دهکده روابط بین الملل
 
 
منوی اصلی
صفحه نخـــــست
چــــاپ صفــــحه
خـــانه كردن وب
ذخـــــیره صفحه
پـست الکترونیک
بایگـــانی مطالب
در باره ی ما
 

بادرود بر کاربرمحترم هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت. با سپاس -نیکنام
موضاعات
سخنی با شما خاورمیانه خلیج فارس مقالات سیاسی یک هفته باخبر سازمانهای بین المللی برگه هایی از تاریخ شخصیتهای بین المللی اندیشه سیاسی امنیت در روابط بین الملل کتابخانه پیمانهای بین المللی انرژی
پیوند وبلاگ
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان POWER PLAY و آدرس powerplay.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو ماهیانه
بهمن 1391
دی 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
نویسندگان
نویسندگان
پیوند وبلاگ
مرکز آموزش و پژوهش های بین المللی وزارت امور خارجه
یو . اس . کلوزآپ
مرکز مطالعاتی رند
وبلاگ دکتر پیروز مجتهدزاده
مرکز مطالعاتی و نظرسنجی پیو
موسسه مطالعاتی اسپن
موسسه بروکینگز
چشم انداز توسعه وامنیت
Barry Buzan
JOHN .MEARSHEIMER
Francis Fukuyama
FOREIGN AFFAIRS
Joseph Nye
بررسی استراتژیک
موسسه ابرار معاصر
انجمن ژئوپلیتیک ایران
پورتال جامع سیاسی
وبلاگ تخصصی سیاسی
پزوهشگاه مطالعات راهبردی
دانشکده روابط بین الملل
henry kissinger
وبلاگ دکتر مجید تفرشی
وبلاگ دکتر مجید استوار
سازمان ملل متحد
سازمان کشورهای صادر کننده نفت(اوپک)
دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت
وزارت امور خارجه
مركز مطالعات عالي بين الملل
باشگاه انديشه
مركز پژوهش هاي علمي ومطالعات استراتژيك خاورميانه
کتابخانه دید
موسسه مطالعات ايران واوراسيا
پايگاه تخصصي سياست بين الملل
كتابخانه الكترونيكي وزارت امور خارجه
مرجع تخصصي علوم سياسي و روابط بين الملل
پرتال جامع علوم انساني
دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه
مرکز مطالعات استراتژیک
ایران دیپلماتیک
دیپلماسی ایرانی
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

:: تمام پیوندها ::
 
طراح قالب و کد های جاوا...

كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

طراح قالب و کد های جاوا...

Www.LoxBlog.Com

کد های وجاوا :

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 122
بازدید ماه : 121
بازدید کل : 242391
تعداد مطالب : 479
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


تماشا

میت رامنی و ضرورت بسیج حزبی
میت رامنی و ضرورت بسیج حزبی/ <a href=http://fa.merc.ir/Default.aspx?tabid=233 _fcksavedurl=http://fa.merc.ir/Default.aspx?tabid=233>حسین دهشیار</a>

میت رامنی و ضرورت بسیج حزبی/
حسین دهشیار

آنچه محققاً تاثیر فزاینده در تعیین نتایج انتخابات 6 نوامبر 2012 خواهد داشت میزان توفیق یا شکست میت رامنی در این رابطه است.



تقریباً قطعی به نظر می رسد که میت رامنی در کسوت کاندیدای جمهوریخواهان برای پیروزی در انتخابات عمومی شش نوامبر امسال در برابر باراک اوباما قرار بگیرد. بعد از اینکه نوت گنگریچ با پیروزی خود برای مدت محدودی مبارزه درون حزبی را دو نفره نمود و بعد از "15 دقیقه" شهرت، صحنه را ترک کرد، ریک سنتورم پا به صحنه گذاشت و با پیروزیهای پی در پی در ایالات جنوبی به استثنای جورجیا، این شبهه را بوجود آورد که گریزی از یک رقابت دو نفره بین میت رامنی و او وجود ندارد. اما ناکامیهای انتخاباتی او در ایالات خارج از جنوب بر همگان چه در داخل حزب و چه در بین تحلیل گران سیاسی محرز ساخت که او از کمترین شانس برخوردار است . پیروزیهای سه گانه میت رامنی در مناطق شمالی و استحکام انتخاباتی او در ایالات غرب میانه و شرقی در نهایت صحنه را کاملاً در اختیار او قرار داده است. حال آنچه او با آن روبرو است دیگر رقابت درون حزبی و تلاش برای بدست آوردن کاندیداتوری حزب نمی باشد بلکه این نکته است که چگونه حمایت حزبی را بسیج نماید و آشتی و اتحاد بین جناحهای مختلف حزبی بوجود آورد و شک و تردیدها نسبت به خود را در بدنه حزبی از بین ببرد.

 از همان آغاز مبارزات مشخص بود که در بدنه حزب جمهوریخواه نگاه"هر کسی غیر از رامنی" از گستردگی فراوانی برخوردار است. مشخص بود که به دنبال شکست جان مک کین در سال 2008 جمهوریخواهان بالاخص جناح محافظه کار خواهان کاندیدایی با ویژگی های محرزتر و بارزتر ایدئولوژیک می باشند. این اعتقاد در بین بدنه حزبی وجود دارد که میت رامنی یک جمهوریخواه نیست چه رسد به اینکه یک محافظه کار واقعی باشد و آنچه او در پی آن است تنها کسب قدرت به هر وسیله ای است. تلاش او برای کاندیداتوری حزب جمهوریخواه از این روی می باشد که برای او این متحمل ترین و تنها نردبان برای تحقق خواست خود می باشد. عملکرد او در ایالت ماساچوست به عنوان فرماندار و بالاخص قانون بیمه درمانی همگانی که در زمان او وضع شد برای اعضای حزب جمهوریخواه از او تصویری ترسیم می کنند که کمترین شباهتی به یک عنصر حزب ندارد .

او برای پیروزی در انتخابات عمومی در درجه اول باید از حمایت و استقبال اعضای حزب بهره مند گردد. او تنها در صورتی می تواند حتی کمترین شانس برای غلبه بر باراک اوباما را داشته باشد که حمایت همه جانبه جناح محافظه کار حزب را کسب کند. بدون حمایت این جناح او را باید یک از پیش بازنده قلمداد ساخت. این دقیقاً مشکل اساسی میت رامنی است. مخالفان انتخاباتی او در طول مبارزات درون حزبی هیچیک از صلابت و گستردگی اعتبار در بین نخبگان حزبی و اکثریت اعضای عادی حزب برخوردار نبودند ولیکن به دلیل شک و تردید موجود به میت رامنی آنها توانستند از پیروزی قاطع و سریع او جلوگیری کنند. پیروزیهای این کاندیداها از قبیل ریک سنتورم و نوت گینگریچ چندان ربطی به توانائی آنان نداشت. آنچه تداوم حضور آنان را برای مدتی طولانی در حیطه مبارزات درون حزبی امکان پذیر نمود ضعف میت رامنی در کسب حمایت محافظه کاران بود. حال که او تلویحاً به عنوان کاندیدای حزب جمهوریخواه نگاه می شود چاره ای جز این ندارد که سعی کند محافظه کاران را به سوی خود جلب کند و اعتماد آنان را بدست آورد. این ضرورت اجتناب ناپذیر است چرا که برای پیروزی نهایی او می بایستی استقبال و شور شرکت کردن در انتخابات را در آنها بوجود آورد و آنان را به سوی صندوقهای رای بکشاند.

ما بزودی شاهد انتخابات خواهیم بود و بنابراین بسیار مهم است که هر دو کاندیدا بتوانند شور انتخاباتی را در پایگاه حزبی خود بوجود آورند و آنها را به سوی صندوقهای رای بکشانند. این بدان معناست که کاندیدایی امکان پیروزی بیشتری دارد که حداقل توانسته باشد حداکثر رای دهندگان حزب خود را به پای صندوقهای رای بکشاند. با توجه به اینکه میت رامنی توانست اعتماد رای دهندگان محافظه کار را در طول مبارزات درون حزبی کسب کند او نیازمند این است که از طریق طراحی سیاستهای مورد پسند آنان و انتخاب معاون رئیس جمهوری که افکار و تفکرات محافظه کارانه داشته باشد حمایت محافظه کاران را برای خود تضمین کند. هیچ کاندیدای جمهوریخواهی نمی تواند به کاخ سفید دست یابد مگر اینکه حمایت همه جانبه جناح محافظه کار حزب را در اختیار داشته باشد. با توجه به اینکه جامعه آمریکایی بسیار قطبی شده است اهمیت این حمایت بیش از همیشه جلوه گر می کند. بنابراین اولین اقدام و سیاست میت رامنی در آغاز مبارزه بین حزبی می بایستی ایجاد انسجام حزبی و جلب نظر و نگاه مثبت محافظه کاران باشد.

آنچه محققاً تاثیر فزاینده در تعیین نتایج انتخابات 6 نوامبر 2012 خواهد داشت میزان توفیق یا شکست میت رامنی در این رابطه است. میت رامنی از موضع ضعف وارد فرایند انتخابات شده است چرا که مخالفت وسیع محافظه کاران را تجربه کرده است. برای اینکه رقابت همترازی را با باراک اوباما به معرض نمایش بگذارند گریزی جز این ندارد که هر چه زودتر این ضعف را از بین ببرد و از بطن این فرایند سرمایه انتخاباتی برای خود پدید آورد. 


دوستان ایران در کنار امارات



 



 
وقتی لیبی و لبنان طرف امارات را می گیرند
دوستان ایران در کنار امارات

 

حسین رویوران، کارشناس مسائل خاورمیانه در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی معتقد است که حاکمیت در کشورهایی مانند لبنان و لیبی یکدست نیست و برخی جریانات در این کشورها منافع عربستان را پیگیری می کنند.

دیپلماسی ایرانی: واکنش ها به سفر احمدی نژاد به جزیره ابوموسی اگر چه با اعتراض امارات شروع شد اما دامنه این اعتراضات تنها به همین کشور محدود نماند. لیبی،‌ لبنان، اردن و حتی برخی جریانات در عراق نیز نسبت به این سفر موضع گیری کردند. دیپلماسی ایرانی این مسئله را در گفت و گو با حسین رویوران، کارشناس مسائل خاورمیانه بررسی کرده است:


 اساسا چه عاملی باعث شده است که لبنان که به عنوان یک کشور دوست در ایران شناخته می شود، چنین موضع گیری ای داشته باشد؟

در ارتباط با لبنان باید گفت که هیچ گاه نمی توان حکومت یک پارچه ای در لبنان وجود دارد. بخش هایی از این حکومت ارتباطات خاص خود را با عربستان دارد. خود آقای نجیب میقاتی در حال حاضر این وضعیت را پیدا کرده و برخی از موضع گیری ها در چارچوب همبستگی با عربستان سعودی ارزیابی می شود. لذا این موضع،‌موضع جناحی است که با عربستان نزدیکی و وابستگی دارد و موضع کل دولت و یا حزب الله و امل نیست.

لذا با توجه به تکثر سیاسی موجود در حاکمیت لبنان، این اظهار نظرها طبیعی به نظر می رسد. به این دلیل که چه بخواهیم و چه نخواهیم نوعی وابستگی سیاسی و مالی به عربستان سعودی دارند.

 دولت لیبی هم که دولت تازه کاری به حساب می آید در این زمینه موضع گیری کرده است. به نظر شما انگیزه لیبی چیست؟

در مورد این که چرا لیبی در بحث جزایر ایرانی اظهار نظر کرده است باید گفت که به نظر می رسد طرف هایی در شورای انتقالی در لیبی حضور دارند که سعی می کنند با گاردهای مذهبی از هرگونه همبستگی و یا نزدیکی میان ایران و لیبی جلوگیری کنند. به همین دلیل این مسئله به این شکل نمایان شده است. وگرنه در سال 1970 در همین لیبی قذافی با رژیم عراق که در آن زمان حسن البکر در آن روی کار بود به شورای امنیت در ارتباط با جزایر سه گانه یادداشتی دادند که شورای امنیت ترتیب اثری بر این اعتراض نداد. این نشان می دهد که از نگاه جامعه بین المللی بحث این جزایر روشن است و این جزایر کاملا ایرانی است و هیچ گونه ربطی به امارات ندارد. توافقی که میان ایران و امارت نیز وجود دارد در ارتباط با شهروندان امارات در جزیره ابوموسی است و نه درباره حاکمیت بر این جزیره.

به همین دلیل من تصور می کنم وضعیت حاکمیت در جزایر ابوموس، تنب بزرگ و تنب کوچک از نظر ایران تمام شده است و قابل بحث نیست. این نوع موضع گیری ها به دلایل دیگری بر می گردد که برخی از گروه های سیاسی در حاکمیت لبنان و یا لیبی دنبال می کنند.

 

با توجه به بحث هایی که مطرح شده  و موضع گیری اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس را در پی داشته است، موضع گیری تک تک کشور ها چه نفعی برای آن ها خواهد داشت و اساسا آیا منفعت عینی برای این کشورها در این گونه موضع گیری ها وجود دارد؟

ببینید بخشی از کشورهای منطقه به دلیل وابستگی مالی و یا سیاسی موضع می گیرند.  مثلا آقای نجیب میقاتی در لبنان به عنوان تاجری که مجموعه زیادی از منافع و ارتباطات تجاری با حوزه شورای همکاری خلیج فارس دارد، موضع سیاسی خود را تعریف می کند. این نشان می دهد که بر اساس منافع فردی این موضع گیری را انجام داده است.

در برخی کشورهای عربی مانند اردن یا یمن، که چنین موضع گیری هایی از آن ها دیده می شود، در قبال این موضع گیری ها از عربستان و امارات باج گیری می کنند و کمک های مالی دریافت می کنند. لذا این موضع گیری ها بر اساس نوعی منفعت اتفاق می افتد.

 این موضع گیری ها نمی تواند در رابطه ایران با این کشورها تاثیر گذار باشد؟ ایران این مسائل را در تنظیم رابطه خود با این کشورها مد نظر قرار می دهد؟

قطعا همین طور است. ایران این گونه موضع گیری ها را موضع گیری های خصمانه می داند و شکی در این نیست که ایران با این گونه مسائل برخورد خواهد کرد و این مسائل را نادیده نمی گیرد. چرا که جزایر سه گانه بخشی از خاک ایران است. این که یک نفر در بیرون مدعی است و دیگران از این ادعا حمایت کنند، نوعی وقاحت سیاسی است که ایران تحمل نخواهد کرد.

 

شورای همکاری خلیج فارس اعلام کرده است که جلسه فوق العاده ای درباره این مسئله برگزار خواهد کرد. با توجه به تنشی که میان ایران و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس وجود دارد، چقدر احتمال دارد که این موضوع به یک عامل جدید برای افزایش تنش ها تبدیل شود؟

بحثی که در مورد تشکیل جلسه شورای همکاری و یا اتحادیه عرب مطرح شده نوعی موضع گیری سیاسی است که امارات سعی می کند در ارتباط با موضوع جزایر به ثبت برساند. در حالی که بحث حقوقی، بحث کاملا متفاوتی است. لذا برگزاری چنین اجلاس هایی نمی تواند چندان تحولی در اصل موضوع ایجاد کند. این که یک ادعا در امارات وجود دارد که ایران کاملا آن را رد می کند، نمی تواند در واقعیت تغییری ایجاد کند.

 در این موضع گیری ها به تلاش های مسالمت آمیز امارات برای حل مسئله اشاره شده است. منظور از این تلاش های مسالمت آمیز چیست؟

اگر منظور بحث دادگاه لاهه است باید روشن شود که آیا دادگاه داوری مد نظر است یا خیر. اگر منظور دادگاه داوری بین المللی است، رضایت ایران شرط است. در این دادگاه هر یک از طرفین دعوا سه قاضی تعیین می کنند و توافق می کنند که سه قاضی هم از کشور ثالث مشخص شود. در نهایت رای این دادگاه باید مورد قبول دو طرف قرار گیرد. اما ایران اساسا این جزایر را بخشی از خاک خود می داند و حاضر نیست آن را به داوری بگذارد.

صرف این که امارات مدعی است دلیل نمی شود که ایران این بحث را بپذیرد. امارات پول دارد و ممکن است هر قاضی ای را هم بخرد و در نهایت رائی بر خلاف واقعیت داده شود. این جزایر در طول تاریخ بخشی از ایران بوده و قبل از این که امارات به صورت انفرادی یا موتلف شکل گیرد،‌ این جزایر بخشی از خاک ایران بوده که به اشغال انگلستان در آمده و وقتی انگلیس از خلیج فارس خارج شده ایران به این جزایر برگشته است. لذا ایران شکی در حاکمیت خود بر این جزایر ندارد.


تهدید منافع شارجه از سوی ابوظبی



 



 
در پوشش ستیز با تمامیت ارضی ایران
تهدید منافع شارجه از سوی ابوظبی

 

محمدعلی بهمنی قاجار، کارشناس مسائل خاورمیانه در تحلیلی برای دیپلماسی ایرانی به موضع گیری های اخیر امارات در مورد سفر رئیس جمهور ایران به جزیره ابوموسی می پردازد و معتقد است این مواضع بیشتر از این که تهدیدی را متوجه امرحاکمیت ایران بر ابوموسی نماید، منافع شارجه را زیر سوال برده ومی تواند زمینه را برای دخالت های بیشتر حکومت ابوظبی در این شیخ نشین را فراهم بیاورد.
 
 

 

 دیپلماسی ایرانی: سخنان وزیر امورخارجه امارات علیه سفر ریاست جمهور ایران به شهرستان ایرانی ابوموسی و ادعا وی علیه حاکمیت ملی ایران بر ابوموسی اگرچه با پوششی ضد ایرانی ودر لعاب ارضای تعصبات به جای مانده از دوران فراموش شده ناصر و صدام  بیان شده است، اما در واقع بیشتر از این که تهدیدی را متوجه امری مسلم وبلا منازعی هم چون حاکمیت ایران بر ابوموسی نماید در حقیقت منافع شارجه را زیر سوال برده ومی تواند زمینه را برای دخالت های بیشتر حکومت ابوظبی در اموری که منحصرا در اختیار شارجه بوده است فراهم بیاورد. در مورد ماهیت این ادعاها و پیامدهای این سخنان خلاف عرف دیپلماتیک وحقوق بین الملل می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

 

 

1.مالکیت تاریخی ایران بر ابوموسی

 

 

از دیر باز ابوموسی به همراه دوتنب وسیری بخشی از فرمانداری بندر لنگه بودند و این فرمانداری که هماره بخشی جدایی ناپذیر از خاک ایران بود بر این جزایر اعمال حاکمیت می کرد. نقشه های وزارات خارجه و وزارت دریاداری انگلیس نیز حاکمیت مطلق و بی چون و چرای ایران بر این جزایر را تایید می کند. این وضعیت تا سال 1904 میلادی بی وقفه ادامه داشت وحاکمیت ایران بی هیچ منازع ومعارضی ادامه پیدا کرد.

 

 

 

 

 

2. اشغال استعمار ورفع اشغال از آن

 

 

در سال 1904 استعمار انگلیس جزایر سه گانه را اشغال کرد. این اشغالگری از بدو تا ختم مورد اعتراض بی وقفه ایران قرار می گیرد. پس از اشغال جزایر، ایران بی درنگ این اقدام را اشغالگرانه دانست وبا تاکید برحاکمیت مطلقش بر این جزایرخواستار خروج استعمار از این منطقه گردید. متعاقبا ایران در فرصتهای گوناگون تلاش کرد تا استعمار انگلیس را وادار به خروج از مناطق اشغالی نماید. در این میان چندبار هم نیروی دریایی از جزایر بازدید کرد و مردم محلی تنب وابوموسی وحتی کدخدایان این دو منطقه با مخالفت با اشغالگری استعمار انگلیس بر مالکیت ایران بر این جزایر تاکید می وزرند. اما استعمار انگلیس مانع از این تلاش ها گردید و در عوض کوشش کرد که دو شیخ نشین شارجه و راس الخیمه را  به نوعی در امور جزایر دخیل سازد. امری که تا سال ها با بی اعتنایی این شیخ نشین ها مواجه شده بود.

 

 

اشغالگری استعمار انگلیس بر جزایر سه گانه تا خروج استعمار ازخلیج فارس ادامه پیدا می کند. به دنبال خروج استعمار براساس اصول حقوق بین الملل باید همه آثار به جای مانده از آن به عنوان آثاری نامشروع و مغایر با حقوق بین الملل از میان می رفت. رفع اشغال از جزایر سه گانه ایرانی و اعاده حاکمیت ایران بر این جزایر نیز در همین چهارچوب در دستور کار دولت ایران قرار گرفت و دولت ایران توانست حاکمیت خود بر این بخش از سرزمینش را که سال ها با  زور در اشغال  انگلیس ها قرار گرفته بود، اعمال نماید.

 

 

 

3. اعاده حاکمیت

 

 

 دولت ایران تلاش کرد اعمال حاکمیتش بر جزایر با رعایت کلیه موازین حقوق بین الملل انجام گیرد. با وجود این که اصل دفاع از تمامیت سرزمینی وحاکمیت ملی به دولت ایران این اجازه را می داد که ولو با قوه قهریه حاکمیت خود را اعمال نماید ولی در عمل ایران تلاش کرد از هرگونه توسل به زور خودداری کند. در نتیجه به مذاکره با دولت انگلیس و دوشیخ نشین شارجه وراس الخیمه روی آورد. دولت انگلیس از رویه ایران استقبال کرد و شیخ نشین شارجه هم آمادگی خود را برای تفاهم با ایران ابراز کرد . اما شیخ نشین راس الخیمه از اتخاذ موضعی مشخص عاجز ماند و بیشتر تلاش کرد تا در ازای همکاری با ایران پولی دریافت نماید. با عدم علاقه ایران به پرداخت پولی به راس الخیمه این شیخ نشین مواضعی تبلیغاتی گرفت ولی دولت ایران بی توجه به این مواضع به سادگی بر دو جزیره تنب اعمال حاکمیت کرد و راس الخیمه بدون این که هیچ سودی از مواضع تند و سردرگم و باج طلبی های خود بگیرد، بعد از چند سال تنها در پی آن بود که چگونه مناسباتش با ایران را بهبود ببخشد و موضوع جزایر را در عمل فراموش کرد. در نقطه مقابل راس الخیمه، شارجه قرار داشت که از ابتدا بنا را بر همکاری و تفاهم قرار داد و سرانجام با درخواست شارجه دولت ایران با انعقاد توافقنامه ای با شارجه به اعمال حاکمیت بر ابوموسی پرداخت. بر اساس توافقنامه ایران وشارجه دو طرف بر ادعاهای خود برحاکمیت مطلق شان بر ابوموسی تاکید ورزیدند و ضمنا تصریح کردند که ارتش ایران وارد ابوموسی گردد و بر بخش گسترده ای از جزیره  اعمال حاکمیت کند و بخش کوچکتری از جزیره هم در اختیار حکومت شارجه قرار گرفت. متعاقبا ارتش ایران وارد جزیره ابوموسی شد و در بدو ورود مورد استقبال گرم و صمیمانه نماینده حکومت شارجه قرار گرفت. به دنبال اعمال حاکمیت ایران بر جزایر صدای اعتراض نه از شیخ نشین ها بلکه از عراق بعثی و لیبی قذافی برخاست. اما شورای امنیت در رسیدگی به این اعتراض ها موضوع را مسکوت گذارد و بدین ترتیب تنها نهاد حافظ وضامن نظم وامنیت بین المللی بر حقانیت مالکیت ایران برجزایر گواهی داد. چهار سال بعد، زاید، رییس دولت امارات هم با دیدار از تهران و عدم اشاره به موضوع جزایر در این سفر در عمل برحاکمیت ایران بر جزایر صحه گذارد.

