیر كل را مى طلبد; اختیاراتى كه به او امكان مداخله موثر را چه در مسألى كه پاى دولت ها در میان است و چه در موضوعاتى كه بازیگران غیردولتى پدید مىآورند بدهد; البته این در شرایطى است كه دبیر كل ذهنیت, تحلیل و شیوه برخورد را بر اساس مسأل دنیاى جدید هماهنگ كند; مثلا در گذشته در هنگامى كه آمریكا قصد مداخله در شمال عراق را داشت, خاویرپرزدكوئیار, دبیر كل وقت سازمان ملل, به دلیل حفظ و احترام به حق حاكمیت, در پى آن بود كه حتى المقدور از این امر جلوگیرى به عمل آورد و مسإله را از طریق مذاكره و دیپلماسى حل و فصل كند, در حالى كه در جهان نو, ((اصل حاكمیت)) دچار انعطاف شده و همانند گذشته مطلق و غیر قابل خدشه نیست و دبیر كل براى آن كه بتواند نقشى موثرتر بازى كند باید به این امر آگاهى داشته و برنامه عمل خود را بر اساس آن تنظیم كند.
توصیه ششم, افزایش قدرت معنوى ارشادى(19)
سرانجام لازم است جایگاه ارشادى و توان ارأه طریق سازمان ملل از موضع هدایتگر اصلى, افزایش و گسترش یابد. این امر كه از طریق دبیر كل یا نمایندگان او و یا سفارت هایى كه سازمان ملل در پایتخت هاى جهان تإسیس مى كند قابل انجام است و مى تواند این سازمان را به مرجع ارشاد و اعمال نظر در بحران ها و اختلافات بین المللى بدل سازد.(20)
از دید روزنو, با از بین رفتن انحصار نقش دولت ها به عنوان بازیگران بین المللى, جهان از یك سیستم مركزى خارج و به یك سیستم چند مركزى تبدیل گردیده كه در آن صدها بازیگر مستقل و خود مختار جدید پدید آمده اند. در این جهان كه براساس افزایش آگاهى و مهارت هاى افراد و شهروندان بنا گردیده است. معیار مشروعیت و اقتدار, دیگر از ارزش هاى سنتى, قانونى و نهادى استخراج نمى شود, بلكه موفقیت و ارزیابى عملكردها سنگ بناى مشروعیت و اقتدار است و این چه در حوزه داخلى و چه در عرصه بین المللى مشهور است.
رشد تكنولوژى, مبادله فراوان افكار و اندیشه ها و گسترش ارتباطات و نتایج گسترده اى كه انقلاب انفورماتیك به وجود آورده, مبانى رفتار و روابط بین الملل را تغییر داده است. در این میان سازمان ملل متحد به علت از میان رفتن نقش محورى دولت ها و دگرگون شدن و انعطاف پذیرى اصل حاكمیت مى تواند نقش عمده تر و گسترده ترى را در جهان ایفا كند. سازمان ملل به علت آن كه دیگر به وسیله اصل حاكمیت محدود نمى شود و امكان برقرارى رابطه با صدها بازیگر جدید بین المللى را دارد, مى تواند جایگاه متفاوتى در جامعه جهانى بیابد و حتى به مبنا و ارأه دهنده ملاك هاى مشروعیت و اقتدار بدل گردد; البته تمامى این امور منوط به آن است كه تشكیلات, اهداف و برداشت هاى موجود از سازمان ملل متحول شده و با تغییرات جدید هماهنگ شود. همچنین نقش و شیوه انتخاب و عمل دبیركل و نحوه حضور نمایندگان سازمان ملل در نقاط مختلف جهان بر پایه اصول جدید جهان متلاطم یعنى چند مركزى بودن, اقتدار بر پایه موفقیت, احترام به افراد آگاه و ارأه خدمات به بازیگران جدید بنا مى گردد.
پى نوشت ها
* . استاد یار دانشكده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران.
James N.Rosenau, The united Nations in a Turbulent World (London: LyNNE RIENNER, 1992) P.10. .1
Ibid, P.7- 8 .2
Ibid, P.9. .3
Ibid, P.22-24. .4
Ibid, P.24-26. .5
Ibid, P.26-27. .6
Ibid, P.27-28. .7
Ibid, P.29-39. .8
Ibid, P.32-33. .9
Ibid, P.34-35. .10
Ibid, P.11-22. .11
Ibid, P.36-39. .12
Ibid, P.40-58. .13
Ibid, P.61-64. .14
Ibid, P.65-67. .15
Ibid, P.67-69. .16
Ibid, P.69-70. .17
Ibid, P.70-75. .18
Ibid, P.74-76. .19
Ibid, P.89-92. .20
نظرات شما عزیزان:
|  |
|