 

 

 

 

 

 4. حاکمیت عملی ومطلق ایران بر سرتاسر جزیره

 

 

با وجود این توافقنامه که امتیازات مناسب اقتصادی هم چون شراکت در سهم نفت ابوموسی برای شارجه به بار آورد و اعتبار و و آبروی بین المللی که از چنین اقدامی برای این شیخ نشین حاصل گردید، در عمل شیخ نشین شارجه دریافت که اتفاقی که افتاده است به معنای حاکمیت مطلق ایران بر سرتاسر جزیره است. از این رو درحالی که ارتش که نماینده اقتدار و حاکمیت یک کشور است از طرف ایران در جزیره حاضر بود، شارجه به حضور پلیس خود در جزیره اکتفا کرد . پلیسی که به هیچ روی در اثبات حاکمیت یک کشور از وزن واعتبار ارتش برخوردار نیست. ضمنا ایران به هرگونه تصرفات مالکانه مبادرت می ورزد و کلیه ادارات دولتی در این جزیره افتتاح می گردند ولی شارجه برای کوچکترین اقدام حتی خانه سازی نیز خود را مکلف به کسب تکلیف از ایران دانسته است .ضمنا مساحت دراختیار شارجه صرفا 3 کیلومتر مربع از نزدیک به 13 کیلومتر مساحت جزیره بوده است. این بدین معنا است که فارغ از تعارفات مندرج در توافقنامه در عمل حاکمیت مطلق بر  سرتاسر جزیره به عنوان امری واقع مورد توجه قرار گرفته است.

 

 

 

5.سواستفاده ابوظبی از موضوع جزایر

 

 

 از هنگام تفاهم ایران وشارجه، حکومت ابوظبی تلاش کرده است تا از رهگذر این تفاهنامه به حکومت شارجه اعمال فشار نماید. در مقابل شیخ نشین شارجه حتی تا سال ها پس از تشکیل امارات هم ازپذیرش هرگونه دخالت ابوظبی و حکومت امارات در امور مربوط به ابوموسی جلوگیری می کرد وهرگونه مداخله حکومت امارات در مناسبات ایران و شارجه بر سر ابوموسی با ابراز انزجار حکومت شارجه مواجه می گردد. با این وجود حکومت ابوظبی که هدفش امحا استقلال و خودمختاری سایر شیخ نشین ها بوده است، به موضوع ابوموسی به مثابه دستاویزی برای اعمال فشار به شارجه نگاه کرده است. حکومت ابوظبی به خوبی می داند که ادعاهایش بر خاک ابوموسی نمی تواند خدشه ای به حاکمیت ملی ایران بر ابوموسی وارد سازد اما می تواند امتیازاتی را که شارجه بر اساس تفاهنامه 1971 بدست آورده است از میان ببرد اگر دولت ایران به صبر ومماشات خود پایان داده و به استناد سخنان وزیر خارجه امارات توافقنامه 1971 را لغو شده بپندارد، این شیخ نشین شارجه است که امتیازات گران بهای اعطایی دولت ایران به این شیخ نشین در توافقنامه یاد شده را به کلی از دست می دهد و به سرنوشتی هم چون راس الخیمه دچار می گردد. نتیجه چنین اقدامی ضعف شارجه در برابر دشمن سنتی اش یعنی ابوظبی می گردد. شیخ نشین های شش گانه امارات هماره به ابوظبی به چشم یک نیروی مزاحم ومتجاوز نگریسته اند که دشمن پیشرفت وآبادی سایر شیخ نشین ها است و می خواهد آنان را به خود وابسته کرده و با تضعیف قدرت اقتصادی وسیاسی آنان آزادیهای داخلی شان را از میان ببرد. بنابراین اقدامات خصمانه ابوظبی علیه ایران نیز جدا از پوشش ایران ستیزانه اش اهدافی داخلی یعنی تضعیف شیخ نشین شارجه را مد نظر دارد.

 

 

 

6. طرف ایران شارجه است یا امارات؟

 

 

بر اساس توافقنامه 1971 طرف ایران درباره مسایل ابوموسی صرفا شارجه است. اگر وضعیت هنوز به همین منوال است، شیخ نشین شارجه باید با ابراز بیزاری از سخنان وزیر خارجه امارات بر اعتبار قراراداد دوجانبه اش با ایران تاکید ورزد .اگر ابوظبی در پوشش حکومت امارات استقلال شارجه را به کلی از میان برده ونمی خواهد به تعهدات شارجه پای بند باشد دلیلی ندارد ایران هم بر این توافقنامه پای بند بماند.

 

 

 

7. وضعیت موجود

 

با وجود مالکیت تاریخی و چهل و دوسال تصرفات مالکانه مستمر ایران بر جزیره ابوموسی، بازهم ایران مصمم بوده است که بر توافقنامه 1971 با شارجه پای بند باشد ولی در صورت عدم پای بندی طرف مقابل دلیلی بر ادامه تعهد ایران به این توافقنامه وجود ندارد و ایران به استناد مالکیت تاریخی وعدم ارزش اشغالگری استعمار انگلیس و رویه شورای امنیت سازمان ملل متحد، بعد از اعاده حاکمیت ایران بر جزایر وچهل ودوسال تصرفات مالکانه بدون وقفه ایران بر جزایر می تواند به طور انحصاری بر سرتاسر ابوموسی اعمال حاکمیت نماید. در این صورت شارجه از امتیازات اعطایی ایران به این شیخ نشین محروم خواهد ماند و البته ریشه این کار را نباید درایران جستجو کند بلکه باید ناشی از اقدامات مداخله جویانه حکومت ابوظبی بداند. زیرا ایران همواره دوست مردم شیخ نشین ها و متحد بیشتر حکومت های آنان بوده است. ایران در اتحاد این شیخ نشین ها و تشکیل امارات نقشی بسیار پررنگ وسازنده داشته است و تلاش کرده که این هفت شیخ نشین را که روزگاری نه چندان دور همدیگر را به دویل باهم فرا می خوانند در کنار یکدیگر قرار داد و اتحادی هر چند لرزان میان آنان برقرار کند. اما گویا حس برتری طلبی وپدر خواندگی ابوظبی بر سایر شیخ نشین ها آن چنان شعله ور گردیده است که در پرتو آن منافع این شیخ نشین ها نیز بر باد می رود.



دوئل اوباما و نتانیاهو



 



 
پشت پرده تشرهای تلاویو به واشنگتن
زمان دوئل اوباما و نتانیاهو نزدیک می‌شود
انفجار روابط اوباما با نتانیاهو دیگر از عرف دیپلماتیک خارج شده است و جواب یکدیگر را در فضای غیر دیپلماتیک می‌دهند. اکنون دیگر همه می‌دانند که این دو مرد با یکدیگر اختلاف‌های سنگین دارند.

دیپلماسی ایرانی: دور نخست مذاکرات ایران با 1+5 در استانبول اگر چه با موفقیت به پایان رسید و دو طرف بر خوش‌بینی خود نسبت به تداوم مذاکرات تاکید کردند، اما خارج از این مجموعه دلخوری‌هایی نیز به وجود آمد. اظهارات انتقادآمیز مقام‌های تلاویو علیه غرب بر سر موافقت بر ادامه مذاکرات در بغداد و واکنش اوباما، رئیس جمهوری امریکا در برابر آنها بارزترین نمونه این دلخوری‌ها است. دلخوری که عرب‌ها نیز از آن مستثنا نیستند.

 

روزنامه القدس العربی، چاپ لندن در یادداشتی به این موضوع پرداخته و نوشته است: درگیری‌ای که میان باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی روی داد، بر سر "هدیه" بود. شاید دلیل اصلی این درگیری این است که دو طرف گمان نمی‌کردند مذاکرات بر خلاف انتظارها به نتایج حقیقی برسد. از نگاه نتانیاهو به ایران هدیه داده شده است. نتانیاهو عبارتی به کار برد که حکایت از دلخوری شدیدش از امریکایی‌ها دارد. وقتی او این اظهارات را می‌گفت، سناتور جو لیبرمن، کنار او به عنوان شاهد ایستاده بود. نتانیاهو نه تنها در سیاست خارجی اوباما را مورد عتاب قرار داد بلکه در حقیقت سیاست‌های داخلی او را نیز به سخره گرفت، به گونه‌ای که پیام تند او در دهان کارکنان کاخ سفید و اطرافیان اوباما پیچید. اما اوباما نیز از کلمبیا واکنش شدیدی از خود نشان داد و گلوله کلامی او را با گلوله کلامی پاسخ داد.

 

در ادامه این یادداشت آمده است: انفجار روابط اوباما با نتانیاهو دیگر از عرف دیپلماتیک خارج شده است و جواب یکدیگر را در فضای غیر دیپلماتیک می‌دهند. اکنون دیگر همه می‌دانند که این دو مرد با یکدیگر اختلاف‌های سنگین دارند. منابع آگاه می‌گویند که سفر یک ماه پیش نتانیاهو به امریکا توافقات گسترده بسیاری به دنبال داشته است که بازتاب آن را در سیاست‌های نتانیاهو در هفته‌های آینده خواهیم دید. شاید به همین دلیل است که نتانیاهو نشست استانبول را به چالش می‌کشد و اوباما را مورد سرزنش قرار می‌دهد. و الا او خوب می‌داند که روند گفت‌وگوها به گونه‌ای است که حتی در نشست دوم نیز توافقی حاصل نخواهد شد و اگر هم بنا باشد نتیجه‌ای به دست آید در نشست سوم خواهد بود. منطقی است که نخست‌وزیر اسرائیل بر سر مذاکره‌کنندگان با تهران تشر بزند که گفت‌وگوهایتان با ایران روشن نیست اما از این روشن‌تر این است که او خشم باراک اوباما را هم بر انگیخته است.

نویسنده این یادداشت سپس می‌نویسد: نیازی به گفتن نیست که خشم نتانیاهو نیز تا اندازه‌ای به جا است. ایران به خرید وقت مشهور است، تلاش می‌کند از شدت تحریم‌ها علیه خودش بکاهد و در کسب دستاوردها در جهان عربی و اسلامی ادامه دهد. در این هم شکی نیست که ایران به خواسته اسرائیل برای توقف کامل غنی‌سازی تن نخواهد داد و تاسیسات زیر زمینی‌اش در نزدیکی شهر قم را نیز تعطیل نخواهد کرد. با این حال در چنین فضایی لازم بود اسرائیل خویشتنداری می‌کرد و حتی ظاهری هم شده، چیزی بیان نمی‌کرد تا دیپلماسی چانه‌زنی امریکا با ایران تا آخر پیش برود و مشخص شود که نتیجه آن چه خواهد شد. اما حقیقتا فضا هم فضای عادی‌ای نیست، اسرائیل این موضوع را درک نمی‌کند، به خصوص که شایعات غریب و غیر قابل باوری وجود دارد مبنی بر این که ایران و امریکا تماس‌های سری‌ای بدون این که اسرائیل از آن خبر داشته باشد، برقرار کرده‌اند که نتیجه این تماس‌ها خلاف مواضع اسرائیل است. مرکز این شایعات درون کاخ سفید است. برای همین بود که وقتی نتانیاهو به واشنگتن رسید مشاوران و نزدیکانش به او اطلاع دادند که هدف نهایی اوباما پایان دادن و حل همه مشکلات با ایران است تا قیمت نفت بیش از این افزایش نیابد تا بر انتخابات پیش روی امریکا علیه او اثر نگذارد.

نویسنده این یادداشت سپس می‌نویسد: شکی نیست که اولویت‌های هر کدام از این دو طرف با یکدیگر فرق می‌کند. اوباما حاضر نیست که خطر کند، چرا که می‌داند رقیب جمهوریخواهش فورا از فرصت استفاده خواهد کرد و او را به چالش خواهد کشید. این روزها اوباما انتقادهای بسیاری را از جانب میت رامنی می‌شنود که بیشتر به نظر می‌رسد صحبت‌های نخست‌وزیر اسرائیل باشد. اما اوباما نیز یک نکته را خوب می‌داند؛ به رغم این که روابط رامنی با نتانیاهو بیش از آن‌چه تصور می‌شود دوستانه است، نیویورک تایمز هفته گذشته مطلبی را منتشر کرد که نشان می‌داد نتانیاهو تلاش می‌کند از رامنی برای پیروزی در انتخابات پیش روی اسرائیل استفاده ابزاری کند و این مساله را رامنی نیز فهمیده و از آن ناراحت شده است. با این حال آن‌چه روشن است تا کنون اوباما نتوانسته امریکایی‌ها را قانع کند که نمی‌خواهد به هیچ وجه مصالح اسرائیل را بفروشد. در حالی که نتانیاهو بی‌محابا می‌گوید همه کاری می‌کند که اوباما در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری امریکا شکست بخورد. اما با همه این احوال نتانیاهو در نهایت هر کاری بخواهد علیه ایران انجام دهد باید حمایت امریکا و شخص اوباما را داشته باشد.

در پایان این یادداشت آمده است: اکنون کاملا روشن شده است که وضعیت امریکا و اسرائیل به مرحله‌ای رسیده که منافعشان با یکدیگر یکسان نیست. اوباما می‌خواهد فضای ضد امریکایی را با آغاز فصل جدیدی از دوست‌ها و روابط با کشورها بر طرف کند در حالی که نتانیاهو فقط به فکر مصالح اسرائیل و حتی شخصی خودش است و هیچ ابایی ندارد که حتی با ایران وارد جنگ شود به صرف این که خواسته‌های خودش و اسرائیل تامین شود، موضوعی که برای امریکای فعلی به هیچ وجه قابل قبول نیست.



انتشار تصاویر جنجالی از هیلاری کلینتون


انتشار تصاویر جنجالی از هیلاری کلینتون

پس از انتشار خبر رسوایی اخلاقی محافظان باراک اوباما در کلمبیا که سبب اخراج آنها از این کشور شد این بار رقاصی و میگساری وزیر خارجه آمریکا تبدیل به تیتر یک رسانه های غربی شده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، اغلب رسانه های خبری جهان صفحه اصلی امروز خود را با خبری درباره "هیلاری کلینتون" به روز کرده اند، اما این بار سخنان آتشین و جنگ طلبانه خانم وزیر امور خارجه نبود که سبب شد تا وی در صدر خبرها قرار بگیرد بلکه رقاصی و میگساری او درکافه هاوانا در کلمبیا، سبب شد تا امروز دوشنبه تصویری متفاوت از وزیر امور خارجه آمریکا در رسانه های جهان جای بگیرد.

 


روزنامه ایندیپندنت دراین باره نوشت: هیلاری کلینتون درسفر به کلمبیا، فرصت یافت تا گوشه ای از حرکات اصلی خود را به نمایش بگذارد.

رقاصی کلینتون در کلمبیا در حالی رخ می دهد که هنوز تنشهای به وجود آمده در رابطه با رسوایی محافظان باراک اوباما در این کشور هنوز ادامه دارد.

محافظین اوباما به دلیل برقراری رابطه با یک زن بدکاره، از کلمبیا اخراج شدند و اوباما شب گذشته اعلام کرد که اگر اتهامات وارده بر محافظانش صحت داشته باشد، عصبانی می شود.
 



مقامات آمریکایی درحالی با سفر به کلمبیا، از خود بی خود شده و دست به امور غیراخلاقی می زنند که ایالات متحده خود یکی از بزرگترین کشورهایی است که در آن فضیلت اخلاقی جای بالایی نداشته و پرداختن به امورغیر اخلاقی درآن به راحتی انجام می شود.

البته خانواده کلینتون پیش ازاین نیز به دلیل انجام امور غیراخلاقی تبدیل به تیتر اول رسانه ها شده بودند و "بیل کلینتون" همسر هیلاری و رئیس جمهور پیشین آمریکا در مدت حضور خود در کاخ سفید به خاطر رسوایی اخلاقی محاکمه شده بود.



گزارش تصویری: صدای رهبر کره شمالی شنیده شد
 

گزارش تصویری: صدای رهبر کره شمالی شنیده شد


 

رهبر جدید کره شمالی در جریان جشن‌های صدمین سالگرد بنیانگذار این کشور





















 


 


وزارت خارجه انقلابی - وزارت خارجه واقع گرا



 



 
انقلاب در کار دستگاه دیپلماسی چه تغییری ایجاد کرد؟
وزارت خارجه انقلابی - وزارت خارجه واقع گرا

 

دکتر عباس ملکی، معاون اسبق وزارت خارجه در گفتگو با دیپلماسی ایرانی به تغییر کادر وزارت خارجه پس از وقوع انقلاب اسلامی می پردازد و معقتد است اسناد وزارت خارجه نشان می دهد که وزارت خارجه در پیش از انقلاب کار کارشناسی خود را انجام می داده است اما مسیرهای دیگری نیز وجود داشته است.

دیپلماسی ایرانی: دکتر عباس ملکی، از دیپلمات های برجسته جمهوری اسلامی است، هرچند این روزها بیشتر به کار پژوهشی و آموزشی در دانشگاه  های ایران و آمریکا از جمله دانشگاه صنعتی شریف، ام آی تی و هاروارد مشغول است . در چند روزی که در ایران بود با او گفتگویی در مورد وزارت خارجه و چگونگی شکل گیری آن و وضعیت کنونی آن داشتیم. او که خود از شاخص ترین انقلابیونی است که سکان وزرات خارجه در دوران پس از انقلاب را در دست گرفته است، با یک جمله مصاحبه را به پایان می رساند:

 

یک داغ دل بس است برای قبیله ای/ روشن شود هزار چراغ از فتیله ای...

 

 بخش هایی از این مصاحبه را در زیر می خوانید:

 

بعد از انقلاب نسلی وارد وزارت خارجه شدند که انقلابی بودند. با گذشت بیش از سی سال از انقلاب اسلامی این افراد در حال حاضر یا بازنشسته شده اند یا نزدیک به بازنشستگی هستند. بنابراین وزارت خارجه در حال خالی شدن از این افراد است. آیا می توان گفت که وزارت خارجه ایران در حال تغییر است؟

بگذارید از این جا شروع کنیم که وقتی انقلاب به پیروزی رسید، نیاز بود که نیروهای جدیدی به وزارت خانه ها وارد شوند. وزارت امور خارجه در این زمان در تناقض عجیبی گرفتار شد. این تناقض این بود که بر خلاف این که ما فکر می کردیم کسی که در وزارت خارجه کار می کرده حتما درباری بوده، اصلا این گونه نبود. به یاد می آورم که قبل از انقلاب هر زمان که از خیابان آپادانا رد می شدم و مدرسه عالی علوم حزبی را می دیدم فکر می کردم این مکان خطرناکی است و ممکن است من را بگیرند. بعد که وارد وزارت خارجه شدم دیدم که اتفاقا کسانی که قبل از انقلاب در وزارت خارجه بودند، اولا تحصیلات بسیار خوبی داشتند و ثانیا اکثرا روستایی بودند؛ نه به این معنا که سطح فکری پایینی داشتند بلکه کسانی بودند که از مناطق مختلف آمده بودند، خوب درس خوانده بودند و به شدت میهن پرست بودند. قوانین استخدامی خوبی هم در وزارت خارجه وجود داشت. مثلا این که کسی که می خواهد استخدام وزارت خارجه شود، نباید همسرش تابعیت اکتسابی ایران باشد. بعد از انقلاب اسناد وزارت خارجه نشان داد که وزارت خارجه کار کارشناسی خود را انجام می داده است. اما مانند بقیه کشورهای دنیا مسیرهای دیگری نیز وجود داشته است. مثلا مسیر اردشیر زاهدی از واشنگتن به شاه وجود داشته و الزاما به نظر کارشناسی وزارت خارجه توجه نمی شده است. اسناد نیز نشان می دهد که اتفاقا وزارت خارجه بسیار دقیق بوده است. بنابراین گروهی از کادر وزارت خارجه را این افراد تشکیل می دادند که پیش از انقلاب جذب وزارت خارجه شده بودند.

 گروه دیگر افرادی بودند که بعد از انقلاب وارد وزارت خارجه شدند، بسیاری از آن ها علوم سیاسی نخوانده بودند، چون فکر می کردیم این علوم به درد کسانی می خورد که با نظام شاهنشاهی مرتبط هستند. بیشتر این افراد مهندسی خوانده بودند، در تظاهرات پیش از انقلاب فعال بودند و حتی زندان رفته بودند. وقتی این افراد وارد وزارت خارجه شدند فکر می کردند که می توانند در خصوص سیاست خارجی نیز صاحب نظر باشند. اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که این کار یک کار تخصصی است. در این زمان این افراد دو گروه شدند. عده ای اشکال را از کسانی می دانستند که از قدیم در وزارت خارجه مانده بودند. من به خاطر دارم که در شورای معاونین یکی از دوستان گفتند که باید به من شیرینی دهید، پرسیدیم چرا؟ گفتند که من توانستم آخرین کارشناسی که قبل از انقلاب استخدام وزارت خارجه شده است را از معاونت خود بیرون کنم. عده ای هم مخالف این روند بودند. اتفاقا دفتر مطالعات سیاسی بین المللی تاسیس شد و بسیاری از این افراد در آن جا مشغول به فعالیت شدند؛ وقتی جنگ تحمیلی به پایان خود نزدیک می شد، تمام معاونت های بزرگی که به ماموریت می رفتند و خیلی اسم و رسم داشتند نتوانستند در قطعنامه 598 آن قدر موثر باشند که دفتر مطالعات بود. به خاطر دارم که در آن زمان دفتر مطالعات سیاسی یک فراخوان در روزنامه ها به انتشار رساند که از همه کسانی که در گذشته در تحدید حدود مرزی نقش داشته اند و کسانی که در قراردادها شرکت داشتند دعوت به همکاری می کرد. به دیدار دکتر عزالدین کاظمی یا دکتر آدمیت که مدتی رئیس برنامه ریزی سیاسی وزارت خارجه بوده است رفتیم و از آن ها نظر خواستیم.

این گروه بعد ها فهمید که در زمینه علمی کمبود دارد. بعضی از آن ها درس را پیگیری کردند، به دانشگاه رفتند و علوم سیاسی و روابط بین الملل خواندند. بعضی از افراد نیز خود مطالعات خود را تکمیل کردند. اما از آن زمان قرار شد کسانی که از این به بعد وارد وزارت خارجه می شوند، حتما این رشته ها را بخوانند. وزارت خارجه به کارشناسان علوم سیاسی، روابط بین الملل و بعضی رشته های نادر دیگر مانند اقتصاد، زبان و حقوق نیاز دارد. به نظر من وزارت خارجه در حال حاضر از نظر نیروی انسانی بسیار غنی است.

 

افرادی که بعد از انقلاب با ایده های انقلابی وارد وزارت خارجه شدند، تا چه حد انقلابی ماندند؟

به نظر می رسد این افراد هم چنان به آن اصول وفادارند. این اصول منافع ملی ایران است. بخشی از آن هم مسئله اسلام و انقلاب است. برای کسی که در وزارت خارجه است منافع ملی مطرح است و اسلام بخشی از منافع ملی است. بخشی از این منافع ملی نیز ایرانی بودن و ارزش ها و فرهنگ است.

 

شیوه ها چطور؟

آن ها که از اول معتدل بودند هنوز همان طور هستند. من هنوز معتقدم که یک وزارت خارجه واقع گرا اگر الان هم با موضوعات پیشین رو به رو شود همان تصمیات را اتخاذ خواهد کرد. چون خط کش این وزارت خارجه منافع ملی است.

این بحث حتی بحث قبل از انقلاب وزارت خارجه است. گزارش های زیادی وجود دارد که کارشناس در آن گفته است که لازم نیست فی المثل در این زمینه به آمریکا متکی باشیم، اما تصمیم گیری در جای دیگری انجام شده است. به نظر من هنوز جا دارد که وزارت خارجه روی اهداف، اصول و نقشه راه خود فکر کند.



پوتین؛ سیاست داخلی، سیاست خارجی و موضوع ایران

 

 
 
پوتین؛ سیاست داخلی، سیاست خارجی و موضوع ایران
 
 
حسین عسگریان، کارشناس مسائل بین المللی
 

 

پوتین و سیاست داخلی

ماه گذشته، انتخابات ریاست‌جمهوری فدراسیون روسیه برگزار شد و مطابق انتظار، ولادیمیر پوتین، نخست‌وزیر کنونی و رئیس‌جمهور سابق این کشور توانست با به دست آوردن اکثریت قاطع آرا، بار دیگر این مسند را از آن خود کند. در خصوص تحولات محتمل در حوزه سیاست داخلی، دیدگاه‌های مختلفی از سوی کارشناسان غربی و روس بیان شده، هرچند این دیدگاه‌ها متعدد و متنوعند، اما غالب آنها بر امنیتی شدن فضای داخلی کشور متفق‌القولند. بر این اساس، می‌توان انتظار داشت با تصدی ریاست‌جمهوری از سوی پوتین، مفهوم نیم‌بند دموکراسی حاکم به ایدئولوژی ملی روسیه تغییر جهت دهد؛ حکومت کنترل خود را بر گروه‌های مخالف و سازمان‌های غیردولتی (NGO) تحت عنوان مبارزه با افراط‌گرایی و تروریسم افزایش داده و مسئله مهم عمود قدرت در ساختارهای سیاسی و اقتصادی روسیه همچنان پابرجا خواهد ماند. در این میان، ممکن است دومای روسیه با تصویب مجموعه‌ای از قوانین برای کاهش آزادی‌های مدنی و آزادی رسانه‌ها به تنگ شدن فضای داخلی کمک کند. نفوذ نیروهای امنیتی و اطلاعاتی گسترده می‌گردد؛ هرچند پوتین اجازه اینکه گروهی از آنها مسلط گردد را نمی‌دهد. بنا به نظر بسیاری از کارشناسان، قرار گرفتن برنامه‌های گسترده برای توسعه و نوسازی نیروهای مسلح و صنایع نظامی روسیه ازجمله اولویت‌های وی خواهد بود.

در حوزه اقتصادی نیز به نظر کارشناسان، پوتین با فهم نیاز به تنوع‌بخشی به اقتصاد، اجازه دسترسی سرمایه‌گذاران خارجی به بازارهای روسیه را می‌دهد. در این میان، تلاش کمپانی‌های روسی برای دسترسی به زیرساخت‌های انتقال انرژی ادامه خواهد یافت. در حالی که کمپانی‌های دولتی به تسلط خود بر آنچه صنایع استراتژیک خوانده می‌شود (مانند گازپروم و رزنفت در بخش انرژی و تکنولوژی روسیه در بخش صنایع دفاعی) ادامه می‌دهند، منافع کمپانی‌های خصوصی (هم روسی و هم بین‌المللی)، در تجارت، خرده‌فروشی، کشاورزی، صنایع غذایی، سرگرمی و اتومبیل رونق می‌یابد.

پوتین و سیاست خارجی


فارغ از تحولات احتمالی در عرصه داخلی، آنچه بیش از همه توجه تحلیلگران را به خود معطوف کرده، روندی است که روسیه در عرصه سیاست خارجی خود در پیش خواهد گرفت. در این میان، در وهله نخست، رابطه روسیه با غرب و به‌ویژه آمریکا مورد توجه قرار گرفته و در مرتبه بعد، تحولات ژئوپلیتیکی در حوزه‌های مجاور این کشور از اهمیت خاصی برخوردار خواهد بود. برای درک بهتر آنچه احتمالاً در سیاست خارجی روسیه پوتین رخ خواهد داد، لازم است به سابقه فکری جریانی که پوتین رهبری آن را در سیاست خارجی این کشور برعهده دارد و تجربه دوره پیشین ریاست‌جمهوری وی اشاره شود.

ولادیمیر پوتین در حالی در سال 2000 به ریاست‌جمهوری روسیه برگزیده شد که این کشور پیش از آن، دو دوره تحول فکری در عرصه سیاست خارجی را از سر گذارنده بود؛ نخستین جریان فکری که حاصل خوش‌بینی افراطی دوره پساشوروی به غرب بود و از آن به‌عنوان «اروآتلانتیک‌گرایی» یا غرب‌گرایی یاد می‌شود. جریان فکری دوم که با دیده بدبینی به غرب همراه است و از آن به‌عنوان گفتمان «اوراسیاگرایی» در سیاست خارجی روسیه نام برده می‌شود، روسیه را ابرقدرتی با ریشه‌هایی هم در آسیا و هم در اروپا می‌دید و در عین حال، در الگوی توسعه روابط خارجی، روابط با کشورهای شرقی (آسیا و خاورمیانه) را بیشتر مد نظر داشت.از این دیدگاه، غرب نه یک مرجع همکاری، بلکه عمدتاً منبع تهدید بود و مهم‌ترین خطر برای امنیت ملی روسیه، و گسترش ساختارهای غربی ـ به‌ویژه ناتو ـ در حوزه غربی این کشور به‌شمار می‌آمد.

هنگامی که پوتین در سال 2000 بر سر کار آمد، مهم‌ترین اولویت خود را بازیابی منافع ملی روسیه در فضایی به دور از تعصبات ایدئولوژیک و در جوی «عمل‌گرایانه» دانست که در گفتمان «قدرت بزرگ مدرن هنجارمند» تجلی پیدا کرد؛ بنابراین، روسیه در وهله نخست یک قدرت بزرگ در جهان پسادوقطبی بود که در صدد بود جایگاه شایسته خود را بار دیگر به‌دست آورد. در این میان، دو ویژگی «مدرن» و «هنجارمند» بودن، به‌ترتیب «نیاز» و «زمینه» همکاری با غرب را نیز معرفی می‌نمود.

در این دوره، هرچند پس از واقعه 11 سپتامبر 2001 برای مدتی رابطه روسیه با غرب بهبود پیدا کرد، اما در پی طولانی شدن حضور نظامی آمریکا در افغانستان و همچنین حمله این کشور به عراق، روسیه با چالشی جدید روبه‌رو شد که گویا آمریکا با ابزاری جدید در صدد محدود کردن فضای حیاتی روسیه است. به این ترتیب، با وجود تداوم همکاری‌ها، از آنجا که براساس همان رویکرد عمل‌گرایانه، منافع ملی روسیه و ضرورت‌های «قدرت بزرگی» این کشور با حضور آمریکا در منطقه ناهمخوان بود، روابط از سطح معینی تجاوز نکرد.

در دوره مدودیف که با روی کار آمدن اوباما در آمریکا همراه بود، روابط روسیه و آمریکا تغییر کرد. به همین دلیل شاید بتوان گفت گرایش‌های مدودیف حداقل در سیاست خارجی با پوتین متفاوت بود. وی تا حدی خود را لیبرال‌تر نشان می‌داد و سعی می‌کرد از گرایش‌های آتلانتیک‌گرایانه در سیاست خارجی خود استفاده کند. همین امر سبب شد با غرب به‌ویژه آمریکا، روابط نزدیک‌تری داشته باشد.

به هر صورت، در حال حاضر هرچند آمریکا و روسیه مایلند در خصوص برخی مسائل ازجمله سپر ضدموشکی، ایران و گفتگوهای امنیتی به توافق برسند، اما تحقق این توافق مشکل به‌نظر می‌رسد. در این میان، پوتین نشان داده که مانند مدودیف در دادن امتیاز به آمریکا و آنچه مسکو در پرونده لیبی انجام داد سخاوتمند نیست.

در رابطه با سیاست پوتین در قبال منطقه پیرامون روسیه می‌توان گفت مسکو همچنان در راستای مبارزه با افراط‌گرایی مذهبی حضور خود را در آسیای مرکزی افزایش می‌دهد. اگرچه نفوذ چین در حوزه اقتصاد در این منطقه رو به افزایش است، اما روسیه هنوز مرکز ثقل در جمهوری‌های آسیای مرکزی محسوب می‌گردد. پوتین با استفاده از طرح‌های هم‌گرایانه مانند سازمان معاهده امنیت جمعی، جامعه اقتصادی اوراسیا و کشورهای مستقل مشترک‌المنافع به مهار کشورهای این منطقه خواهد پرداخت. پوتین همچنین رهیافت همکاری بیشتر با چین، ازجمله در زمینه افزایش صادرات انرژی به این کشور را پذیرفته، اما نگران نفوذ رو به رشد چین خواهد بود.

پوتین و ایران


در این میان، پوتین در شرایطی به قدرت دوباره رسید که در دکترین او ایران از جایگاه مهمی برخوردار است. این در حالی است که وی مهم‌ترین چالش همسایه خود، یعنی مسئله هسته‌ای ایران در رویارویی با غرب را حل‌نشده می‌بیند. وی که به‌عنوان نخست‌وزیر روسیه بر لزوم به رسمیت شناختن حقوق ایران در پیشبرد برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز خود ازجمله غنی‌سازی اورانیوم بارها تأکید کرده بود، اینک باید از جایگاه تصمیم‌گیرنده نخست سیاست‌های بین‌المللی روسیه، به حل این مسئله بپردازد. شاید برخی از اظهارات وی در دوران مبارزات انتخاباتیش در قبال برنامه هسته‌ای ایران به درک چگونگی سیاست مسکو در قبال پرونده هسته‌ای ایران کمک نماید. ولادیمیر پوتین در اقدامی متفاوت از روش معمول خود و سایر سیاستمداران روسیه، در جریان رقابت‌های انتخاباتی، برنامه‌ها و سیاست‌های داخلی و خارجی آتی خود را با انتشار هفت مقاله پیاپی در هفت نشریه معتبر روسیه اعلام کرده است. وی در پنج مقاله اول به بررسی مسائل، مشکلات و چالش‌های داخلی روسیه پرداخته و در دو مقاله آخر مسائل و موضوعات حوزه سیاست خارجی را مد ‌نظر قرار داده است.

او در راستای آنچه سیاست اصولی روسیه نامیده می‌شود، یادآوری می‌کند که مسئله ایران را می‌توان فقط از راه صلح‌آمیز حل‌وفصل کرد. پوتین در این زمینه مجدداً طرح گام‌به‌گام مسکو را پیشنهاد می‌کند که براساس آن حق تهران برای پیشبرد برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز خود، ازجمله غنی‌سازی اورانیوم پذیرفته شود و در مقابل، تمام فعالیت هسته‌ای این کشور تحت کنترل مطمئن و همه‌جانبه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قرار می‌گیرد. به تأکید او، اگر در این کار توفیق حاصل شود، باید همه تحریم‌های موجود علیه ایران ازجمله تحریم‌های یک‌جانبه لغو شود. او با انتقاد ضمنی به رویکرد غرب در قبال تهران تصریح می‌کند که غرب بیش از حد به فکر «مجازات» برخی از کشورهاست و با کمترین بهانه به اعمال تحریم و گاهی حتی به «چماق نظامی» متوسل می‌شود؛ اما او یادآور می‌شود: «ما در قرن نوزدهم و حتی بیستم قرار نداریم».

از سوی دیگر، پوتین در مناسبات منطقه‌ای هم به ایران نگاه ویژه‌ای داشته و دوستی با ایران برایش اهمیت دارد؛ چراکه از این طریق می‌تواند در جریان تحولات منطقه نقش مثبت و فعالی داشته باشد. در عین حال، روابط اقتصادی و تجاری با ایران برای روسیه مهم و 90 درصد صادرات روسیه به ایران شامل کالاها و خدمات روسیه ازجمله تسلیحات می‌باشد. در این میان، تهران می‌تواند به آسانی سراغ منبع دیگری مانند چین برود. ایران همچنین می‌تواند در قفقاز جنوبی، حوزه خزر و آسیای مرکزی علیه منافع روسیه عمل نماید.

در مجموع، به‌نظر می‌رسد ادامه پشتیبانی روسیه از ایران در سازمان ملل متحد، مخالفت با تشدید تحریم‌ها علیه ایران و همچنین مانع شدن حمله احتمالی علیه ایران، ازجمله پیامدهای خوب انتخاب پوتین به ریاست‌جمهوری روسیه برای ایران خواهد بود؛ اما باید توجه نمود که پوتین جنگی با غرب ندارد و نمی‌خواهد به دوره جنگ سرد بازگردد. اگرچه میان این کشور و آمریکا در ارتباط با نقش روسیه در اروپا و در تقابل با ناتو اختلاف وجود دارد، اما این اختلاف در قیاس با اختلاف ایران با آمریکا در درجه دوم قرار دارد. پوتین برای مدرن‌سازی روسیه نیاز شدیدی به غرب دارد و علیه غرب اقدامی نخواهد کرد. روسیه حداکثر تلاش خود را خواهد کرد که روابط مسالمت‌آمیزی را با آمریکا، اما براساس اصل شریک برابر ایجاد نماید. آمریکا و دولت اوباما نیز مایل است روابط بدون چالشی را با مسکو برقرار کند. بر این اساس، می‌توان گفت روی کار آمدن پوتین، منافع ملی ایران و روسیه را ـ دست‌کم در بعد تاکتیکی ـ به یکدیگر نزدیک‌تر می‌کند. بی‌گمان، ‌این هنر دولتمردان و دستگاه دیپلماسی است که از این فرصت برای تأمین هر چه بیشتر منافع ملی کشور بهره گیرند.


آشنایی با فرستاده امریکا برای مذاکره با ایران+تصاویر
 

آشنایی با فرستاده امریکا برای مذاکره با ایران+تصاویر


نیمه آذر نود تاسیس سفارت مجازی امریکا برای خدمات دهی به ایرانیان بهانه ای بود که چهره دیپلملت کهنه‌کار امریکایی در امور ایران آفتابی شود.
به گزارش خبرآنلاین، «وندی شرمن» 15 آذر 90 هنگام افتتاح و آغاز به کار این سفارتخانه مجازی گفت:«ما می خواهیم به صورت مستقیم با مردم ایران ارتباط برقرار کنیم. ما می خواهیم همه مردم ایران به ویژه جمعیت بزرگ جوانان درداخل ایران بدانند که ایالات متحده به مردم ایران و تمدن آنها عمیقا احترام می گذارد.»
وندی شرمن که به عنوان سومین مقام ارشد در وزارت خارجه ایالات متحده امریکا شناخته می شود گرداننده مراسم رونمایی سایت سفارت مجازی امریکا بود.
وندی شرمن، معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا در ماموریتی جدید نمایندگی این کشور را در مذاکرات هستهای با ایران برعهده خواهد داشت. او در چند ماه اخیر سفرهای متعددی برای توجیه سیاست های ضد ایرانی امریکا و همراه کردن کشورهای حوزه خلیج فارس در تحریم های ضد ایرانی داشته است.
وندی شرمن دو هفته پیش که به هندوستان سفر کرده بود با خبری داغ به صدر اخبار جهان صعود کرد.
او با اعلام جایزه ای 10 میلیون دلار برای دستگیری «حافظ سعید» که وی را بنیانگذار گروه موسوم به «لشگر طیبه» پاکستان معرفی کرده، مبلغ 10 میلیون دلار به عنوان جایزه دستگیری او تعیین کرد.
شرمن بدلیل فعالیت هایی که منجر به توافق هسته ای آمریکا به کره شمالی در سال 1997 در زمان ریاست جمهوری کلینتون شد به «درب باز کن» در وزارت امور خارجه امریکا معروف است.
معاون سیاسی وزیر امور خارجه امریکا در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون رئیس مذاکرات هسته ای با کره شمالی بوده است. که به همراه مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت امریکا ریاست مذاکره کننده هسته ای امریکا را بر عهده داشته که منجر به توافق هسته ای کره شمالی و امریکا شد . این توافق نامه تا چندین سال برجا بود و طرفین به مفاد آن تعهداتی داشتند.
حالا او قرار است پس از فاصله 15 ماهه ای که میان مذاکرات ایران و 5+1 ایجاد شده به عنوان نماینده ایالات متحده امریکا دومین زن هیات مقابل ایران باشد.
در مذاکرات روز شنبه استانبول کاترین اشتون کمیسر سیاست خارجی اتحادیه اروپا تنها نیست و شرمن نیز در کنار او خواهد بود.



















گزارش تصویری: محل برگزاری مذاکرات استانبول
 

گزارش تصویری: محل برگزاری مذاکرات استانبول


























قدرت سایه گروه 1+5 کیست؟
 

 

قدرت سایه گروه 1+5 کیست؟

 
دویچه‌وله از معاون آلمانی کاترین اشتون به‌عنوان قدرت سایه گروه مذاکره‌کننده 1+5 نام برده است.


به گزارش فارس به نقل از دویچه‌وله، سه زن در برابر تیم مذاکره‌کننده جمهوری اسلامی ایران در استانبول قرار خواهند گرفت. این سه زن عبارتند از: "کاترین اشتون" نماینده ارشد اتحادیه اروپا، "هلگا اشمید" معاون آلمانی وی و "وندی شرمن" معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا.

بنابراین گزارش، هلگا اشمید" مشاور ارشد یوشکا فیشر وزیر امورخارجه اسبق آلمان بوده و رسانه‌ها از او به عنوان "قدرت در سایه"‌ی گروه ۱+۵ نام می‌برند. وی در مقام معاونت کاترین اشتون، توانسته سیاست خارجی و امنیتی ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا را هماهنگ‌تر و مستحکم‌تر کند.

بسیاری بر این باورند که اشتون توانایی لازم را برای پیشبرد مذاکرات 1+5 با ایران نداشته و در مقایسه با خاویر سولانا، مذاکره‌کننده قبلی اتحادیه اروپا بسیار ضعیف است. از نکات جالب در خصوص اشتون این است که فاقد سوابق سیاسی قابل توجه بوده و تنها به زبان مادری خود یعنی انگلیسی مسلط است.

گفته می‌شود به قدرت رسیدن اشتون در اتحادیه اروپا با اعمال نفوذ مستقیم تونی بلر، نخست‌وزیر اسبق بریتانیا ممکن شده است.

دویچه‌وله تصریح کرده است: دیپلمات‌ها و تحلیلگران به نتیجه مذاکرات استانبول لااقل در دور اول چندان خوشبین نیستند اما می‌گویند این گفت‌وگوها شاید راه را برای مذاکرات بعدی در راستای حل مناقشات طولانی هموار کند.



نقشه انتخاباتی امریکا: شخصیت‌ها، گفتمان‌ها و افق‌ها



 



 
 
نقشه انتخاباتی امریکا: شخصیت‌ها، گفتمان‌ها و افق‌ها

 

گفتاری از دکتر سید محمدکاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل بین المللی برای دیپلماسی ایرانی.

انتخابات ریاست جمهوری 2012 امریکا وارد مراحل حساس و نسبتا داغ خود شده است. با برآمدن میت رامنی در بین کاندیداهای محافظه کار و جمهوری خواه، نبرد انتخاباتی دو سویه شده و از یک طرف اوباما به عنوان کاندید دموکرات ها و میت رامنی به عنوان کاندید جمهوری خواهان حملات شخصی و فردی خود علیه یکدیگر را در روزهای گذشته آغاز کرده اند. هر چند که مراحل اداری و اجرایی انتخاب رامنی به عنوان کاندید نهایی حزب جمهوری خواه در پیش است اما تردیدی در این نکته نیست که او به عنوان اصلی ترین فرد جمهوری خواه در مقابل اوباما قرار خواهد گرفت. تغییر لحن مبارزات انتخاباتی اوباما و رامنی روشن کننده ماهیت تنش های انتخاباتی بین دو فرد، دو جریان و دو گرایش بر سر موضوعات گوناگون و مباحث مختلف داخلی و خارجی امریکا است.

 

چگونه انتخابات امریکا در این مقطع قابل ارزیابی است؟ گفتمان ها بر سر چه موضوعاتی است؟ و افق آینده چگونه قابل بررسی است؟ پاسخ به این سوال ها در مرحله اول باید با ارزیابی شخصیت های دو کاندید شروع شود. لذا ابتدا به بررسی شخصیت های این دو و تاثیر شخصیت های آن ها بر مبارزات انتخاباتی پرداخته خواهد شد. سپس به گفتمان های جاری در انتخابات امریکا و سرانجام سعی خواهد شد از افق آینده تصویری ترسیم شود.

 

 شخصیت ها

انتخابات امریکا مثل هر سیستم ریاست محوری عمیقا شخصیت گرا و شخصیت محور است. لذا ارزیابی دقیق شخصیت ها و افراد کلیدی در انتخابات در تجزیه و تحلیل روند انتخابات مهم بوده و باید در نظر داشت که مبارزات انتخاباتی امریکا فی الواقع مبارزه بین ویژگی های شخصیتی، برجسته کردن ضعف ها و نشان دادن قوت های شخصیت ها است و در این چارچوب توجه به ویژگی های اوباما و میت رامنی حائز اهمیت است.

اوباما در طی سه سالی که از ریاست جمهوری او گذشته ویژگی های شخصیتی خود را در این که فردی خونسرد، برنامه ریز، منطعف و از نظر اجرایی در مجموع میانه و متوسط است، نشان داده است. او ظرفیت و توانایی ارتباط با مردم عادی امریکا را داشته و برای بسیاری از اقشار فرودست اجتماعی و طبقات متوسط و جمعیت قابل توجه مهاجران و یا افرادی که از نسل های اولیه مهاجرین هستند، شخصیتی قابل درک و بر همین منوال با گرایش های تند و رادیکال نژادگرایانه، نخبه گرا و انحصارگرا در تضاد قرار می گیرد.

اما میت رامنی از نظر شخصیتی تقریبا در نقطه مقابل اوباما است. او از خانواده ای برجسته و نخبه برآمده؛ پدر او نیز مانند خود او فرماندار ایالت بسیار مهم ماساچوست بوده؛ از نظر تحصیلی در بهترین دانشگاه های امریکا درس خوانده و از زندگی ممتازی برخوردار بوده است؛ به علاوه او در زندگی اقتصادی موفق بوده و سرمایه های هنگفتی را گردآوری کرده و توانسته به عنوان یک شخصیت ثروتمند در جامعه امریکا بدرخشد. لحن صحبت میت رامنی بر خلاف اوباما از خونسردی کافی و ظرفیت ارتباطی با همه اقشار جامعه امریکا برخوردار نیست. به علاوه میت رامنی از خانواده ای عمیقا مذهبی با گرایش به فرقه مورمون برآمده و در عین این که مردم امریکا به مسائل مذهبی توجه دارند اما درجه و شدت مسائل مذهبی در خانواده و شخص رامنی بیشتر از اوباما به نظر می رسد. باید در نظر داشت که فرقه مورمون فرقه ویژه ای در مذهب پروتستان است که به تعدد زوجات معتقد بوده و روش زندگی متفاوتی با سایر پروتستان ها دارند. البته شخص رامنی تنها یک همسر با پنج فرزند دارد. تعداد پنج فرزند تعداد عادی ای در طبقه شهری امریکا به حساب نمی آید.

در مجموع میت رامنی بر خلاف اوباما که با اقشار عادی و متوسط جامعه توان ارتباطی دارد، در مقایسه با اوباما با بخش خاصی از جامعه امریکا امکان ارتباط را دارد. از این جهت انعکاس نحوه شخصیت هر دوی آن ها در ارتباطات سیاسی و اجتماعی در چند ماه آینده بسیار حائز اهمیت است. تفاوت شخصیتی هر دو نقدا وارد مباحث انتخاباتی شده و هر کدام سعی می کنند با تکیه بر کاستی های ابعادی از شخصیت طرف مقابل بهره برداری های لازم را به خصوص در مورد موضوعات مبتلا به جامعه امریکا انجام دهند که ذیلا به این مباحث و موضوعات پرداخته خواهد شد.

 

گفتمان ها

مبارزات انتخاباتی امریکا، مبارزاتی پیچیده است که علاوه بر ابعاد شخصیتی، نحوه طرح و چگونگی ارائه نقطه نظر کاندیداها چه در ابعاد ایجابی و چه در ابعاد سلبی در آن بسیار حائز اهمیت است. هرچند که جنبه های سلبی در انتخابات ریاست جمهوری بعضا بیشتر برجسته شده و هر کاندیدی سعی در نفی دیدگاه های طرف مقابل و عدم کارایی راه حل های او دارد اما در مجموع این دیدگاه ها نقش تعیین کننده ای در چگونگی جذب آرا و حمایت مردم دارند. نحوه بسته بندی و ساماندهی به بحث ها و گفتمان ها از طرف هر کدام از کاندیداها نیز حائز اهمیت است.

در حال حاضر به طور طبیعی دو دسته مبحث در مباحث انتخاباتی قابل توجه است. وضع داخلی امریکا و وضع سیاست خارجی. هر دو کاندید بر عنصر ترس در مفصل بندی و گفتمان سازی تکیه دارند. به این صورت که میت رامنی با طرح گفتمان امریکای قوی و لزوم قدرت یابی امریکا از ترس اقشاری از جامعه امریکا که احساس می کنند وضعیت داخلی آن ها و وضع بین المللی ایالات متحده مورد تهدید قرار گرفته استفاده کرده و آرای آن ها را جلب کند. لذا در مباحث و گفتمان های انتخاباتی اوباما نوعی پرخاشگری مخصوصا در ابعاد بین المللی دیده می شود. این پرخاشگری در خصوص مسائل مربوط به ایران برجسته تر به نظر می رسد که خود در ارتباط با پدیده تهدید و ترس قرار می گیرد.

در حقیقت میت رامنی سعی دارد با ایجاد ترس از این که امریکا در دنیا ضعیف شده و پاسخ های امریکا به تهدیدات بین المللی از موضع ضعف است، خود را به عنوان یک فرد مقتدر و قوی معرفی کند و به عنوان کاندیدی که می توان امریکا را از ضعف به قدرت برساند جلوه دهد. در داخل امریکا هم میت رامنی سعی می کند ترس اقشاری از جامعه امریکا که از بزرگ شدن دولت نگران هستند، استفاده کند و بر این که سیاست های دولت اوباما سیاست هایی دولت گرا و متمایل به ارزش های غیر متعارف امریکایی است تاکید کرده و به جذب آرای آن ها بپردازد. لذا لحن حملات میت رامنی به اوباما ترکیبی است. از یک طرف برنامه های اوباما را زیر فشار قرار می دهد و از طرف دیگر سعی می کند ترس از دست دادن موقعیت امریکا را به طور پی در پی به مردم امریکا یادآوری کند.

اوباما نیز از طرف مقابل سعی می کند از ترس اقشار برجسته ای از جامعه امریکا از دو خطر داخلی و خارجی بهره برداری کند. در بعد خارجی خطر جنگ افروزی جمهوری خواهان و در بعد داخلی خطر نخبه گرایی و عدم توجه به تمامی اقشار اجتماعی، مخصوصا اقشار فرودست و طبقه متوسط و همین طور زنان در صورتی که جمهوری خواهان به قدرت برسند در کانون توجه اوباما قرار دارد. به عبارت دیگر اوباما هم سعی می کند که نشان دهد باید از محافظه کاران و جمهوری خواهان ترسید چون آن ها جنگ افروزند و به طور غیر مسئولانه ای بحث حمله به ایران را مطرح کرده اند و هدف آن ها هر چند که دسترسی به کاخ سفید را در پی دارد، اما ممکن است امریکا را وارد جنگی ناخواسته کند و نه فقط مردم امریکا بلکه در خارج از امریکا نیز بر طبل جنگ کوبیدن خطراتی را ایجاد می کند. لذا اوباما از اظهارات آن ها در مورد جنگ با ایران به عنوان اظهارات نامسئولانه یاد کرد اما در ورای آن ترس از یک جنگ ناخواسته و شرایطی که امریکا درگیر منازعه ای نامشخص شود نیز باید مد نظر قرار گیرد. در داخل امریکا نیز اوباما سعی می کند نشان دهد در صورتی که میت رامنی سر کار آید بسیاری از مردم امریکا موقعیت خود را از دست خواهند داد.

در هفته جاری بحثی در مورد بودجه امریکا درگرفت و میت رامنی بودجه پیشنهادی جمهوری خواهان را بودجه ای بسیار زیبا و شگفت انگیز  ( marvelous)  توصیف کرد. همین واژه مورد استفاده اوباما قرار گرفت تا نشان دهد که آقای میت رامنی از واقعیات دور است و صرفا می تواند با برخی از مسائل امریکا ارتباط پیدا کند. هیچ سیاست مداری لغت زیبا و شگفت انگیز را برای بودجه به کار نمی برد. اوباما سعی می کند نشان دهد که میت رامنی به طبقات بالا دست اجتماعی تعلق دارد و به دلیل تعلقات دینی و گرایش مورمونی مباحث مربوط به حقوق زنان را مد توجه قرار نمی دهد. اوباما تلاش دارد از ترس جمعیت قابل توجه مهاجران قانونی و مهاجران غیر قانونی استفاده کند. در این زمینه اوباما اظهار می کند که در صورتی که میت رامنی به ریاست جمهوری برسد قوانین ضد مهاجرتی را به تصویت می رساند. نظرسنجی های اخیر نشان می دهد که غالب زنان امریکایی تمایل بیشتری به اوباما نشان داده اند چون فکر می کنند که با اوباما در زمینه حقوق اجتماعی خود پیوند بیشتری دارند.

به هر حال گفتمان های اصلی امریکا در خصوص مباحث اقتصادی است و در این مسائل اقتصادی چگونگی موقعیت افراد حائز اهمیت است و در این معادله عنصر ترس برجسته است. اما در چند ماه آینده قدرتمندی امریکا، چگونگی وضعیت اقتصادی امریکا، رابطه با جهان بیرون و چگونگی مدیریت داخلی و خارجی امریکا از محورهای اصلی بحث است. اما این که افق به کجا می رود باید به ابعاد گوناگون عوامل خواسته و ناخواسته توجه کرد.

 

افق های آینده

چند ماه آینده در امریکا از نظر مبارزات انتخاباتی بسیار حائز اهمیت و تا حدودی مشخص است. مشخص است که اوباما در موقعیت بهتری قرار دارد؛ مشخص است که حملات شخصیتی فنی تر و دقیق تری را علیه میت رامنی شکل خواهد داد؛ مشخص است که زندگی شخصی و ویژگی های فردی در کانون مبارزات قرار خواهد گرفت. در این میان اوباما با توجه به این که ریاست جمهوری را در اختیار دارد از امکانات رسانه ای بیشتری برخوردار است. در بین موضوعات و مباحث هم به نظر می رسد که ضعف های عمده ای در میت رامنی وجود دارد. از جمله قضیه معروفی که در حال حاضر در امریکا بر روی آن بحث های زیادی درگرفته است و آن لایحه طرح خدمات بهداشتی است که اوباما در سال 2010 امضا کرد و جمهوری خواهان به طور کلی با آن مخالفند. اما میت رامنی در زمانی که فرماندار ایالت ماساچوست بوده خود قانونی شبیه به این را در آن ایالت امضا و به اجرا در آورده است. لذا در حمله به اوباما در زمینه های مربوط به مسائل بهداشتی دچار چالش عمده ای است.

مسئله جنگ افروزی جمهوری خواهان نیز حائز اهمیت است. چون به نظر می رسد مذاق عمومی جامعه امریکا با ورود به یک جنگ و منازعه جدید چندان سازگاری ندارد و مسائل اقتصادی برای مردم برجسته تر است. به هر حال این مبارزه سختی است اما مبارزه ای است که تا این لحظه ترازو و میزان سنجش قدرت اوباما نسبت به طرف مقابل بیشتر به نظر می رسد. اما باید در نظر داشت که تا ماه نوامبر فاصله نسبتا قابل توجهی در پیش است. اصطلاح معروفی وجود دارد که در سیاست بیست و چهار ساعت زمان زیادی است و فاصله بیش از شش ماه تا انتخابات زمان فوق العاده زیادی است و در این میان باید به نقش حوادث و رخداد ها مخصوصا در خاورمیانه توجه داشت. هرگونه حادثه و رخدادی می تواند بر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری امریکا اثر قابل توجهی داشته باشد.

در این میان نباید به عنصر اسرائیلی منازعات انتخاباتی امریکا بی توجه بود. مسئله اسرائیل فقط یک موضوع سیاست خارجی در امریکا نیست. بلکه موضوعی مربوط به سیاست داخلی است و چگونگی مدیریت این عنصر حائز اهمیت است. نتانیاهو و دست راستی های اسرائیل در سه سال گذشته در مجموع از برآمدن اوباما ناراضی و ناخشنود و برای او تا حدود زیادی دردسر ساز بوده اند. بعضی از تحلیل گران امریکایی و غیر امریکایی بر این باورند که نتانیاهو و تیم او تمایل به انتخاب مجدد اوباما نداشته و منافع خود را با کاندیدای جمهوری خواه بیشتر نزدیک می دانند. لذا سعی خواهند کرد که در روند انتخاباتی موانع عمده ای را برای اوباما ایجاد کنند.

اوباما نیز از این مسئله آگاه است و لذا سعی کرده حتی به اقشار دست راستی و افراطی جامعه یهود امریکا اطمینان دهد که به  اندازه کافی  طرفدار اسرائیل هست و نباید در طرفداری او از اسرائیل شک و تردیدی داشت. هم چنین نباید فراموش کرد که جامعه یهودی امریکا در عین حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی در چگونگی حمایت و راه حل های صلح خاورمیانه دچار چند دستگی است. عده ای از آن ها معتقدند که روش دولت نتانیاهو در حاشیه ای کردن مسئله فلسطین و عدم علاقه به حتی حل اولیه و مقدماتی برخی از مسائل فلسطین به ضرر منافع اسرائیل است. لذا گفتمان های مربوط به روابط امریکا و اسرائیل و همین طور وزن کشی گروه های مختلف جانبدار اسرائیل بر انتخابات اثر خواهد داشت و چگونگی رو کردن برگ های هر یک از این دو جناح در این افق شش ماهه باید مد نظر قرار گیرد.

اما به نظر می رسد تا این لحظه اوباما توانسته بر اساس چارچوب های سیاست داخلی امریکا مسئله اسرائیل را تا حدودی مدیریت کند ولی مشخص نیست که او بتواند این راه را ادامه دهد. به هر حال آن چه در افق آینده روشن است، سرسخت بودن تلاش دو حزب برای دسترسی به کاخ سفید است. اما ابهام های زیادی در این افق به چشم می خورد منجمله بر آمدن عوامل ناخواسته و غیرقابل پیش بینی و وقایع و حواث غیر قابل انتظار.



لاکهید مارتین: همه اعراب خلیج فارس سفارش موشک «تاد» داده اند...
 

لاکهید مارتین:
همه اعراب خلیج فارس سفارش موشک «تاد» داده اند

یک کمپانی عمده اسلحه سازی در آمریکا اعلام کرد که انتظار دارد با افزایش تنش ها با ایران تسلیحات بیشتری به کشورهای عرب همسایه ایران بفروشد.

به گزارش عصر ایران " دنیس کوین " نایب رییس برنامه دفاع موشکی کمپانی اسلحه سازی " لاکهید مارتین " آمریکا ضمن اعلام این موضوع افزود که انتظار می رود تنش با ایران فروش سیستم های ضد موشکی به کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس را تسریع کند.

این مقام کمپانی آمریکایی افزود : در دسامبر سال گذشته میلادی کمپانی لاکهید مارتین قرار داد 3.6 میلیارد دلاری با امارات متحده عربی برای فروش سیستم ضد موشکی " تاد " به این کشور منعقد کرد و در حال حاضر نیز برای عقد قرار دادهای مشابه با دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس مشغول گفتگو هستیم."

کوین که در جریان یک کنفرانس خبری در ابوظبی سخن می گفت ، افزود : " با دیگر کشورهای عربی در سطح دولت  به دولت مشغول گفتگو هستیم و همه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس تمایل خود را برای خرید سیستم ضد موشکی تاد اعلام کرده اند.

گفتنی است امارات متحده عربی نخستین کشور خارجی بود که قرار داد خرید سیستم ضد موشک بالستیک (تاد =THAAD) را با آمریکا به امضا رساند . این سیستم ضد موشکی قابلیت هدف قرار دادن موشک های بالستیک کوتاه و میان برد در فضای جو و ماورای آن را دارد.

دنیس کوین افزود که کمپانی لاکهید مارتین در نظر دارد از فروش سیستم تاد به امارات به عنوان سنگ بنایی برای فروش این سیستم به دیگر کشورهای عربی منطقه استفاده کند.

وی افزود : " من نمی توانم بگویم کشور بعدی دریافت کننده سیستم تاد کیست اما به موازات گسترش تهدید ها در منطقه فرصت های بیشتری برای عرضه قابلیت های دفاعی مان به کشورهای منطقه وجود خواهد داشت.

 

 

موشک تاد


کوین ابراز امیدواری کرد که بهبود چشمگیر روابط میان اعضای شورای همکاری خلیج فارس به استقرار یک سیستم جامع و فراگیر ضد موشکی در میان این کشورها بینجامد.

گفتنی است در دو سال گذشته کمپانی لاکهید مارتین قرار دادهای بزرگی را با برخی کشورهای عربی منطقه به امضا رسانده است که قرار داد 1.7 میلیارد دلاری برای ارتقای سیستم موشک های پاتریوت عربستان و نیز قرار داد 900 میلیون دلاری فروش 209 موشک پیشرفته پاتریوت به کویت از جمله این قرار دادها است .

در سال 2011 نیز دولت اوباما مجوز فروش دهها جنگنده فوق پیشرفته اف 15 آمریکایی به عربستان به ارزش تقریبی 30 میلیارد دلار را از کنگره دریافت کرد . این قرار داد بزرگ ترین قرار داد تاریخ نظامی آمریکا با یک کشور خارجی محسوب می شود.

عربستان متعهد شده تا 15 سال آینده در مجموع 60 میلیارد دلار از آمریکا سلاح بخرد که خرید هواپیماهای اف 15 به همراه 3 نوع هلی کوپتر و موشک های پیشرفته از جمله این اقلام نظامی است که کمپانی لاکهید مارتین نقشی محوری در تامین و تولید این اقلام نظامی خواهد داشت.

 



نشست استانبول پیش‌درآمد است یا پیش‌برنده؟

   
 
 
نشست استانبول پیش‌درآمد است یا پیش‌برنده؟

گفتگوهای رسمی و غیررسمی نمایندگان ایران و گروه 1+5 در ترکیه آغاز شده و طرف ایرانی می گوید، مذاکرات فعلی با مذاکرات پیشین تفاوت دارد و ایران با طرح های جدیدی قدم به استانبول گذاشته است.

 دیپلماسی ایرانی: دور پیشین گفتگوهای ایران و 1+5 در استانبول آنقدر ناامیدکننده و بی ثمر بود که فاصله زمانی اش با دور جدید مذاکرات 15 ماه به طول انجامید. در این 15 ماه شش قدرت جهانی که اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل هستند، متفق القول به وضع تحریم ها و فشارهای بیشتر علیه جمهوری اسلامی روی آوردند تا بار دیگر مذاکرات از سر گرفته شود و ایران بپذیرد که به خواسته های طرف مقابل تن دهد.
 

پس از امضای باراک اوباما بر کاغذ تحریم های بانکی علیه ایران و همچنین قطعی شدن تصمیم اتحادیه اروپا مبنی بر ممنوعیت خرید نفت از ایران، زمزمه هایی درباره توافق نمایندگان دو طرف برای از سرگیری مذاکرات به گوش رسید که خیلی زود اخبارش جنبه رسمی پیدا کرد و با نامه نگاری های جلیلی و اشتون به برگزاری نشست استانبول انجامید.

 

این نشست البته تا اندازه ای زیر سایه تحولات منطقه و مانورهای سیاسی ترکیه علیه دولت سوریه قرار گرفت و به مدت چند روز ابهام هایی را درخصوص مکان و زمان مذاکرات پدید آورد. ولی خیلی زود هیاهوها در این باره فروکش کرد؛ طوری که گویی اصلا چنین مجادله ای درنگرفته و جنجال ها بر سر میزبانی استانبول تنها نوعی هشدار و اعتراض از جانب ایران به ترکیه بوده است. درواقع چالش بر سر مواضع ترکیه در قبال سوریه، نتوانست در اصل قضیه خدشه ای وارد کند و مذاکراتی را که قرار بود به دشواری و پس از 15 ماه از سر گرفته شود، تحت الشعاع قر ار دهد.

هم ایران و هم 1+5 قدر این فرصت را می دانند و اعلام کرده اند که می بایست از همه ظرفیت ها و امکان های موجود برای انجام یک گفتگوی هدفمند و موفقیت آمیز استفاده کرد. البته دو طرف به خوبی می دانند که دستیابی به توافق نهایی بر سر موضوعات مهم به این نشست معطوف نخواهد شد اما مشخص است که بدون رسیدن به تفاهم اولیه و یافتن نقاط مشترک – هرچند جزئی و کوتاه – نمی توان توجیه و دلیلی برای برگزاری نشستی دیگر فراهم کرد.

کمتر از دو سال پیش، گفتگوهای ژنو و استانبول به دنبال هم و با فاصله زمانی کوتاه برگزار شدند ولی هر دو طرف از آن به عنوان مذاکراتی بی حاصل تعبیر کردند و گفتند که طرف مقابل حاضر نیست ذره ای از مواضعش پایین بیاید و همین مساله دلیل عدم امکان تعامل و تفاهم است.

می توان گفت ایران و غرب تاکنون به زبانی مشترک در رایزنی های هسته ای دست نیافته اند. ولی این بار جمهوری اسلامی ایران نگاه خوشبینانه تری به مذاکرات دارد. برخی کارشناسان می گویند، ایران مصرانه به دنبال مذاکراتی دنباله دار است تا راهی برای برون رفت از تحریم های اعمال شده و نیز تحریم های نفتی که از دو ماه بعد شروع خواهد شد، بیابد. غرب نیز مایل است هرچه سریع تر باب دیپلماسی با ایران را بگشاید تا فضای تهدیدآمیز و جنگ سردی را که در این میان شکل گرفته و خوشامد افراطیون منطقه بوده است، بشکند و حفره ای در این دیوار بن بست ایجاد کند. در روزهای گذشته، مقام های ایرانی از احتمال موفقیت این دور از مذاکرات خبر داده و گفته اند  که با طرح‌های پیشنهادی جدید در استانبول حاضر می شوند.

روسیه و چین نیز چون ایران ابراز خوشبینی کرده اند و قصد دارند با تلطیف فضا پیش از شروع مذاکرات، دو طرف را از نگاه حداکثری و طرح حداکثری خواسته هایشان در این نشست بازدارند و مانع بسته شدن درهای گفتگو شوند. اینطور که از فحوای سخن مقام های ایرانی برمی آید، جمهوری اسلامی مایل است دو طرف به مذاکراتی جامع و بلندمدت متعهد باشند.

مواضع ایران نشان دهنده میل به ادامه گفتگوهاست اما برخی اخبار حاکی از این است که طرف غربی همچنان به برد یکسویه می اندیشد و تصور می کند که فشارها و تحریم های اعمال شده بر ایران، دلیلی است تا با موضع دست بالا و خواسته های حداکثری پشت میز مذاکره بنشیند.

خبرگزاری مهر به نقل از یک منبع نزدیک به هیات مذاکره کننده ایرانی نوشته است که ایران نکات دلگرم کننده کمی در سخنان مقام های امریکا و اتحادیه اروپا می‌بیند. روز گذشته هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه امریکا با اشاره به مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 از آمادگی کشورش برای دادن تضمین مشروط به ایران در این مذاکرات سخن گفت. یک دیپلمات اروپایی نیز گفته که بعید است کشورهای غربی، در این مذاکرات تحریم‌های نفتی علیه ایران را به حالت تعلیق درآورند.

آنچه مشخص است اینکه احتمال دارد این دور از گفتگوها به استانبول ختم نشود و ماه آینده در بغداد پی گرفته شود. درواقع الگویی که بر این دور مذاکره حاکم است، مشابه روندی است که نزدیک دو سال پیش در ژنو و سپس استانبول محقق شد؛ یعنی یک گفتگو در دو قسمت. قسمت اول را می توان پیش درآمد و قسمت دوم را پیش برنده بحث ها تلقی کرد. آنچه اهمیت دارد این است که اگر پس از برگزاری قسمت دوم نشست (در بغداد) دو طرف از قرار بعدی سخن بگویند، می توان احساس کرد که قدم های مثبتی برداشته شده و توافق هایی میان دو طرف حاصل شده است. درواقع باید گفت که نشست استانبول به عنوان پیش درآمد این دور از مذاکرات است و بدون نشست بغداد، بی پایان و ابتر خواهد ماند.



جنگ ایران و آمریکا نامتقارن خواهد بود



 



 
پیش بینی وال استریت ژورنال
جنگ ایران و آمریکا نامتقارن خواهد بود

 

در حالی که نگرانی ها در خصوص برنامه های هسته ای ایران رو به افزایش است، ایالات متحده توسعه طرحی را آغاز کرده است که در صورت نیاز به مداخله نظامی علیه ایران، مورد استفاده قرار می گیرد

 

دیپلماسی ایرانی: در حالی که نگرانی ها در خصوص برنامه های هسته ای ایران رو به افزایش است، ایالات متحده توسعه طرحی را آغاز کرده است که در صورت نیاز به مداخله نظامی علیه ایران، مورد استفاده قرار می گیرد. گزارش های روزنامه وال استریت ژورنال حاکی از آن است که نوع تشکیلات نظامی ایران نیز به گونه ای است که می تواند اوضاع را خطرناک تر کند.

 

فرماندهان نیروی دریایی آمریکا مستقر در خلیج فارس بر این باورند که قایق های گشت زنی ایران در تنگه هرمز می توانند در صورت بروز حمله، شلیک های دوربردی که از ناو های آمریکایی به سمت اهداف ایرانی انجام می شود را خنثی کنند.

این در حالی است که آمریکا و دیگر قدرت های غربی امروز( شنبه) بار دیگر پای میز مذاکره با ایران در استانبول می نشینند تا راهی برای حل بحران هسته ای جمهوری اسلامی بیابند اما کمی آنسو تر در خلیج فارس، نیرو های آمریکایی روی طرح های خود برای حمله احتمالی به ایران کار می کنند. شماری از حامیان راهکار مسالمت آمیز با ایران بر این عقیده اند که تحریم ها تاثیر خود را بر جا گذاشته اند و به این ترتیب شانس موافقت تهران با توقف عملیات غنی سازی افزایش یافته است. اما دولت اوباما به طور ضمنی احتمال توافق در نشست جاری را بسیار اندک توصیف کرده و تصریح می کند که بهترین نتیجه این نشست می تواند توافق برای برگزاری یک نشست دیگر باشد.

اما در صورتی که تلاش های دیپلماتیک به نتیجه نرسد و آمریکا یا اسرائیل برای حمله به ایران تصمیم گیری کنند، آمریکا می تواند به سرعت برای درهم شکستن نیروی دفاع هوایی ایران اقدام کرده و پایگاه های دفاع هوایی جمهوری اسلامی را تخریب کند. از سوی دیگر پنتاگون نیز در تلاش است تا هر چه سریعتر بمب هایی را تولید کند که بتوانند به اعماق بیشتری از سطح زمین نفوذ کنند، چرا که تاسیسات هسته ای فوردو در ایران برای در امان ماندن از حملات هوایی در اعماق زمین بنا شده است.

افسران نیروی دریایی آمریکا می گویند در صورتی که جنگ آغاز شود، ایران با جنگاور های دریایی خود در تنگه هرمز مین گذاری می کند یا اینکه اهداف نیروی دریایی آمریکا را با قایق های کوچک هدف قرار می دهد. 

این تهدید ها که در عرصه سیاست به جنگ های نامتقارن مشهور است می تواند به اندازه بمب گذاری های جاده ای در عراق و افغانستان خطرناک و غیر قابل پیش بینی باشد، چرا که یک مین ارزان قیمت می تواند به یک ناو جنگی میلیارد دلاری خسارت وارد کرده یا اینکه آن را کاملا غرق کند.

در چنین سناریو هایی، ارتش آمریکا با موضوع زمان بر و مخاطره آمیز باز کردن راه های انتقال نفت به بازار های بین المللی مواجه خواهد بود. یک تحلیلگر نظامی بر این عقیده است که ارتش آمریکا همواره روال خود را حفظ کرده و از الگو های جنگ نامتقارن دهه 1980 استفاده می کند.

باید گفت که ایران تا قبل از سال 1979 ، نیرومند ترین تجهیزات جنگی در منطقه را در اختیار داشت. اما جنگ 8 ساله ایران و عراق در دهه 1980، تجهیزات جنگی ایران را فرسوده و منهدم کرد و پس از آن جمهوری اسلامی از تجهیزات جنگی تولید داخل یا سخت افزار جنگی وارداتی از چین، کره شمالی و کشور های باقی مانده از جماهیر شوروی سابق استفاده کرد.

این در حالی است که ایران در واکنش به سخت تر شدن تحریم های بین المللی، تهدید بستن تنگه هرمز را مطرح می کند. کارشناسان نظامی می گویند ایران در حال حاضر 5 هزار مین دریایی در اختیار دارد که می توانند هدف های خاص را مورد اصابت قرار داده و بسیار هوشمند عمل کنند.

اسکات ترور،کارشناس مین می گوید تشخیص محل و پاکسازی مین های ایرانی یک بازی موش و گربه برای نیروی دریایی آمریکاست. به گفته وی مین های دریایی مانند مین های زمینی بسیار خطرناک هستند و شناسایی آنها اگر دشوار تر نباشد، آسان تر نیز نیست. برای مثال در سال 1988، یک کشتی بادبانی آمریکا با یکی از مین های ایران برخورد کردو نیروی دریایی آمریکا در واکنش به این اقدام؛ به دو دکل نفتی ایران حمله و چند قایق را نیز غرق کرد.

زیردریایی های ایران که بیشتر با تکنولوژی روسیه و کره شمالی ساخته شده نیز از دیگر تهدید های پیش روست. از سوی دیگر هرچند زیردریایی های کوچک ایران نمی توانند مدت زیادی زیر آب باقی بمانند یا در عمق زیادی پایین بروند، در صورت بستن تنگه هرمز می توانند برای حمله مورد استفاده قرار گیرند.

تحلیلگران می گویند قایق های تندروی نیروی دریایی ایران از قابلیت حمل ابزار های جنگی و موشک برخوردارند. اما جمهوری اسلامی می تواند از کشتی های کوچک تجاری نیز برای مین گذاری یا پرتاب موشک استفاده کند و در این صورت شناسایی چنین تهدید هایی بسیار دشوار خواهد بود.

در مقابل نیروی دریایی آمریکا نیز به دنبال استفاده از تجهیزات زیردریایی روباتیکی است که می تواند مین ها و زیردریایی ها را شناسایی کند و آزمایش های متعددی را در این زمینه انجام می دهد. از سوی دیگر نیروی دریایی آمریکا اخیرا اعلام کرده است که ناوگان خود به منظور مین یابی در خلیج فارس را تا دو برابر توسعه داده است.

البته اقدامات دیگری نیز انجام می شود و پایگاه های نظامی آمریکا در کویت، قطر و بحرین به تجهیزات مدرن و نیرومند، تجهیز شده اند.

کارشناسان بر این باورند در صورتی که موشک های دوربرد ایرانی منافع متحدان آمریکا در منطقه را هدف قرار دهند، دامنه جنگ وسیع تر می شود. برای مثال در صورتی که موشک های ایرانی به میدان نفتی در عربستان سعودی، تاسیسات تولید گاز در قطر یا شهری در امارات متحده عربی برخورد کنند، پیامد ها غیر قابل پیش بینی خواهد بود.

حمله به اهدافی در عراق و افغانستان نیز اقدام دیگری است که می تواند از سوی ایران انجام شو و واکنش ایالات متحده را به همراه داشته باشد.



12 تانکر نفتی چینی در راه ایران



 



 
پکن به ادامه صادرات نفت تهران کمک می کند
12 تانکر نفتی چینی در راه ایران

 

هرچند چین تحت فشار تحریم های بین المللی خرید نفت از ایران را به نصف کاهش داده و نمی خواهد خدمات بیمه به تانکر های حامل نفت ایران ارائه کند، اما در جبهه ای دیگر تامین کننده ناوگان جدید تانکر ها برای ایران است.

 

دیپلماسی ایرانی: درحالی که موضوع خودداری بیمه گران از بیمه تانکر های حامل نفت ایران در روزهای اخیر جدی تر شده و چین به عنوان بزرگترین وارد کننده نفت از جمهوری اسلامی نیز در این راستا گام برمی دارد، خبرگزاری رویترز در گزارشی اختصاصی از توسعه ناوگان تانکر های نفتی ایران خبر می دهد.

 

هرچند چین تحت فشار تحریم های بین المللی خرید نفت از ایران را به نصف کاهش داده و نمی خواهد خدمات بیمه به تانکر های حامل نفت ایران ارائه کند، اما در جبهه ای دیگر تامین کننده ناوگان جدید تانکر ها برای ایران است. براساس گزارش رویترز، چین از ماه می تا پایان سال آینده میلادی، 12 تانکر نفتی را به ایران تحویل می دهد. به این ترتیب تا حدودی موضوع بیمه تانکر ها در شرایط تحریم آسان تر می شود اما به طور کل حل نمی شود.

هر یک از این تانکر ها از ظرفیت حمل 2 میلیون بشکه نفت برخوردارند و ظرفیت ناوگان تانکری ایران را در شرایطی افزایش می دهد که شماری از شرکت های خارجی خریداری نفت ایران نمی توانند با توجه به تحریم ها، نفت را بارگیری کنند.

اتحادیه اروپا بیمه گران اروپایی را از ارائه خدمات بیمه اتکایی به تانکر های حامل نفت ایران در بازار های جهانی منع کرده و این تحریم ها به طور جدی از 11 تیر اجرا خواهند شد. در این صورت هزینه واردات نفت از ایران برای کشور های مانند چین؛ هند ، ژاپن و کرده به شدت افزایش می یابد.

یک مقام اجرای در شرکت نفتی در پکن با اطلاعات کامل از نحوه فروش تانکر های جدید به ایران تصریح کرده است که تانکر ها به ایران امکان می دهد در شرایط تحریم؛ نفت بیشتری را جابه جا کند و نام نخستین تانکری که با ظرفیت 318 هزار تن به ایران می رسد، سیف است.  

منابع آگاه اعلام کرده اند که 7 تانکر دیگر نیز تا پایان سال جاری از سوی چین به ایران تحویل داده می شوند و 4 تانکر باقی مانده نیز تا پایان سال 2013 به ایران می رسد تا این قرارداد یک میلیارد و 200 میلیون دلاری به پایان برسد.

مقامات دیگر نیز می گویند که تحریم های آمریکا نمی تواند فروش این تانکر ها را تحت تاثیر قرار دهد و به همین دلیل این قرار داد بدون مشکل در پرداخت اجرایی خواهد شد.

این در حالی است که شرکت ملی نفت ایران در حال حاضر 39 تانکر در اختیار دارد که برای پوشش صادرات 2 میلیون و 600 هزار بشکه ای جمهوری اسلامی کفایت نمی کند. به گفته کارشناسان در صورتی که ناوگان تانکری کنونی ایران به کل ظرفیت خود بدون تاخیر فعالیت کند، تنها می تواند نیمی از صادرات ایران به بازارهای آسیایی را پوشش دهد. این در حالی است که مدت زمان متوسط برای اینکه یک تانکر نفتی از ایران به چین برود حدود 46 روز است. تحلیلگران می گویند ، جمهوری اسلامی برای اینکه بتواند کل صادرات نفتی خود را با تانکر های ایرانی روانه بازارهای جهانی کند به 17 تانکر نفتی دیگر علاوه بر 12 تانکری که هم اکنون سفارش داده شده، نیاز دارد.

تردید بیمه گران

این در حالی است که اغلب شرکت های کشتیرانی در چین و هند از خدمات بیمه اتکایی اروپا استفاده می کنند و در صورتی که بخواهند از تانکر های خود برای حمل نفت ایران استفاده کنند باید از بیمه اتکایی کشور هایی غیر از اروپا استفاده کنند. از سوی دیگر شرکت های ژاپنی نیز با همین مشکل مواجه هستند و مقامات این شرکت ها تاکید دارند که نمی خواهند منافع خود در اروپا را به خطر بیاندازند. البته در این بین برخی شرکت ها نیز تلاش می کنند از حمایت دولت در این زمینه برخوردار شوند تا بتوانند جایگزینی برای پوشش بیمه ای اروپا داشته باشند.

یکی از راه های جایگزین دیگر برای ادامه صادرات نفت ایران به اروپا این است که جمهوری اسلامی بیمه دریایی صادرات نفت را تامین کند یا اینکه از تانکر های متعلق به شرکت ملی نفت ایران به این منظور استفاده کند.

گفتنی است مقامات آمریکایی و اروپایی هنوز در خصوص خبری فروش تانکر های نفتی به ایران از سوی پین واکنش نشان نداده اند. اما پیش تر آمریکا و متحدانش چین را متهم کرده بودند که به جمهوری اسلامی در جهت دور زدن تحریم ها کمک می کند. توسعه ناوگان تانکر های نفتی ایران نیز می تواند از نقطه نظر غرب اقدامی دیگر در راستای دور زدن تحریم هایی باشد که علیه جمهوری اسلامی اعمال می شود.



مذاکرات استانبول؛ بوته آزمون آمادگی تهران شانس توافق اندک است




 
مذاکرات استانبول؛ بوته آزمون آمادگی تهران
شانس توافق اندک است

 

ایران و قدرت های جهانی امروز فرصت مغتنمی برای متوقف کردن حرکت رو به پایین مسیر پر پیچ و خم دیپلماتیک بر سر مساله هسته ای جمهوری اسلامی و در گرفتن جنگی دیگر در خاورمیانه دارند، اما باوجود آغاز مذاکرات، دیپلمات ها مخالف دامن زدن به انتظار های غیر واقعی از این گفت و گو ها هستند.

 

دیپلماسی ایرانی: ایران و قدرت های جهانی امروز فرصت مغتنمی برای متوقف کردن حرکت رو به پایین مسیر پر پیچ و خم دیپلماتیک بر سر مساله هسته ای جمهوری اسلامی و در گرفتن جنگی دیگر در خاورمیانه دارند، اما باوجود آغاز مذاکرات، دیپلمات ها مخالف دامن زدن به انتظار های غیر واقعی از این گفت و گو ها هستند.

 

 مذاکرات استانبول، نخستین مذاکره بین ایران و 6 قدرت جهانی در 15 ماه اخیر است، اما شانس حصول توافق بزرگ بسیار اندک است و دیپلمات های غربی امیدوارند در این نشست شاهد آمادگی تهران برای آغاز مذاکرات مداوم باشند.

برخی بر این گمانند که تغییراتی در رفتار ایران رخ داده است. جمهوری اسلامی در دور قبلی مذاکرات حتی حاضر نبود درخصوص برنامه های هسته ای اش گفت و گو کند اما اکنون به دور بعدی مذاکرات که احتمالا در بغداد برگزار خواهد شد، چشم دوخته است.

چنین دستاوردی دست کم در آغاز مذاکرات، می تواند گمانه زنی ها در خصوص احتمال اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران را تحت تاثیر قرار دهد.

اکنون هر دو طرف می گویند برای حرکت در جهت حل بحران هسته ای آمادگی دارند و هر یک از طرف ها می خواهد شانس دیگری را برای دیپلماسی در نظر بگیرد تا به جای اجبار برای اقدام سریع، یک روند آغاز شود.

یک دیپلمات عالی رتبه در گفت و گو با خبرگزاری رویترز تصریح کرده که ایران باید در استانبول نشان دهد که برای ورود به مذاکرات جدی آمادگی دارد. به گفته وی در مذاکرات شنبه درمورد جزئیات توافقی حاصل نمی شود. این دیپلمات آگاه از روند مذاکرات تاکید دارد که باید انتظار ها را پایین آورد چرا که فهرست بلند بالای درخواست ها و شرایط، یک روزه اجرا نمی شود.

این در حالی است که ایران نیز می گوید در نشست استانبول، ابتکار های جدیدی پیشنهاد می کند اما همچنان مشخص نیست که موضع ایران در مورد تعلیق عملیات غنی سازی چه خواهد بود. حتی فضای دوستانه ای که دیپلمات ها از نشست 3 ساعته رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا با دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران به تصویر کشیده اند؛ نیز در روشن تر کردن موضع ایران موثر نبوده است. کاترین اشتون و سعید جلیلی شامگاه جمعه با یکدیگر دیدار کرده اند اما گفته می شود که در مذاکرات خود بر مساله هسته ای ایران متمرکز نبوده اند.

اما آیا امکان مصالحه بین ایران و غرب وجود دارد؟ باید گفت که ایران به عنوان یکی از بزرگترین کشور های تولید کننده نفت در جهان تاکید دارد که از انرژی هسته ای برای اهداف صلح آمیز استفاده می کند اما خودداری تهران از متوقف کردن برنامه های هسته ای حساس که می تواند به تولید سلاح منجر شود، تمایل آمریکا و اروپا برای تحریم نفت ایران را افزایش داده است.

تحلیلگران می گویند با توجه به اینکه درآمد نفتی بیش از نیمی از درآمد دولت ایران را تشکیل می دهد، تحریم ها این درآمد را در سال جاری کاهش داده و موجب کمتر شدن صادرات نفتی جمهوری اسلامی می شوند. این در حالی است که در آستانه مذاکرات استانبول، قانونگذاران آمریکایی بسته جدیدی برای تحریم ایران پیشنهاد داده اند و با توجه به این چشم انداز، شانس دستیابی به توافق کمتر می شود.

اکنون اولویت غرب با توقف عملیات غنی سازی 20 درصدی در ایران است و به طور قطع طرف های ایرانی نیز انتظار دارند در صورت موافقت با این اولویت، از مشوق هایی مانند تعدیل تحریم ها بهره مند شود. اما مقامات غربی می گویند این موضوعی نیست که در نشست استانبول به آن پرداخته شود.

برخی دیپلمات های غرب تصریح می کنند که متوقف کردن غنی سازی 20 درصدی، یک نشانه از تمایل تهران برای مذاکره به شمار می رود و به معنی لغو تحریم ها نیست.

در چنین شرایطی دیپلمات ها و کارشناسان، موثرترین الگو برای توافق ایران و غرب را حفظ غنی سازی با خلوص پایین در ایران در مقابل موافقت تهران با بازرسی های گسترده تر و دقیق تر بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی ،توصیف می کنند.

برخی بر این گمانند که از دیدگاه ضد تسلیحاتی نیز غنی سازی صفر در ایران سودمند است اما لزوما به معنی بازداشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته ای نیست.



تماس ایران با معارضان سوری/ تشریح علل سفر عنان به تهران

تماس ایران با معارضان سوری/ تشریح علل سفر عنان به تهران

مشاور امور بین الملل رئیس مجلس گفت: ایران روی نیروهای داخلی و حکومت سوریه نفوذ دارد و روی برخی قدرت های منطقه نیز قابلیت اعمال نظر دارد از سوی دیگر اخیرا با معارضین سوری نیزتماس هایی برقرار کرده که نشانگر تاثیرگذاری ایران برای حل و فصل مسائل سوریه است.

سیاست ما - حسین شیخ الاسلام با اشاره به سفر کوفی عنان نماینده ویژه سازمان ملل در رابطه با سوریه به تهران تصریح کرد: کوفی عنان انتخاب غربی بود که در رابطه با آن مشورتی با سوریه صورت نگرفت. بر این اساس راه حل پیشنهادی کوفی عنان نیز با غربی ها پیشنهاد شده است.

سفیر اسبق ایران در سوریه یادآور شد: در عین حال ورود کوفی عنان به مسئله سوریه نشانگر این واقعیت است که تلاش خط آمریکا و اسرائیل و 2 شاه منطقه برای تضعیف خط مقاومت شکست خورده چرا که حضور کوفی عنان به معنای شکست خوردن راه حل نظامی برای سوریه است.

وی اضافه کرد: عده ای فکر می کردند با تجهیز نظامی معارضان می توانند روی خط مقاومت تاثیر بگذارند اما حضور کوفی عنان به عنوان میانجی بین المللی گواه این است که همه باید به دنبال راه حل سیاسی بگردند و غرب در اسقاط دولت سوریه به هدفش نرسیده است.

مشاور بین الملل رئیس مجلس شورای اسلامی در عین حال یادآور شد: از طرف دیگر ممکن است غربی ها به دنبال فرصتی باشند که ارتش سوریه کنار بکشد و فرصت برای حضور معارضان فراهم شود کاری که در زمان انتخاب نماینده پیشین اتحادیه عرب صورت گرفت.

شیخ الاسلام در خصوص علت سفر کوفی عنان به ایران اظهار داشت: سوری ها با فشار روس ها ماموریت عنان را پذیرفتند چرا که به وتوی آنان نیاز داشتند اما ما نیز از عنان پشتیبانی کردیم. کوفی عنان هم می داند که ایران کشوری موثر در سوریه و منطقه است به همین دلیل ما طرف مشورت هستیم.

این کارشناس مسائل منطقه عنوان کرد ما معتقدیم مداخله خارجی در سوریه باید متوقف شود و مردم این کشور تصمیم گیر باشند. تروریست ها و مزدور ها نیز نباید در سوریه جایگاهی داشته باشند و البته کوفی عنان به خاطر ماموریتی که از طرف سازمان ملل دارد و به خاطر جایگاهش که دبیر کل سابق سازمان ملل بوده است سعی می کند در ظاهر حقوق بین الملل را حفظ کند. بر این اساس اظهارات احمقانه پیشین مبنی بر اینکه رئیس یک کشور باید برود حذف شده است.

وی در رابطه با درخواست های دولت سوریه نیز گفت: سوری ها معتقدند دخالت علنی خارجی که برخی کشورها می گویند ما به معارضین پول یا سلاح می دهیم متوقف می شود چون پول معارضین را مزدور و سلاح آنان را تروریست خواهد کرد و بر این اساس علاوه بر این درخواست سوریه این است که عنان تعهد بدهد. قطر، عربستان و ترکیه به پول و سلاح به معارضین نمی دهند و از سوی دیگر معارضین باید تعهد بدهند که اگر ارتش سوریه آتش بس داد آنان نیز آتش بس بدهند.

شیخ الاسلام ایران را کشوری موثر و تاثیرگذار در منطقه عنوان کرد و گفت: آقای عنان می داند که در رابطه با سوریه همه دنیا یک طرف ایستاد و ایران یک طرف و ایران تاکید داشت که ملت سوریه باید سرنوشت خود را مشخص کند نه عربستان، قطر و ترکیه و حتی روسیه نیز وقتی مقاومت ایران را دید از بشار اسد پشتیبانی کرد.

 

وی اضافه کرد: جمهوری اسلامی تنها کشوری بوده که در مقابل قلدرمآبی، لات بازی بین المللی و گردن کلفتی برخی کشورها در قبال سوریه ایستادگی کرده است.

وی در پایان با بیان اینکه خواست دولت سوریه مبنی بر اینکه نیروهای مسلح معارض باید سلاح خود را تحویل دولت مرکزی بدهند خواسته ای منطقی است گفت: جمهوری اسلامی ایران روی نیروهای داخلی سوریه و حکومت سوریه نفوذ دارد و روی برخی قدرت های منطقه نیز قابلیت اعمال نظر دارد از سوی دیگر اخیرا با معارضین سوری نیزتماس هایی برقرار کرده است که اینها نشانگر تاثیر گذاری جمهوری اسلامی ایران در رابطه با حل و فصل مسائل سوریه است.



ژئوپلیتیک شورای خلیج فارس و اهداف هژمونیک آمریکا

 

ژئوپلیتیک شورای خلیج فارس و اهداف هژمونیک آمریکا

 

 

سعید محمدی گماری
شناخت ژئوپلیتیک شورای همکاری خلیج فارس و ارزیابی تأثیر هژمون بر اعضای آن در بستر نظریه همگرایی امنیتی می تواند نقش مؤثری در اتخاذ سیاست صحیح از سوی شورای همکاری خلیج فارس را در برداشته باشد. به نظر می رسد که نقش هژمون در همگرایی امنیتی با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در ادامه برنامۀ مشارکت برای صلح در ترویج ثبات در منطقه خلیج فارس و در راستای اهداف هژمون می باشد. در این نوشتار سعی شده است که بر مبنای تشریح ژئوپلیتیک شورای همکاری خلیج فارس در قالب نظریه همگرایی امنیتی، اهداف قدرت هژمون در سمت دهی به شورای همکاری خلیج فارس را تبیین کرد.
 
---------------------

نقش ژئوپلیتیک در جهت گیری سیاست خارجی کشورها، اتحادیه ها و سازمان ها همواره یکی از دغدغه های ذهنی پژوهشگران حوزه روابط بین الملل بوده است که بویژه تحت تأثیر حادثه 11 سپتامبر اهمیت آن دو چندان شده است. منطقه خلیج فارس از جمله مناطقی است که همواره با برخورداری از موقعیت ژئوپلیتیک و ژئو استراتژیک خود نگاه های بسیاری را به سوی خود جلب کرده است؛ بنابراین شناخت ژئوپلیتیک شورای همکاری خلیج فارس و ارزیابی تأثیر هژمون بر اعضای آن در بستر نظریه همگرایی امنیتی می تواند نقش مؤثری در اتخاذ سیاست صحیح از سوی شورای همکاری خلیج فارس را در برداشته باشد. به نظر می رسد که نقش هژمون در همگرایی امنیتی با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در ادامه برنامۀ مشارکت برای صلح در ترویج ثبات در منطقه خلیج فارس و در راستای اهداف هژمون می باشد. در این نوشتار سعی شده است که بر مبنای تشریح ژئوپلیتیک شورای همکاری خلیج فارس در قالب نظریه همگرایی امنیتی، اهداف قدرت هژمون در سمت دهی به شورای همکاری خلیج فارس را تبیین کرد.

 واژه های کلیدی:

 ژئوپلیتیک، شورای همکاری خلیج فارس، تئوری همگرایی امنیتی، هژمون

 مقدمه

رابطه جغرافیا با سیاست و تأثیرگذاری این دو بر یکدیگر از جمله موضوعاتی است که از قدیم الایام ذهن بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان، گیتی شناسان و سیاستمداران را به خود مشغول داشته است. تلاش های بسیاری در جهت تشریح مفهوم ژئوپلیتیک از سوی نظریه پردازان مختلف از قرن نوزدهم میلادی به این سمت صورت گرفته است. در طول این سال ها گاه از ژئوپلیتیک تحت عنوان تأثیر جغرافیا بر امور نظامی استراتژیک و گاه تأثیر یک جانبه جبری جغرافیا بر سیاست به ویژه روابط بین الملل یاد شده است. برخی آن را تأثیر دوجانبه جغرافیا و سیاست دانسته اند و برخی تحلیل فضایی مناسبات و ساختار قدرت و رقابت جهانی.

به عبارتی دیگر، نگارنده سعی بر آن دارد که برای آشنایی دقیق با ژئولیتیک سازمان شورای همکاری خلیج فارس و تأثیر تئوری همگرایی امنیتی در این سازمان در راستای اهداف هژمون در منطقه خلیج فارس، شرایط مورد نظر برای ارزیابی دقیق تر رفتار شورای همکاری خلیج فارس را فراهم کند.

این نوشتار در جهت پاسخ یابی به این پرسش طراحی شده است که :

تأثیر تئوری همگرایی امنیتی در ژئوپلیتیک شورای همکاری خلیج فارس در راستای اهداف هژمون در منطقه خلیج فارس چگونه بوده است؟

فرضیه مورد نظر عبارت است از اینکه:

به نظر می رسدژئوپلیتیک شورای همکاری خلیج فارس در راستای اهداف هژمون در ایجاد صلح وثبات در منطقه از کارکرد و توانمندی خاصی برخوردار بوده است.

نوشتار پیش رو در پنج بخش اصلی سازماندهی شده است. در بخش اول به تشریح تئوری همگرایی امنیتی پرداخته می شود و در بخش دوم به شرح ژئوپلیتیک و ژئوپلیتیک شورای همکاری خلیج فارس پرداخته می شود و در بخش سوم به همگرایی امنیتی  در راستای اهداف قدرت هژمون پرداخته می شود و در بخش چهارم ژئوپلیتیک شورای همکاری خلیج فارس در راستای اهداف هژمون مورد مطالعه قرار گرفته می شود و در بخش پنجم به نتیجه گیری پرداخته می شود.

 تئوری همگرایی امنیتی
نظریه همگرایی امنیتی تلفیقی از نظریه همگرایی و نظریه امنیت تعاونی است. برای آشنایی بیشتر با این نظریه به تشریح نظریه همگرایی و نظریه امنیت تعاونی که زمینه ای در راستای رسیدن به تئوری همگرایی امنیتی را شامل می شوند  پرداخته می شود.

نظريه همگرايي كارل دويچ

كارل دويچ بدون آنكه نظريه همگرايي خود را به سطح منطقه اي محدود كند ، همگرايي را روندي مي داند كه طي آن واحدهاي مختلف به منظور دستيابي به صلح با يكديگر همكاري مي كنند. وي با عنايت به توجهي كه پس از جنگ جهاني دوم به همگرايي هاي منطقه اي شده بود، سعي در تبين تحولات دارد. وي با الهام از نظريه سيستمي پارسونز ، چهار هدف براي همگرايي بيان مي كند:

1. حفظ صلح 2. حصول ظرفيت هاي چند منظوره گسترده تر 3. نيل به بعضي از وظايف خاص4. كسب هويت وتصويري جديد از خود.

دویچ تحقق همگرايي را مستلزم تحقق چند پيش شرط مي داند:

الف)سازگاري متقابل ارزش هاي عمده رفتار سياسي؛

ب)داشتن همبستگي اقتصادي قوي تر و مفيد تري كه منافع واحساس مشتركي نسبت به مسائل به ارمغان آورد؛

پ)افزايش چشمگير ظرفيت سياسي و اداري حداقل در بعضي از اعضا؛

ت)رشد اقتصادي برتر حداقل بعضي از اعضا در مقابل ديگر واحدهاي غير عضو؛

ث)پيوندهاي نا گسستني ارتباطات اجتماعي كشورهاي مايل به همگرايي؛

ج)جذب بخش عمده اي از نخبگان سياسي، حداقل در درون بعضي از واحد هاي سياسي و پويايي اين نخبگان (تعميق دموكراسي وباز شدن نظام سياسی)؛

چ)وجود كثرت ارتباطات و مبادلات در حوزه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و...؛

ح)تقسيم منافع عمده به طور نسبي در قالب جريان ارتباطات و مبادلات بين واحد هاي همگرا شده؛

خ)جا به جايي نقش هاي گروهي (اقليت ـ اكثريت ) در درون واحدهاي سياسي؛

د)قابليت پيش بيني متقابل رفتاري؛

ذ)پيوستگي جغرافيايي؛

ر)عزم و اراده سياسي؛

كارل دويچ ادعا مي كند، با فراهم شدن اين 12 پيش شرط فضاي مناسب و لازم براي شكل گيري يك همگرايي در زمينه هاي اقتصادي ، اجتماعي و رواني فراهم خواهد شد .او براي عزم و اراده سياسي در تحقق همگرايي نقش خاصي قائل است. وي تاكيد مي كند كه عزم و توان غالب بخش هاي مهم و جهت دار سياسي در تحقق همگرايي نقش اساسي دارد .بخش هاي اجتماعي نيز به سه شكل مي توانند در حمايت از همگرايي نقش داشته باشند :پذيرش و تأييد نهادهاي حكومتي مشترك، گسترش وفاداري عمومي به اين نهادها و بالاخره رضايت خاطر همه اجزای شركت كننده از عملكرد اين نهادهاي مشترك (سيف زاده،1384: 395-398).

نظریه امنیت تعاونی

اين نظريه توسط سه تن از استراتژيست هاي آمريكايي بنام اشتون كارتر، ويليام پري و جان اشتاين برونر تئوريزه و وارد ادبيات امنيتي شده است. آنها از امنيت تعاوني به عنوان عاملي براي تأمين صلح جهاني نام مي برند. ترتيبات مرتبط با امنيت تعاوني به دنبال جلوگيري از بروز جنگ از طريق جلوگيري از مهيا شدن ابزار لازم براي انجام يك حركت تجاوزكارانه مي باشد. از سوي ديگر اين ترتيبات تلاش دارد تا نيازهاي كشورهاي به خطر افتاده را برطرف نمايد تا آنها را از انجام تداركات جنگي متقابل باز دارد .جلوگيري از جنگ در چارچوب نظام امنيت تعاوني نه مبتني بر منطق زور و قدرت، بلكه بر اساس منطق مهار و خنثي سازي ابزار و عواملي است كه منشاء بروز جنگ مي باشد (خاني، 1383 :403-402).

اُلاو كاندسن نيز در مقاله اي درباره مفهوم امنيت تعاوني ، معتقد است اين نوع امنيت در درجه اول منعكس كننده طرز تلقي دشمنان سابق يا طرف هايي مي باشد كه يكديگر را دشمنان بالقوه نسبت به رابطه كنوني و آينده در ميان آنان مي دانند و در درجه دوم آنها درصددند حالت تعارض آميز بيشينه را به حالت كمينه تغيير جهت دهند . از نظر وي امنيت تعاوني اصولاً معر ف سياستي است كه در عمل خود را به صورت دست و پنجه نرم كردن صلح آميز با درگيري ها نشان داده است و نه صرفاً با دوري گزيدن از خشونت يا تهديد( همان :404).

بنابراين نظام امنيت تعاوني اعم از نظام امنيت دسته جمعي است كه در آن بر اصل تعهد همه براي يكي تأكيد شده و سه هدف حفظ صلح، احياي صلح و ايجاد صلح را به عنوان اهداف و وظايف اصلي خود معرفي مي نمايد. از اين رو نظام امنيت تعاوني، رويكردي موسع به امنيت دارد و علاوه بر در نظر داشتن تهديدات سخت از قبيل تروريسم، جرائم سازمان يافته يا اقدامات تجاوزكارانه يك دولت، به ابعاد نرم امنيت از قبيل آلودگي هوا يا نقض حقوق بشر نيز توجه دارد و از اين رهگذر، امنيت فردي و حفظ و تقويت آن جايگاه محوري در اين نظام پيدا مي كند به طوري كه پيگيري اهداف و سياست هاي امنيتي بدون لحاظ نمودن و توجه به امنيت فردي ناموجه و ناكارآمد تلقي مي شود.

ريچارد كوهن و ميهالكا نيز نظام امنيت تعاوني را در چهار سطح به هم پيوسته سازماندهي كرده اند و اين سطوح به نوعي بيانگر اهداف، فعا ليت ها و وظايف اين نظام مي باشد ( همان: 411).

تصویر سطوح امنيت تعاوني
   ترويج ثبات به عنوان هدف نهايي در نظام امنيت تعاوني معطوف به مرزهاي اين نظام و محيط پيراموني آن مي باشد. در اين راستا تلاش مي شود تا از بروز بي ثباتي در محيط پيراموني نظام و هرگونه به هم خوردن موازنه قدرت و ايجاد رقابت هاي تسليحاتي جلوگيري شود تا ادامه تنش ها و بي ثباتي به درون نظام راه پيدا نكند.

تئوری همگرایی امنیتی

تئوری همگرایی امنیتی روندی است که طی آن واحدهای مختلف در راستای اهداف مشترک، تهدید مشترک، زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و ایدئولوژی مشترک دست به تشکیل اتحاد می زنند. در واقع می توان بیان داشت که لازمۀ تئوری همگرایی امنیتی احساس مشترک گروهی از کشورهای واقع در یک محیط جغرافیایی( پیوستگی جغرافیای)، پیوندهای فرهنگی مشترک میان اعضای مایل به همگرایی، ظرفیت های چند منظوره میان اعضاء، داشتن همبستگی اقتصادی و بالاخره از همه مهمتر احساس خطر مشترک میان اعضای متمایل به سوی همگرایی می باشد.

 می توان چنین پنداشت که تفکر ایجاد یک سازمان در چارچوب تئوری همگرایی امنیتی تأمین صلح و جلوگیری از مهیا شدن ابزار لازم برای حرکت های متجاوزکارانه نه از طریق منطق زور و قدرت، بلکه براساس منطق مهار و خنثی سازی ابزار و عوامل تهدید می باشد.

به طور کلی تئوری همگرایی امنیتی به نوعی نظم یا وضعیتی از همگرایی اشاره دارد که بر مبنای انگیزه ها و رفتار گروهی از کشورها شکل می گیرد. در این شرایط الگوی توزیع توانمندی ها در سطح همگرایی ایجاد شده بر محور مساعی دولت های متمایل به همگرایی برای دستیابی به ایجاد صلح و حفظ صلح و بهره گیری از آن در مسیر مدیریت همگرایی معنا می یابد.

بنابراین با این تعریف می توان عوامل ایجاد کننده یا تقویت کننده همگرایی در سطح منطقه ای را شامل موارد  ذیل ذکر کرد:

موقعیت ژئوپلیتیک، ایجاد امنیت مشترک، ارتباطات دیپلماتیک و گسترده، بهره گیری مناسب از فرهنگ، مبادلات تجاری و اقتصادی گسترده، برخورد مناسب و اتخاذ سیاست های قابل قبول، کاهش دشمنی های داخلی و خارجی.

ژئوپلیتیک

ژئوپلیتیک عبارت است از مطالعه روابط قدرت ها در سطح جهان براساس امکاناتی که محیط جغرافیایی در اختیار می گذارد و یا امکاناتی که می توان از محیط جغرافیایی گرفت(مجتهدزاده،1379 : 23). این واژه برای اولین بار توسط رودلف کیلن، جغرافی دان سوئدی که دنباله رو راتزل بود در سال 1899 ابداع شد. تعبیر او از این واژه تأثیر عوامل محیط جغرافیایی در سیاست ملل بود(عزتی،1382: 9).

واژه دیگری که ارتباط تنگاتنگی با مفهوم ژئوپلیتیک دارد واژه جغرافیای سیاسی است. در واقع جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک دو گرایش از یک موضوع هستند که به تعاملات میان قدرت سیاسی و محیط جغرافیایی می پردازند. پیوند سیاست و جغرافیا در درون مرزهای یک کشور موضوع جغرافیای سیاسی است، در حالی که ژئوپلیتیک نگاهی فراملی و جهانی است. مفاهیمی مانند( کشور، حکومت، مرز و بوم، ملیت، هویت و ناسیو نالیسم)از مفاهیم محوری و مطرح در جغرافیای سیاسی هستند.

رویکرد ژئوپلیتیک با درجات مختلف بیانگر تأثیر قطعی و جبری جغرافیا در امور تاریخی و سیاسی است(نورائی، شفائی،1385: 116). گروهی معتقدند ژئوپلیتیک رابطه جغرافیای طبیعی و انسانی بر سیاست داخلی و خارجی را مورد توجه قرار می دهد. عده ای دیگر نیز ژئوپلیتیک را رابطه ای بین عوامل جغرافیای طبیعی و سیاست یک کشور می دانند و معتقدند مطالعه آثار و نتایجی است که عوامل جغرافیایی طبیعی و سیاسی یک کشور می دانند( الهی، 1384: 17).

 در واقع رابطه جغرافيا با سياست و تأثير گذاري اين دو، بر هم ديگر از جمله موضوعاتي است كه از قديم الايام ذهن بسياري از فيلسوفان، انديشمندان، گيتي شناسان و سياستمداران را به خود مشغول داشته است. اين تلا شها از ارسطو در دوران قديم شروع و تا مونتسكيو، راتزل و اتوتايل ادامه داشته است. برخي بدون آن كه براي آن نامي برگزينند آن را با همان مفاهيم جغرافيا و سياست توصيف كردند و برخي نظير متأخرين با تأسي از رودولف كيلن، دانشمند سوئدي، از آن تحت عنوان ژئوپوليتيك ياد كردند.

تلاش هاي بسياري در جهت تشريح مفهوم ژئوپليتيك از سوي نظريه پردازان مختلف از قرن نوزدهم به اين طرف صورت گرفته است. در طول اين سال ها گاه از ژئوپليتيك تحت عنوان تأثير جغرافيا بر امور نظامي استراتژيك ياد شده و گاه تأثير يك جانبه جبري جغرافيا بر سياست به ويژه روابط بین الملل؛ برخي آن را تأثير دوجانبه جغرافيا و سياست دانسته اند و برخي تحليل فضائي مناسبات و ساختار قدرت و رقابت جهاني( حافظ نیا، 1385: 37). آن چه كه نگارنده از مفهوم ژئوپليتيك در اين پژوهش مدنظر دارد تعريف ارائه شده از علم مطالعه روابط متقابل جغرافيا ، قدرت و سياست مي باشد.

 بر اين اساس ژئوپليتيك عبارت است از: « علم مطالعه روابط متقابل جغرافيا ، قدرت و سياست و كنش هاي ناشي از تركيب آن ها با يكديگر».

اما بايد اذعان داشت كه در هيچ برهه اي از تاريخ اهميت ژئوپليتيك به اندازه جايگاهي كه اكنون در مطالعات استراتژيك كسب كرده، نبوده است. ظهور تحولات جديد همچون جهاني شدن، مباحث مربوط به تروريسم، محيط زيست، مهاجرت و گرم شدن كره زمين در اين خصوص نقش به سزايي داشته اند.

در حال حاضر اين سؤال كه جايگاه ژئوپليتيك در جهت گيري سياست خارجي كجاست؟، ذهن بسياري از پژوهشگران را به خود مشغول كرده است. مجموعه تحولات سياسي در خاورميانه پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 ايالات متحده آمريكا بيانگر تغييرات بسيار جدي در عرصه هاي امنيتي است.

تأثير عميق ژئوپليتيك بر تحولات نظام جهاني باعث گرديده تا برخي از انديشمندان، قرن بيستم را قرن ژئوپليتيك نام نهند( اتوتاتیل و دیگران، 1380: 19). كمتر حادثه يا رويدادي را مي توان در اين قرن سراغ گرفت كه به نحوي متأثر از، ژئوپليتيك نبوده باشد. در رأس همه مسائل، جنگ سرد و سياست هاي استعماري قدرت هاي بزرگ براي سلطه بر كشور ها و نقاط استراتژيك جهان قرار داشت ( خالدی،1385: 111). حتي پايان جنگ سرد و فروپاشي شوروي نيز، نتوانست از اهميت مسائل ژئوپليتيكي بكاهد و بسياري از انديشمندان براي توصيف وضع جهان پس از جنگ سرد، باز به نظريه هاي مرتبط با ژئوپليتيك متوسل شدند.

اين مسأله كه ژئوپليتيك چگونه محيط بين الملل را اینگونه تحت تأثير قرار مي دهد، همواره به عنوان سؤالي براي ناظران بين المللي و پژوهشگران مطرح بوده است. براي پاسخ به اين سؤال لازم است تا نقش قدرت به عنوان متغير ميانجي در رابطه بين ژئوپوليتيك و روابط بين الملل بررسي شود.

 

ژئوپوليتيك -------------- قدرت ------------------------- روابط بين الملل و سياست خارجي


درك ژئوپليتيك از سياست خارجي كشور ها نيازمند تحليل واقع بينانه از فضاي جغرافيايي پيرامون يك واحد سياسي، در مقياس عملكردي مي باشد. از اين جهت ژئوپليتيك به عنوان يك عرصه مطالعاتي مي تواند راهبرد هاي سياست خارجي كشور ها را تعيين و اولويت هاي اساسي آن را مشخص سازد و اهرم ژئوپليتيك در ايفاي چنين نقشي براي توسعه دولت ها مؤثر است. در تلقي بين المللي از قدرت به عنوان موتور محركه نظام بين الملل و هدف اصلي رفتار دولت ها براي كسب منافع و رفع تهديدها ياد مي شود. مهمترين خصيصه قدرت پويايي است.(Goldestin, 1999: 55- 57)

اين ويژگي باعث مي شود تا جايگاه كشور ها در سلسله مراتب قدرت در نظام بين الملل پيوسته تغيير پيدا كند. درك ژئوپليتيكي نسبت به نظام بين الملل به عنوان شاكلۀ برآمده از قدرت و در حال تحول دائمي جايگاه كشور ها، حاوي بصيرتي عميق براي سياست خارجي دولت ها است. حقيقت آن است كه هدف نهايي ژئوپليتيك از تشريح ساختار نظام روابط بازيگران و چارچو ب هاي جغرافيايي قدرت ارائه اين ديد به سياستگذاران است كه منابع قدرت حاصل برآيند چه عناصري هستند و چگونه بر شكل گيري سيستم ژئوپليتيكي جهاني و روابط قدرت در سطح كروي و منطقه اي و نيز مناسبات بين المللي تأثير مي گذارند(عزتی، 1384: 12و11) .

ژئوپليتيك براي دستيابي به يك سياست خارجي اثر بخش و كارآمد بر شناسايي محدوديت ها و امكانات به وجود آمده از وضعيت و موقعيت هاي در حال تحول منطقه اي و جهاني تأكيد دارد. هر دولتي در فضاي جغرافيايي خاص، داراي منافع خاصي است كه آنها را در عرصه بين المللي پيگيري مي كند. به عبارت ديگر هيچ كشوري نمي تواند محتوا، جهت گيري و حتي اهداف سياست خارجي خود را مستقل از ماتریس ژئوپليتيك خود طراحي و هدايت كند( نقیب زاده،1384 :170-65).

بنابر داده هاي بالا مي توان گفت نگاه روابط بين المللي به ژئوپليتيك در دو سطح شكل مي گيرد:

1. نگرش نسبت به نظام بين الملل به مثابه موجوديتي حاصل از توزيع قدرت در ميان بازيگران؛

2. نگرش به كشورها به عنوان موجوديت شكل گرفته در فضاي جغرافيايي كه بر حسب قدرت خود در نظام سلسله مراتبي در جايگاه خاصي قرار دارند و سياست خارجي آن ها بر حسب امكانات و محدوديت ها به نحو خاصي تنظيم

مي شود.

مي توان گفت به ميزاني كه قدرت كشورها تحت تأثير عوامل ثابت يا متغير ژئوپليتيك قرار گيرد، توزيع قدرت در ميان كشور ها نيز بر هم خورده ودرنتيجه ساختار نظام بين الملل متحول خواهد شد(Griffith, 1992:82).

در تحليل هاي ژئوپليتيكي گاه يك منطقه از جهان به دلايل متعددي از ساير مناطق متمايز مي شود. اين دلايل مي تواند شامل قرار داشتن در كنار آبراهي مهم و بين المللي، برخوردار بودن از منابع غني زميني و زيرزميني، موقعيت استراتژيك و قرار داشتن در گذرگاه ترانزيتي بين المللي باشد. در اين ديدگاه، منطقه يك فضاي جغرافيايي است كه عوامل پيوند دهنده اي اجزاي آن ها را به هم پيوند مي دهد و باعث مي شود كه تحركات هر يك بر ديگري تأثير فراوان بگذارد.

ريشه هاي وابستگي اعضاي يك منطقه را مي توان به عناصر دائمي و متحول دسته بندي كرد. عناصر دائمي، ناهمواري ها، درياها يا فرهنگ هاي مشابه را شامل مي شود و عناصر متحول، عوامل مبتلابهي هستند كه احتمالاً هميشه وجود ندارند. باري بوزان يكي از اين عناصر را « امنیت» مي داند كه موضوعي دقيقاً سياسي است .وي عنوان مي كند « منطقه، شبه سيستم مشخص و مشهوري از روابط، بين مجموعه اي از دولت هاست كه از لحاظ جغرافيايي نزديك يكديگر باشند»(بوزان،1378: 213 ).

در واقع از ديد بوزان منطقه، گروهي از كشورها را در بر مي گيرد كه نگراني هاي اوليه امنيتي آن ها تا آن اندازه در ارتباط نزديك با هم است كه امنيت ملي هر يك از آ نها جدا از امنيت ملي آن ديگري قابل تصور نيست. خلیج فارس را بايد از جمله مناطقي برشمرد كه حائز ويژگي هاي فوق است و آن را تبديل به يكي از پویاترين مناطق دنيا نموده است

 

ژئوپلیتیک کشورهای شورای همکاری خلیج فارس

شورای کشورهای عرب حوزه خلیج فارس که به نام « شورای همکاری خلیج فارس» شناخته شده است به دلیل برخورداری از جایگاه استراتژیک خود در خاورمیانه و ثروت های عظیم طبیعی، سازمانی مهم و با نفوذ در جهان عرب محسوب می شود که تصمیماتش می تواند بر روند جریانات مختلف در خاورمیانه تأثیرگذار باشد.در روز 25 می 1981برابر با 5 خرداد 1360 شورای همکاری خلیج فارس با گرده همایی کشورهای بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی به طور رسمی تشکیل شد. این شورا در حالی تأسیس شد که همه کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله ایران و عراق در آن حضور نداشتند.( WWW.FARS NEWS. IR ،30/07/1390).

کشورهاي عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس که بعد از جنگ جهانی اول و در نتیجۀ فروپاشی امپراتوري عثمانی تأسیس شدند، در مقایسه با بسیاري از کشورهاي منطقه از منظر مبانی هویت ملی و پیشینه تاریخی فاقد مؤلفه هایی برجسته و عناصري پیوسته و قوي هستند. این مسأله در مواردي این کشورها را با چالش ها و مسائلی مشترك یا حداقل مشابه روبرو کرده است. شش کشور جنوب خلیج فارس در سال 1981 ، به دلیل شرایط منطقه در جهت همکاري و همسویی بیشتر، شوراي همکاري خلیج فارس را تأسیس نمودند. این کشورها، به رغم برخی نقاط افتراق و تفاوت ها، در طیف وسیعی از ویژگی ها از اشتراکات و تشابهاتی برخوردارند.

اغلب کشورهاي جنوب خلیج فارس در رده بندي پنج گانه دولت ها، جزء دولت هاي کوچک طبقه بندي می شوند و تنها عربستان سعودي را می توان در جرگه دولت ها یا قدرت هاي متوسط محسوب کرد؛ چرا که این کشورها از منظر وسعت سرزمینی و میزان جمعیت در حد پایینی قرار دارند و از نظر عناصر و معیارهاي قدرت، فاقد ظرفیت ها و توانمندي هاي بالا هستند. این مسأله در کنار مشابهت بالاي ساختارها و ویژگی هاي داخلی، منجر به پیدایش مسایل داخلی و سیاست خارجی تقریباً یکسانی براي این کشورها شده است.

کشورهاي عضو شوراي همکاري خلیج فارس از نظر فرهنگی و مذهبی اشتراکات زیادي با هم دارند و اکثر جمعیت آنها (به استثناي بحرین)، سنی مذهب هستند. از نظر اقتصادي دولت هاي جنوب خلیج فارس دولت هایی رانتیر محسوب می شوند و اغلب درآمد آنها از صادرات انرژي تأمین می شود. از منظر نظام سیاسی نیز این کشورها داراي دولت هایی اقتدارگرا و تحت حکومت خاندان هاي مختلف هستند. حاکمیت خاندان آل سعود در عربستان سعودي، آل ثانی در قطر، آل خلیفه در بحرین، آل صباح در کویت و آل نهیان و آل مکتوم در امارات متحده عربی و آل بوسعید در عمان، حاکی از تداوم رژیم هاي مبتنی بر مشروعیت سنتی و قبیله اي در این کشورهاست. از نظر امنیتی نیز وابستگی کمابیش گسترده این کشورها به قدرت هاي غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا، در جهت تداوم بقاء ویژگی مشترك کشورهاي جنوب خلیج فارس محسوب می شود.

ویژگی هاي مشترك در کشورهاي عضو شوراي همکاري خلیج فارس، آنها را با مسایل و مؤلفه هاي مشابه روبرو کرده است. در عرصه سیاست خارجی، اوضاع داخلی و شرایط و تحولات منطقه موجب شده است که این کشورها نیز اهداف و رویکردهاي تقریباً نزدیکی را دنبال کنند که با موقعیت اغلب آنان به عنوان دولت هاي کوچک در ارتباط است( اسدی،1389).

در دهه اخیر، تحولات و روندهاي مهم بین المللی که تأثیرات شگرفی بر اکثر مناطق جهان داشته است، بر کشورهاي خلیج فارس نیز مؤثر بوده است. با وجود برخی ویژگی ها و مسایل سنتی و ساختاري در مورد کشورهاي عربی خلیج فارس، روندها و شرایط نوین جهانی، مسایل داخلی و سیاست خارجی این کشورها را حداقل در بخش عمده اي از جنبه ها تحت تأثیر قرار داده است. از مهمترین روندها می توان به روند جهانی شدن و روند انقلاب فناوري اطلاعات اشاره کرد که در ابعاد مختلف اقتصادي، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی بر این کشورها تأثیر گذار است. با این حال این تأثیرگذاري ها در ابعاد سخت افزاري و نرم افزاري تفاوت ها یا حداقل روندهاي متفاوتی را نشان می دهد.

در ابعاد فرهنگی و اجتماعی، نفوذ فرهنگی ناشی از روند جهانی شدن، ساختارهاي فرهنگی و اجتماعی سنتی این کشورها را متأثر نموده و بر این اساس، گرایش ها و نگرش هاي فرهنگی نوین، بخش هایی از جامعه و حتی نخبگان را تحت تأثیر قرار داده و تنوع در ساختار فرهنگی ـ اجتماعی، چالش ها و مسایل جدیدي را خلق کرده است. در کنار این، افزایش سرعت جریان آزاد اطلاعات و گسترش رسانه هاي جمعی، مردم این کشورها را با فضاها و دیدگاه هاي متفاوت و جدیدي مواجه کرده است که بر حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادي آنها تأثیرات خاص خود را دارد. در بعد سیاسی، توسعۀ امواج دموکراتیزه شدن در سطح جهانی، رژیم هاي سیاسی حاکم در جنوب خلیج فارس را با چالش هاي نوین مشروعیت و مسأله اصلاحات سیاسی داخلی روبرو کرده و اقداماتی ولو سطحی را در این راستا باعث شده است.

در بعد اقتصادي، اکثر کشورهاي خلیج فارس در طول چند دهه گذشته اقتصاد تک پایه مبتنی بر تولید و فروش نفت را تجربه کرده اند. با این حال، این کشورها در تلاش هستند تا اقتصاد خود را متنوع ساخته و از وابستگی آن به درآمدهاي نفتی بکاهند. در این زمینه امارات متحده عربی، به ویژه امارت دبی تلاش زیادي انجام داده است و گذشته از التهابات ناشی از رکود اقتصاد جهانی، تلاش نموده است الگوي جدیدي از تنوع اقتصادي را ارائه دهد. بحران اقتصادي جهانی تأثیر بسیار زیادي بر اقتصاد این امارت گذاشته است، به طوري که برخی از صاحبنظران اقتصادي، الگوي توسعه دبی را زیر سؤال برده اند. کوشش رهبران عرب خلیج فارس در عرصه اقتصادي از یک سو به افزایش تعاملات و همگرایی اقتصادي در چارچوب شوراي همکاري معطوف است و از سوي دیگر، در آن رویکرد و اقداماتی جدي براي گسترش روابط اقتصادي با کشورها و اتحادیه هاي اقتصادي جهانی قابل مشاهده است. پیوستن این کشورها به سازمان تجارت جهانی وگفتگوهاي اقتصادي گروهی با اتحادیه اروپا، در جهت ایجاد منطقه آزادتجاري،از نمونه هاي عمده اقدامات اقتصادي کشورهاي شوراي همکاري خلیج فارس محسوب می شود.

به رغم تأثیراتی که روندهاي موجود جهانی و تحولات منطقه اي و بین المللی بر اقشار جامعه در عرصه هاي فرهنگی، اجتماعی و اقتصادي کشورهاي عربی خلیج فارس گذاشته است، ولی ابعاد سیاست خارجی و امنیتی در این کشورها کمتر دستخوش دگرگونی شده است و ساختارها و رویه هاي سنتی کماکان تداوم یافته است. شرایط داخلی این کشورها و تحولات منطقه موجب شده است که این کشورها جهت تضمین بقاء و امنیت خود، همواره از نظر امنیتی وابستگی خود را به قدرت هاي بزرگ غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا حفظ نمایند . این مسأله رابطه با قدرت هاي بزرگ به خصوص آمریکا را به اولویت اصلی سیاست خارجی اکثر رژیم هاي سیاسی شورای همکاری خلیج فارس تبدیل کرده است.( واعظی،1389).

مسائل اقتصادی و انرژی خلیج فارس

حدود دو سوم ذخایر اثبات شده نفت و یک سوم ذخائر گاز طبیعی جهان در اختیار کشورهای خلیج فارس قرار دارد. تقاضای مستمر برای نفت خلیج فارس به فراوانی آن و به رشد اقتصادی جهانی بستگی دارد. اگر رشد مداوم اقتصادی در آمریکای شمالی، اروپا و آسیا در دهه آینده استمرار یابد ، جهان با افزایش سریع تقاضا برای انرژی روبرو خواهد شد. افزایش تقاضای آسیا به ویژه کشور چین و هند به نفت خلیج فارس یکی از تحولاتی است که در آینده آثار ژئوپلیتیکی و اقتصادی نیز خواهد داشت. در صورتی که کشورهای بلوک شرق سابق بتوانند در مدیریت و نظم بخشی به اقتصاد خود موفق شوند، تقاضای انرژی حتی سریع تر از پیش افزایش خواهد یافت. مزیتی که در خصوص انرژی این منطقه وجود دارد، فراوانی نفت و گاز، استخراج با هزینه های کمتر در مقایسه با مخازن نفت در مناطق دیگر و قرار گرفتن در کنار مسیرهای کارآمد و توسعه یافته حمل ونقل جهت دسترسی به بازارهای مختلف می باشد( کمپ ،1383: 190-187).

متغیر  ثبات در خلیج فارس و استمرار عرضه مطمئن انرژی در اقتصاد جهانی نقشی غیر قابل انکار دارد. حدود 23 میلیون بشکه نفت در روز توسط کشورهای حوزه خلیج فارس تولید می شود که تقریباً 27 درصد از کل نفت جهان را تشکیل می دهد. 5/15-15 میلیون بشکه نفت در هر روز از تنگه 34 مایلی هرمز به خارج حمل می شود که آن خود سبب شده است تا این آبراه به نقطه ای مهم در اقتصاد جهان تبدیل شود. اداره اطلاعات انرژی برآورد کرده است که تا سال 2025 کشورهای خلیج فارس 4/36 میلیون بشکه نفت در روز صادر خواهند کرد، یعنی بیش از دو برابر صادرات کنونی شان که بالغ بر 17 میلیون بشکه در روز می شود. اقتصادهای در حال توسعه به ویژه در آسیا طی دو دهه آتی به انرژی در خلیج فارس وابسته خواهند شد( راسل،1385: 13). در بستر خلیج فارس بیش از 700 چاه نفت در دست بهره برداری است که با توجه به این مسائل خلیج فارس را انبار نفت جهان می نامند. نفت خلیج فارس از ویژگی هایی مانند بازدهی بالای چاه های نفت، پائین بودن هزینه های تولید، ارزان بودن هزینه حمل ونقل، کیفیت بالای نفت خام، امکان کشف ذخایر جدید و بالا بودن ذخایر چاه های نفت برخوردار است.

خلیج فارس دریای نیمه بسته ای است که بازوی اقیانوس هند به شمار می رود و تنگه هرمز کلید آن محسوب می شود. تنگه هرمز در نظریات ژئوپلیتیکی جایگاه ویژه ای دارد. البو کرک دریادار مهاجر پرتغالی به اقیانوس هند و خلیج فارس معتقد بود که هر دولتی بر سه تنگه باب المندب هرمز و مالاکا تسلط داشته باشد بر جهان مسلط خواهد بود و این نظریه تا امروز همچنان معتبر است. اقتصاد تمام کشورهای این منطقه به  نفت وابسته است.

تقریباً تمام کشورهای خلیج فارس از نظر صادرات و واردات کالا و صدور نفت خود به تنگه هرمز وابستگی دارند. تنها حدود 20 درصد از نفت خلیج فارس از طریق خط لوله صادر می شود. احداث خطوط لوله نه تنها هزینه های سنگینی را در بر دارد بلکه تابع ملاحظات سیاسی و امنیتی است.

همچنین از 1003 میلیارد بشکه کل ذخایر اثبات شده نفت در جهان 663 میلیارد بشکه آن در خلیج فارس است. علاوه بر آن خلیج فارس از ویژگی هایی مانند بازدهی بالای چاه های نفت، پایین بودن هزینه تولید، ارزان بودن هزینه حمل ونقل، کیفیت بالای نفت خام، امکان کشف ذخایر جدید و بالا بودن میزان ذخایر چاه های نفت برخوردار است. در هر چاه نفت در منطقه خلیج فارس بین 25 هزار تن تا یک میلیون تن نفت وجود دارد. در حالی که این رقم در ونزوئلا حدود 20 هزار تن و در امریکا 600 تن است. هر چند در سال های اخیر کوشش های فراوانی در جهت جایگزین کردن نفت با دیگر منابع انرژی صورت گرفته و در مواردی موفقیت هایی نیز به دست آمده، اما به هیچ وجه از اهمیت نقش حیاتی و حساس نفت کاسته نشده، بلکه با توجه به افزایش نیازهای جهانی، تنوع فرآورده های آن به عنوان ماده اولیه در صنایع رو به گسترش پتروشیمی، به اهمیت آن افزوده شده است. طبق برآورد مصرف کل سالانه انرژی در سال 2020 حدود 75 درصد بیشتر ازمصرف کل انرژی در سال 1990 خواهد بود( ولدانی،1388: 121).

مسائل امنیتی خلیج فارس

خلیج فارس با مساحتی حدود 29500 مایل مربع، حدوداً 565 میلیارد بشکه ذخیره نفتی دارد که 63 درصد از کل ذخایر 5/896 میلیارد بشکه ای نفتی شناخته شده در جهان را تشکیل می دهد( مجتهدزاده،1380: 3). امنیت در خلیج فارس یکی از دغدغه های اصلی تولید کنندگان منطقه ای نفت و مصرف کنندگان بزرگ آن در سراسر جهان بوده و هست. در واقع، این ایران بود که پس از خروج نیروهای استعماری بریتانیایی از منطقه، خواستار ترتیبات منطقه ای برای امنیت خلیج فارس شد( همان: 5).

تا کنون عمده ترین نگرانی کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ غربی در منطقۀ خلیج فارس، مسألۀ « امنیت» بوده است. پس از جنگ جهانی دوم، انگلستان به عنوان قدرت مسلط منطقه، نظم سنتی را، که از پیش ایجاد کرده بود، همچنان حفظ نمود. در سال 1971، با خروج انگلیسی ها، آمریکا با اجرای سیاست معروف « دو ستونی» در قالب آموزۀ نیکسون، نظام امنیتی منطقه را شکل داد. اما در سال های پایانی دهۀ 70، جریاناتی که در منطقه رخ دادند، این نظام را از بین بردند؛ تا اینکه در اوایل دهۀ 1980، یک نظام امنیتی جدید به نام « شورای همکاری خلیج فارس» در حاشیۀ جنوبی به وجود آمد(نعیمی ارفع،1370: 45).

در واقع عناصر اصلی، که تقریباً در تمامی تعاریف امنیت مشاهده می گردند، ارزش ها، خطرات یا تهدیدات هستند. هم ارزش های عمومی و هم تهدید های عمومی، احتمالاً به رهیافت امنیت جمعی در میان کشورهای مستقل منجر می گردند.

با توجه به اینکه در سال های اخیر شاهد تحول و دگرگونی عظیمی در معنا و مفهوم « امنیت» بوده ایم. هم اکنون« امنیت» یک مفهوم کلی و گسترده ای دارد، که صرفاً شامل بعد نظامی و تسلیحاتی نمی شود، بلکه معنا و مفهوم آن بسیاری از ابعاد زندگی ما، اعم از اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را نیز شامل می شود.

 در این برهۀ زمانی، امنیت همه جانبۀ خلیج فارس را نیز تنها با ابزارهای نظامی نمی توان برقرار کرد. بلکه نیازمند سازوکارهای خاصی است تا همکاری همۀ کشورها را برانگیزد و همۀ کشورهای منطقه را در آن شرکت دهد. و این مهم حاصل نمی شود، مگر با تشریک مساعی و همکاری همه جانبۀ تک تک کشورهای منطقه و پرهیز از هرگونه اختلاف و دو دستگی. چالش های بین المللی و منطقه ای انگیزه و محرک اصلی دستیابی به نقطۀ شروعی براساس شناخت منافع متقابل کشورها در منطقه هستند.

از سوی دیگر، امنیت منطقه حول ایجاد« امنیت جمعی» دور می زند. این امر مستلزم یک نظام امنیتی مشترک است که در آن راهبردهای امنیتی تمام کشورها یکپارچه گردیده، یکدیگر را تکمیل نمایند. ایجاد این نظام نیازمند وافق بر سر گروهی از اقدامات مشترک است. بهترین راه نیل به چنین هدفی اقدامات اعتماد سازانه در جهت ایجاد اعتماد است. برای تبدیل منطقۀ خلیج فارس به یک منطقۀ صلح و امنیت، باید حسن نیت جایگزین سوء نیت شود، و این نیاز اساسی امروزی در این منطقه به شمار می رود.

 مهمترین هدف از تأسیس شورای همکاری خلیج فارس اتحاد، هماهنگی و تقویت هر چه بیشتر روابط میان شش کشور عضو این شورا عنوان شده است. نزدیکی امور تاریخی، فرهنگی، و اجتماعی کشورهای عرب باعث شد تا شورای همکاری خلیج فارس با عضویت شش کشور حوزه خلیج فارس تشکیل شود. با تأسیس شورای همکاری خلیج فارس این شورا تصمیم گرفت که نقش بسزایی در منطقه خاورمیانه، به عنوان یکی از مناطق پرتنش دنیا ایفا کند. بدین وسیله بود که این شورا اندک اندک توانست نقش پررنگ خود را در منطقه و جهان به دست بیاورد و بر جریانات و تحولات منطقه تأثیر بگذارد. تحولات سیاسی اواخر دهه 60 و 70 نقش مهمی در روابط بین الملل و بویژه روابط در منطقه خلیج فارس گذاشت. با توجه به تأسیس شورای همکاری خلیج فارس، کارشناسان سیاسی معتقد بودند که این شورا نقش استراتژیکی در خاورمیانه ایفا می کند و حتی می تواند بر تحولات این منطقه تأثیر به سزایی داشته باشد( قاسمی نراقی، 1387: 159).

با توجه به اینکه هدف اصلی این شورا استحکام روابط میان کشورهای شیخ نشین حوزه خلیج فارس است از این شورا می توان به عنوان یک سازمان پرقدرت منطقه ای یاد کرد و با توجه به اینکه روابط تمامی اعضای این شورا با آمریکا نزدیک است شورای همکاری خلیج فارس می تواند عامل اهداف آمریکا در خاورمیانه باشد.

اهداف شورای همکاری خلیج فارس

1. بررسی تحولات منطقه ای و ارزیابی امور سیاسی در حوزه خلیج فارس و خاور میانه؛

2. ایجاد قوانین جامع مشترک در زمینه امور اقتصادی، مالی، تجارت، توریسم، قضایی و دولتی میان اعضای شورا؛

3. تقویت امور علمی و تکنولوژیکی، امور صنعتی، کشاورزی و آبرسانی؛

4. ایجاد مراکز تحقیقاتی- علمی؛

5. تشویق همکاری های بخش خصوصی کشورهای عضو با یکدیگر؛

6. تقویت روابطه هر چه بیشتر میان مردم کشورهای عضو این شورا؛

اعضا این شورا همچنین تصریح کردند که هدف اصلی از تأسیس شوری همکاری خلیج فارس ایجاد صلح و ثبات در خاورمیانه و همچنین تثبیت همکاری های هر چه بیشتر میان کشورهای عضو با دیگر کشورهای منطقه است. (قاسمیان،1389: 1).

عملکرد شورای همکاری

طبق اساسنامۀشورا هدف اوليه و آشكار تشكيل اين شورا اهداف اقتصادي بيان شده ولي عملكرد و فعاليت‌هاي اين شورا نشان دهندۀ تحكيم همكاري‌هاي دفاعي- امنيتي شش كشور عضو آن و دفاع از منافع جهان غرب در منطقه مي‌باشد.

لذا عملكرد اين شورا را تنها مي‌توان طبق قطعنامه‌هاي اجلاس‌هاي سران كشورهاي عضو شورا كه سالي يك بار و تقريبا در پايان هر سال ميلادي منتشر مي‌شود مورد ارزيابي قرار داد. برخی از عملکردهای شورای همکاری عبارتند از:

الف) همکاری های اقتصادی

با توجه به موافقتنامه‌هاي اقتصادي، كه در 28 ماده و در ژوئن 1981م ميان كشورهاي اين شورا صورت گرفته است اهم فعاليت‌هاي اقتصادي اين شورا را مي‌توان، ‌موارد زير دانست:

برداشتن سدهاي گمركي بين اعضا، ‌تعيين تعرفۀ مشترك تجارت خارجي، ايجاد بازار مشترك خليج فارس، سياست‌هاي مشترك در زمينه‌هاي كشاورزي، توسعۀ صنعتي جمعيت و ارتباطات، قوانين و مقررات مشترك، هماهنگي در سياست‌هاي نفتي و انرژي... (جمالی، 1385: 133).

ب) همكاري‌هاي امنيتي

با توجه به خواست آمريكا براي اعمال سياست «كمربند امنيتي»، مقام‌هاي شورا در نيمۀ دهۀ1980م، ديگر از بيان علني اهداف دفاعي و امنيتي شوراي همكاري و تأكيد بر اولويت همكاري دفاعي و امنيتي ميان اعضا ترسي به خود راه نمي‌دادند، از تأكيد بر ضرورت دوري از قدرت هاي خارجي از منطقه (اجلاس 1981م ابوظبي) تا مشروع شمردن حضور اين قدرت ها در اجلاس سران (1986م منامه) نقطه ‌عطف و چرخش در تشريح ديدگاه هاي امنيتي شوراي همكاري را نشان مي‌داد.

 شورای همکاری خلیج فارس معتقد است هدف همكاري امنيتي تقويت هماهنگي ميان دولت‌هاي عضو براي دست يابي به يك وضعيت پايدار در بين نهادهاي امنيتي اين دولت‌ها است. در سال 1987م دولت‌هاي عضو شورا يك استراتژي امنيتي جامع را به عنوان يك چارچوب عمومي براي همكاري و هماهنگي امنيتي بين خودشان به تصويب رساندند و در سال1994م يك قرارداد امنيتي بين دولت‌هاي عضو شوراي همكاري به امضاء رسيد (امامی ، 1382 : 224).

با توجه به مطالب بيان شده در خصوص مسائل امنيتي شوراي همكاري، عملكرد اين شورا در مسائل امنيت را مي‌توان در دو بعد امنيت داخلي و امنيت خارجي بررسي كرد:

1) ديدگاه هاي شورا در خصوص امنيت داخلي:

اقدامات شورا در خصوص امنيت داخلي را مي‌توان برگزاري اجلاس سران در سال 1986م دانست كه كشورهاي عضو شوراي همكاري، استراتژي مشتركي براي مقابله با خطر براندازي رژيم هاي خود تصويب كردند، از جمله چارچوب‌هاي همكاري امنيتي در اين زمينه عبارت بود از: تبادل اطلاعات، طرح مشترك پليس امنيتي و نيروهاي مسلح و هماهنگ كردن نظام ارتباطات؛(سیف زاده،روشندل ، 1379 :149) و در سال 1981م زمان تأسيس اين شورا، عربستان طرحي در خصوص امنيت منطقه ارائه داد كه بخش اعظم آن به كنترل مخالفان داخلي اختصاص يافته بود كه نكات اين طرح عبارت بود از:

1. تمايل به حفظ ثبات و امنيت در داخل هر كشور؛

2. تحكيم همكاري بين نيروهاي پليس كشورهاي عضو؛

3. اعتقاد به اينكه به خطر افتادن هر كشور بر كل امنيت مشترك تاثيرگذار است (نعیمی ارفع، 1382: 56).

2) ديدگاه هاي شورا در خصوص امنيت خارجي:

در سال 1981م دكترين دفاعي اعلام شده از سوي شوراي همكاري بدين ترتيب بود كه مسؤليت امنيت خليج فارس بر عهدۀ كشورهاي منطقه است و منطقه بايد از كشمكش‌هاي بين المللي و وجود ناوگانها و پايگاه هاي نظامي خارجي به دور بماند، اما با تحولاتي كه در جنگ ايران و عراق، و به دنبال آن پيروزي ايران روي داد دكترين دفاعي كشورهاي عضو تغيير يافت، به طوريكه در سال 1986م حضور قدرت هاي خارجي در منطقه مشروع شمرده مي‌شود (همان: 61-63).

ج) همكاري هاي نظامي

اقدامات شوراي همكاري، دربارۀ همكاري‌هاي نظامي را مي‌توان در ايجاد نيروي واكنش سريع و مانورهاي مشترك نظامي بررسي كرد:

1)  ايجاد نيروي واكنش سريع

كشورهاي عضو شورا، در جهت اتحاد نيروهاي نظامي خود، دست به تشكيل نيروي دفاعي واحدي به نام «نيروي واكنش سريع شوراي همكاري» زدند. اين موضوع در اجلاس وزيران خارجه،‌ژانويۀ 1982م كه در رياض تشكيل شده بود، طرح و مورد بحث و بررسي قرار گرفت(جمالی، 1385: 131-132) . ) شيخ سالم الصباح، ‌وزير دفاع كويت، در جلسۀ فوق العادۀ كميتۀ امور داخلي و دفاعي پارلمان كويت دربارۀ اين نيرو چنين گفت: «اين نيرو كه مركب از دو تيپ است، در شعيب الباطن عربستان،‌واقع در 320 كيلومتري شمال شهر بندري جده در كنار درياي سرخ، مستقر خواهد شد. نيروي مورد نظر، تحت فرماندهي يك افسر سعودي است؛ كه افسراني از پنج كشور ديگر عضو، وي را ياري خواهند كرد. براي اين نيروها سلاح‌هاي زميني و هوايي در نظر گرفته شده است. اين نيرو  قریب به 13هزار نيروي نظامي دارد كه با سرمايه‌گذاري اوليۀ شش ميليارد دلار به پايه‌گذاري آن مبادرت نمودند»( www.rasekhoon.net:09/09/1390).

 2) مانورهاي مشترك

مانورهاي مشترك «درع الجزيره» {سپرجزيره (Peninsula shield force) } در پي تشكيل نيروي واكنش سريع، از جمله عملكردهاي شوراي همكاري محسوب مي‌شود. اولين مانور مشترك «سپر جزيرۀ يك» در اكتبر 1983م در امارات متحده ي عربي انجام شد و در آن واحدهاي نظامي كشورهاي عضو شورا شركت كردند و دومين مانور مشترك «سپر جزيره ي دو» در سال 1984م در منطقۀ «حفرالباطن» واقع در خاك عربستان انجام شد(جمالی، 1385: 133-132).

همگرایی امنیتی و هژمونیسم

در  قسمت نخست به توضیح همگرایی امنیتی پرداخته شد؛ اکنون پس توضیح هژمونیسم به ارتباط همگرایی امنیتی با قدرت چیره طب ( هژمون) پرداخته می شود.

نظریه چیره طلبی    

چیره طلبی به نوعی نظم بین المللی یا وضعیت خاصی از نظم جهانی اشاره دارد که بر مبنای انگیزه ها و رفتار تفوق جویانه و کنترل طلب یک دولت شکل می گیرد. در این شرایط، الگوی توزیع توانمندی ها در سطح نظم بین المللی بر محور مساعی آن دولت برای دستیابی به منصب قدرت غالب و بهره گیری از آن در مسیر مدیریت این نظم معنا می یابد. در این چارچوب نظری دامنه مفاهیم مرتبط با « قدرت چیره طلب»(هژمون) از گستردگی خاصی برخوردار است، که در این مورد می توان به مفاهیم «رضایت هژمونیک» و « توانایی» اشاره کرد( ایوانز و نونان، 1381، 338و339).

بر این مبنا دامنه برتری طلبی از یک زاویه بر« استیلا از ط
طرح سپر موشکی خلیج‌ فارس




 
 
طرح سپر موشکی خلیج‌ فارس 

حالا دیگر باید از سپرهای موشکی سخن بگوییم، نه فقط یک سپر دفاع موشکی در خاک ترکیه. بسیاری از تحلیلگران سیاسی و نظامی، این قسم رویارویی و مسابقه تسلیحاتی با ایران را یادآور دوران جنگ سرد و تقابل دو بلوک شرق و غرب می دانند.
 دیپلماسی ایرانی: اگرچه ایران همواره از توانمندی های نظامی و قدرت موشکی خود یاد کرده و با وجود تحریم های گسترده صنعتی و نظامی، توانسته است رشد قابل توجهی در این زمینه داشته باشد، اما این را نیز مورد تاکید قرار داده است که این توانایی برای دفاع از تمامیت ارضی و امنیت منطقه است و کشورهای خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس می توانند روی ایران برای دفاع از منطقه حساب کنند.
 

اعراب حاشیه خلیج فارس سال هاست که پیشرفت های نظامی و صنعتی ایران را در کنار موضوع هسته ای تحلیل می کنند و می خواهند اینطور عنوان کنند که صنایع نظامی و هسته ای ایران در یک راستا قدم برمی دارند و تهدیدی برای منطقه به شمار می روند.

 

ایران کشوری است که در دوره معاصر هیچ گاه به سرزمین های مجاور و غیرمجاور تجاوز نکرده و چنانچه وارد جنگی شده، جنبه دفاعی داشته است نه تهاجمی. با وجودی که جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده که فعالیت های هسته ای اش جنبه نظامی ندارد و اصولا استفاده از بمب اتمی را حرام و غیر انسانی می داند، برخی کشورهای جنوبی و همسایه ایران همچنان از قدرت گیری این کشور در هول و هراس اند و غرب نیز بر دلهره های آنها می افزاید و با فروش سلاح هایش به این کشورها و دایر کردن پایگاه های نظامی و هوایی در منطقه، سعی در تهدید ایران دارد و دلیل آن را حفاظت از متحدانش در منطقه عنوان می کند.

قدرت های غربی علاوه بر عایدهای مالی که از ایران هراسی اعراب نصیب می برند، حضور و بروز خود را نیز در آب های خلیج فارس تقویت کرده و قصد دارند در صورت وقوع اتفاقات و تنش های منطقه ای و یا بسته شدن تنگه هرمز توسط ایران، وارد عمل شوند و قافیه را نبازند و نبض شریان نفتی جهان را در دست بگیرند.

ظاهرا همه این تمهیدات و حتی حضور ناوهای بزرگ هواپیمابر امریکا و بریتانیا در آب های جنوبی ایران کافی نبوده و کشورهای عربی همچنان از ترس و واهمه رویارویی با ایران سخن می گویند. این درحالی است که طی دو سه سال گذشته، این عربستان و قطر و امارات و... بوده اند که دست به اقدام های ضد ایرانی زده و یا مخالفان جمهوری اسلامی و سوریه و لبنان را مورد حمایت و پشتیبانی قرار داده اند.

طی هفته گذشته، خبرهایی در زمینه استقرار یک سپر دفاع موشکی تازه در اطراف ایران منتشر شد که این بار حول شورای همکاری خلیج فارس دور می زند و نه ترکیه. از چند ماه پیش سپر دفاع موشکی ناتو در خاک ترکیه برای آنچه مقابله با تهدید موشکی ایران عنوان شده، مستقر شده و در پاسخ به اعتراض های ایران نیز گفته شد که تهران نگران این سپر موشکی نباشد چرا که این سامانه تنها جنبه دفاعی دارد نه تهاجمی.

و حالا کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در یک تصمیم جمعی علیه ایران، می خواهند سپر موشکی دیگری برای آنچه دفاع در برابر تهدید نظامی ایران می خوانند، راه اندازی کنند. این نوع رویارویی که با پشتیبانی غرب صورت می گیرد، بسیاری از ناظران سیاسی را به یاد دوران جنگ سرد و جنگ تسلیحاتی غرب علیه شوروی انداخته است. عربستان، قطر، امارت، بحرین و چند کشور دیگر نیز که از هیچ حرکت خصمانه ای علیه جمهوری اسلامی فروگذار ندارند، به مجری این سیاست ها تبدیل شده و درجه تب منطقه را روز به روز افزایش می دهند.

اما در همین باره فرمانده هوافضای سپاه پاسداران اعلام کرده که ایران تدابیر لازم را برای مقابله با این موضوع اندیشیده است. سردار امیرعلی حاجی زاده درباره پیشینه و اهداف طرح سپر دفاع موشکی در خلیج فارس گفته است: "امریکا مدت هاست که طرحی برای دفاع موشکی از رژیم صهیونیستی داشته که این طرح چند حلقه را در بر می گیرد. یکی از این امکانات موشکی و نظامی در مدیترانه و داخل سرزمین های اشغالی مستقر شده است. امریکایی ها به دنبال ایجاد حلقه هشدار اولیه و کسب اطلاع و تعیین مسیر موشک بودند که اخیرا این حلقه را با نام ناتو در ترکیه مستقر کردند. واضح است که بهره برداران اصلی از این سامانه دفاع موشکی امریکا و رژیم صهیونیستی هستند. این سپر موشکی بخشی از منطقه را پوشش می دهد و ما پیش بینی می کردیم که حلقه دوم هشدار آنها در خلیج فارس باشد و از یک سال قبل منتظر آن بودیم که اخیرا این امر کلید خورد."



گستاخی بی‌سابقه وزیر خارجه امارات به ایرانیان




 

گستاخی بی‌سابقه وزیر خارجه امارات به ایرانیان

 


در پی سفر  محمود احمدی نژاد، رئیس‌جمهوری ایران به جزیره «ابوموسی»، دولت امارات با همراهی برخی رسانه‌های غربی، جنگ روانی جدیدی را علیه ایران و تمامیت سرزمینی کشورمان آغاز کرده است.

به گزارش «تابناک»، شیخ عبدالله بن زاید آل نهیان، وزیر امور خارجه امارات در اظهاراتی شدید و بیرون از عرف دیپلماتیک، این سفر را محکوم کرده و آن را تجاوز به حقوق سرزمینی کشورش دانسته است!

خبرگزاری «امارات 24» با بیان این خبر، گزارش داده که عبدالله، سفر احمدی نژاد را «تجاوزی وقیحانه» به حاکمیت امارات بر سرزمینش و مانعی بر سر راه همه تلاش‌های امارات برای یافتن راهکاری مسالمت آمیز برای پایان «اشغال» جزایر توسط ایران دانسته است.

 
 
 

عبدالله همچنین گفته: «این سفر وضعیت حقوقی این جزایر را که بخش و جزیی از سرزمین ملی امارات هستند، تغییر نخواهد داد».

وی همچنین زمان انجام این سفر را نیز محکوم کرده و مدعی شده این سفر هنگامی انجام گرفته که دو کشور موافقت کرده بودند، تلاش خود را برای رسیدن به توافقی در مورد این موضوع به کار بگیرند و فضایی مساعد برای ارتقای ثبات در منطقه پدید بیاورند. عبدالله مدعی شده سفر اخیر، نقض آشکار این توافق است.

این ادعاها در حالی بیان می شود که جزایر سه گانه، همواره جزیی جدایی ناپذیر از سرزمین ایران بوده و مقامات ایرانی از گذشته تاکنون همواره اعلام کرده اند که درباره تمامیت سرزمینی کشورمان به مذاکره و مصالحه نخواهند پرداخت.

اما نکته جالب توجه دیگر در این میان، تلاش برخی رسانه‌های غربی برای دامن زدن به موضوع است. در این راستا، از زمان اعلام خبر سفر احمدی نژاد به جزیره ابوموسی، برخی خبرگزاری‌ها و رسانه‌های غربی، از جمله «آسوشیتدپرس»، «رویترز» و «واشنگتن پست» با انتشار اخباری تلاش کردند این سفر را کاری غیرمعمول معرفی کنند!

این در حالی است که سفر رئیس جمهور یک کشور به بخش‌های گوناگون کشور خود، کاملاً طبیعی و معمولی است و در واقع این رسانه‌ها می‌کوشند به گونه‌ای جزایر سه گانه را بخشی جدا از سرزمین ایران معرفی کنند.

بی‌گمان، اظهارات ضدایرانی این مقام اماراتی نباید بی پاسخ بماند و بر دستگاه دیپلماسی کشورمان واجب است، دست‌کم با فراخواندن سفیر این کشور، مراتب اعتراض خود را به دولت امارات انتقال داده و محدوده مرزهای سرزمین ایران را به آن‌ها یادآوری کند.

 



آیا غرب برای مذاکره با ایران جدی است؟
 
استفان والت در تحلیل موضع آمریکا
آیا غرب برای مذاکره با ایران جدی است؟

 

حدس و گمان های زیادی در این مورد وجود دارد اما از نگاه من رویکرد کنونی راهی مناسب برای تخریب مذاکرات، پیش از آغاز آن است.

 

 

   دیپلماسی ایرانی: در آستانه مذاکرات هسته ای بین ایران و گروه 1+5، استفان والت، مقاله ای را به رشته تحریر درآورده و در آن این پرسش را مطرح کرده که آیا غرب در گفت و گو با ایران جدی است یا خیر.


آنچه در زیر می خوانید متن مقاله والت  در نشریه فارین پالیسی  است:

من هنوز متوجه نشده ام که دولت اوباما در مورد ایران چگونه فکر می کند. و نمی توانم بگویم که دولت آمریکا نسبت به من در مورد ایران گیج تر است. اجازه بدهید توضیح بدهم.

نخستین قطعه پازل ستونی در روزنامه واشینگتن پست است که دیوید اگناتیوس هفته گذشته آن را نوشته بود. در این مقاله گزارش داده شده که رئیس جمهور آمریکا به رهبر ایران پیغام داده است که کشورش با برنامه های هسته ای صلح آمیز ایران موافقت می کند البته در صورتی که جمهوری اسلامی به دنبال تولید سلاح هسته ای نباشد. این مقاله به طور روشن بر مبنای اظهارات منابع داخلی در دولت تنظیم شده بود و هدف از آن ارسال این پیام بود که دیپلماسی کارآمد بوده و لزومی برای استفاده از گزینه نظامی وجود ندارد. در موضعی مشابه، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا در گفت و گوی سوم آوریل خود با شبکه خبری ای بی سی اعلام کرد که اوباما در ملاقات با مقامات اسرائیلی تاکید کرده که اقدام نظامی یکجانبه آنها علیه ایران به نفع هیچ کس نیست و به نفع همه است که در حال حاضر روند دیپلماتیک دنبال شود .

این اخبار خوبی به نظر می رسد اما روز یکشنبه، روزنامه نیویورک تایمز، موضع غرب برای مذاکره هسته ای با ایران را روشن کرد. این گزارش نیز مانند مقاله ایگناتیوس بر مبنای درز اخبار از سوی منابع ناشناس تنظیم شده بود. در این گزارش آمده بود که آمریکا و متحدان اروپایی اش از ایران می خواهند به سرعت تاسیسات فوردو را تعطیل کرده و آن را برچیند. البته در بخش دیگری از این گزارش تاکید شده بود که اولویت نخست با متوقف کردن برنامه های غنی سازی 20 درصدی در ایران است چرا که این برنامه ها می تواند روند دستیابی ایران به سلاح هسته ای را تسهیل کند. از سوی دیگر تامی ویتور، سخنگوی شورای امنیت سازمان ملل نیز در همین مقاله اعلام کرده بود که موضع غرب شفاف است و ایران باید طبق تعهدات بین المللی و قطعنامه های شورای امنیت، تمامی برنامه های غنی سازی خود را متوقف کند.

اما این همان نقطه ای است که من در مورد آن گیج شده ام. می توانم متوجه شوم که چرا گروه 1+5 می خواهد ایران با این درخواست ها موافقت کند، همانگونه که من امیدوارم بیل گیتس برای من چک های میلیارد دلاری بنویسد. اما انتظار ندارم که هیچ یک از طرف ها این اقدام را انجام دهند، چرا که آمریکا و متحدان اروپایی اش هنوز به این نتیجه نرسیده اند که این درخواست ها می تواند رویکرد مناسبی برای آغاز مذاکرات باشد. در واقع، موضع آنها از دیدگاه من موضعی برای آغاز نکردن مذاکره است و به نظر می رسد بیش از کمک به پیشرفت مذاکرات، در راه آن مانع تراشی کند.

به یاد داشته باشید که ایران میلیون ها دلار در حفاظت از تاسیسات هسته ای زیرزمینی خود هزینه کرده است تا آنها را از تهدید حمله های نظامی پیشگیرانه در امان قرار دهد. اینکه در حال حاضر جمهوری اسلامی با تعطیل کردن این سایت موافقت کند، وجهه ایران را به شدت تضعیف می کند و به نظر نمی رسد ایرانیان ملی گرا با آن موافقت کنند. علاوه بر این در صورتی که هدف ایران در اختیار داشتن سلاح هسته ای نباشد و تنها بخواهد به تکنولوژی تولید سلاح دست یابد، آنگاه به نظر نمی رسد که به درخواست ها در خصوص ذخایر اورانیوم 20 درصد غنی شده رضایت بدهد، مگر اینکه انگیزه و کششی قوی در این زمینه ایجاد شود .

این در حالی است که در مقاله نیویورک تایمز به نقل از مقامات آمریکایی آمده که در مورد واکنش تهران به درخواست ها در جریان نخستین نشست، ایده ای وجود ندارد. البته به عقیده من این واکنش قابل پیش بینی است و ایرانیان این درخواست را رد خواهند کرد.

به همین دلیل است که من گیج شده ام. اگر شما دولت اوباما باشید، آخرین چیزی که می خواهید ، جنگ است. به خصوص پیش از انتخابات ریاست جمهوری در ماه نوامبر و البته به طور کلی. این برای آمریکا به انداز کافی بد است که تحریم ایران بهای هر لیتر بنزین را حدود 25 سنت افزایش داده است. در مورد ایران باید روند دیپلماتیک را دنبال کرد و تلاش های جامعی به عمل آورد تا مصالحه ای قابل پذیرش بین دو طرف حاصل شود. اما چرا باید مذاکرات را با درخواستی آغاز کرد که ایران به احتمال زیاد با آن مخالفت خواهد کرد؟

تنها دستاورد این موضع این است که ایران اطمینان بیشتری پیدا می کند که آمریکا و متحدان اروپایی اش برای مذاکره جدی نیستند و بهانه دیگری به دست تندرو ها می دهند که بر طبل جنگ علیه ایران می کوبند. در صورتی که آمریکا و اروپا موضع خود را در مورد سایت فوردو تعدیل کنند، جمهوریخواهان آمریکایی، اوباما را به دلجویی از ایران متهم کرده و تندرو ها بار دیگر سودای جنگ علیه ایران را سر می دهند.

یه عقیده من این امکان وجود دارد که نگاه نافذ تری در این مرحله وجود داشته باشد. شاید موضع واقعی گروه 1+5 توجیه پذیر تر از موضع کنونی باشد و تمامی اخبار هایی که اخیرا منتشر شده به دست فراموشی سپرده شوند. احتمالا مقامات ایران نیز فشار را احساس کرده و با رویی گشاده تر وارد مذاکرات می شوند. شاید هم این یک توافق ضمنی بین آمریکا و اسرائیل باشد به این معنی که اسرائیل در جهت حمله به ایران حرکت نکند و آمریکا نیز تا جای ممکن موضعی تند علیه ایران اتخاذ کند که در عین حال گزینه ها را نیز برای آینده باز می گذارد. احتمالا درخواست تعطیلی فوردو تنها یک اهرم معامله ای است و در واقع در خصوص غنی سازی 20 درصدی توافق خواهد شد.

حدس و گمان های زیادی در این مورد وجود دارد اما از نگاه من رویکرد کنونی راهی مناسب برای تخریب  مذاکرات، پیش از آغاز آن است.

 



انتخابات امریکا زیر ذره بین
 
انتخابات امریکا زیر ذره بین دیپلماسی ایرانی
وقتی بوش‌ها از رامنی حمایت می‌کنند
 

در این هفته کناره گیری ریک سنتوروم و حامیان میت رامنی مورد بررسی قرار می‌گیرد و به نتایج انتخابات در ماه آوریل هم اشاره می شود.

 
 دیپلماسی ایرانی: در این هفته کناره گیری ریک سنتوروم و حامیان میت رامنی مورد بررسی قرار می‌گیرد و به نتایج انتخابات در ماه آوریل هم اشاره می شود.
   نتایج آوریل:

 

با برگزاری انتخابات در ایالت های ایلینوی، لوئیزیانا، مریلند، ویسکانسین، میت رامنی یک قدم دیگر به کسب کاندیداتوری نزدیک شد.جدول زیر نتایج را نشان می دهد.

 

 

 

رامنی علاوه بر این سه ایالت توانست در پورتوریکو و واشینگتن دی سی هم به پیروزی دست یابد و سنتوروم توانست در ایالت جنوبی لوئیزیانا پیروز شود.تصویر زیرنشان می دهد که تاکنون هر کاندیدا درکدام ایالت پیروز شده است.

 

map-candidates-results-edit4 22.gif

منبع : رویترز

 

ایالت های قرمز ایالت هایی هستند که رامنی در آنها به برتری رسیده است و نارنجی ایالت هایی که سنتوروم در آنها به پیروزی دست یافت و گینگریچ هم در دو ایالت کارولاینای جنوبی و جورجیا پیروز شده است که با رنگ زرد مشخص شده اند.

 

کناره گیری ریک سنتوروم :

 

ریک سنتوروم با مشخص شدن این که دیگر نمی تواند به تعداد نماینده ای که رامنی به دست آورده برسد از رقابت ها کنار کشید همچنین با توجه به این که ایالت های باقی مانده، بیشتر ایالاتی غیر محافظه کار و غیر جنوبی هستند شانس وی برای پیروزی در این ایالت ها پایین بود.سنتوروم توانست در 11 ایالت اول، در 11 ایالت دوم و در 6 ایالت سوم شود.وی 3 میلیون و 200 هزار رأی مردمی داشت و 281 نماینده به دست آورد.وی در این انتخابات توانست 16 میلیون دلار کمک مردمی دریافت کند.سنتوروم بیشترین سفر را به نقاط مختلف کشور در بین کاندیداها داشت. تصویر زیر سفرهای وی و رامنی را نشان می دهد.

 

graphic 2.jpg

منبع : واشینگتن پست

 

سنتوروم 638 و رامنی 311 سفر داشتند ولی رامنی توانست نماینده ی بیشتری به دست بیاورد. سنتوروم بیشترین سفر را به آیووا و نیوهمشایر داشت.اما چرا سنتوروم در 10 آوریل کنار کشید؟ 24 آوریل انتخابات در پنسیلوانیا برگزار می شود که ایالت سنتوروم است و وی باید در این ایالت پیروز می شد ولی در روزهای گذشته، در نظرسنجی های این ایالت از رامنی عقب افتاد و با توجه به شکستش در سال 2006 در انتخابات سنا در پنسیلوانیا، می شد حدس زد که در پنسیلوانیا شکست خواهد خورد.

سنتوروم می توانست بعد از شکست در پنسلوانیا کناره گیری کند ولی وی بعد از بستری شدن دخترش در بیمارستان این کار را کرد چون شکست در پنسیلوانیا برای وجهه ی وی مناسب نبود ولی با این کار وی خواهان این است که وجهه ای خانواده دوست برای خود درست کند تا بتواند به طور مثال از آن در انتخابات 2016 استفاده کند. اما سوالی که پیش می آید این است که تکلیف 281 نماینده ای که سنتوروم به دست آورده چه می شود؟ از این میان 84 نماینده، غیر متعهد هستند یعنی می توانند بعد از سنتوروم از شخص دیگری حمایت کنند اما 197 نماینده دیگر نمی توانند و باید در کنوانسیون به سنتوروم رأی دهند چون سنتوروم کمپین خودش را به تعلیق درآورد. البته به این معنی نیست که سنتوروم دوباره به رقابت ها بر می گردد، بلکه از لحاظ حقوقی در انتخابات، بین تعلیق (Suspend) و پایان (End) تفاوت وجود دارد. اگر سنتوروم کمپین خودش را پایان می داد این 197 نماینده به رامنی اختصاص می یافت ولی وی در سخنرانی هم که داشت اعلام نکرد که نمایندگانش را به رامنی می دهد وی با این کار زمان رسیدن رامنی به 1144 نماینده را به تعویق انداخت.

انتظار می رفت که به جای سنتوروم، گینگریچ از رقابت ها انصراف دهد ولی وی با این که شانسی ندارد در رقابت ها باقی مانده است و اعلام کرده است تا زمان کنوانسیون حزب،که آگوست برگزار می شود در رقابت ها باقی خواهد ماند.گینگریچ بعد از انصراف سنتوروم از حامیان وی درخواست کرد که به وی بپیوندند چون وی تنها نماینده ی محافظه کاران در رقابت هاست.گینگریچ از آنها خواست که به وی کمک مالی کنند چون کمپین وی 4 میلیون دلار بدهی دارد و وی برای ادامه رقابت ها به پول احتیاج دارد.

 

حامیان رامنی:

 

رامنی به نسبت دیگر کاندیداها عملکرد بسیار بهتری در زمینه جذب مقامات و اعضای بلند پایه حزبش داشته است تاکنون 16 فرماندار، 21 سناتور و 77 نماینده مجلس از وی حمایت کرده اند. 3 نفر از رقبای قبلی وی که در رقابت ها حضور داشتند یعنی جان هانتسمن، تیم پاولنتی و تادئوس مک کاتر از حامیان وی هستند.

یکی از مهم ترین حامیان وی را می توان خانواده بوش اعلام کرد که در ماه گذشته از وی حمایت کردند.اول جورج هربرت واکر بوش (پدر) از وی حمایت کرد و بعد از وی جب بوش، پسرش که فرماندار سابق فلوریدا و برادر کوچکتر جورج است از رامنی حمایت کرد. جب از کاندیداهای احتمالی 2016 است که زمزمه هایی مبنی بر حضور وی در امسال هم وجود داشت.اما خبری از جورج دبلیو بوش (پسر) نیست و وی تاکنون در این زمینه اظهار نظری نکرده است البته حمایت وی مطمئناً به رامنی ضربه خواهد زد.

یکی دیگر از حامیان مهم رامنی، بنیامین نتانیاهو است که دوست قدیمی رامنی هم هست و آن طور که چند روز پیش اعلام شد سابقه ی دوستی این دو به 36 سال قبل بر می گردد.این موضوع به رامنی برای مورد حمایت قرار گرفتن از سوی لابی های صهیونیستی کمک می کند. اعضای حزب بعد از کناره گیری سنتوروم و قطعی شدن کاندیداتوری رامنی به دنبال وحدت بیشتر هستند و در روزهای آینده هم حامیان وی بیشتر خواهند شد.گینگریچ هم اعلام کرد هروقت رامنی به 1144 نماینده برسد از وی حمایت خواهد کرد.هرمن کین هم که از حامیان گینگریچ است اعلام کرد ما باید کم کم متحد شویم و از رامنی حمایت کنیم چون ما مأموریتی داریم، مأموریت ما این است که در انتخابات سنا، مجلس و ریاست جمهوری پیروز شویم و باید هرکاری کنیم تا باراک اوباما را شکست دهیم.

 

نمایندگان کاندیداها:

 

جدول زیر آخرین وضعیت تعداد نمایندگانی را که کاندیداها به دست آورده اند نشان می دهد.

 

 

 

نظرسنجی :

 

آخرین نظرسنجی که گالوپ منتشر کرده است نشان می دهد که سنتوروم با 24 درصد محبوبیت رقابت ها را ترک کرد و رامنی با 42 درصد در رتبه ی اول قرار دارد.

 

Romney 42%, Santorum 24% as Santorum Exits 22.gif

منبع : گالوپ

 

براساس نظرسنجی های گالوپ از سال 1972 تاکنون این میزان محبوبیت برای کاندیدای پیشتاز میزان کمی است.

 

Romney Support Historically Low for Winning Candidate 2.gif

منبع : گالوپ

 

این نظرسنجی ها در زمانی گرفته شده است که کاندیدای دوم کنار کشیده است و کاندیدای پیشتاز توانسته است به کاندیداتوری حزبش برسد.میزان محبوبیت کاندیدای پیروز در انتخابات مقدماتی در میان حزب خودش در جدول بالا از کم به زیاد مرتب شده است.

همان طور که مشاهده می شود کمترین مربوط به سال 1972 و جورج مک گاورن از حزب دموکرات است که در هنگام پیروزی در انتخابات مقدماتی 30 درصد محبوبیت داشت بعد از وی رامنی با 42 درصد است.بیشترین مربوط به جورج بوش پدر در سال 1992 با 86 درصد است.این محبوبیت رامنی بدترین محبوبیت کاندیدای پیروز در میان جمهوری خواهان است.

مک کین در 2008، 63 درصد محبوبیت در میان حزبش داشت.همچنین رامنی در مقایسه با دیگر کاندیداهای پیروز حزبش، دیرتر از آنها به پیروزی رسید. اکثر آنها در مارس کاندیداتوری شان حتمی می شد ولی این زمان برای رامنی به آوریل موکول شد.

نظرسنجی زیر میزان محبوبیت رامنی در مقایسه با اوباما را در سطح ملی نشان می دهد.

 

Obama 49%, Romney 45% Among Registered Voters Nationwide 22.gif

منبع : گالوپ

 

در این نظرسنجی اوباما با 49 درصد به نسبت رامنی با 45 درصد در میان رأی دهندگانی که تاکنون ثبت نام کرده اند پیشتاز است.

یکی از نظرسنجی هایی که مهم است نظرسنجی های صورت گرفته میان رأی دهندگان مستقل و ایالت های متغیر (Swing) است.منظور از رأی دهندگان مستقل کسانی است که حزبی رأی نمی دهند بلکه در هر انتخابات براساس ویژگی های هر کاندیدا رأی می دهند نه تعلقات حزبی.همچنین ایالت های متغیر ایالت هایی هستند که پایگاه سنتی هیچ حزبی نیستند و در هر انتخابات نتایج آنها متغیر است یعنی امکان دارد در 2004 به جمهوری خواهان رأی داده باشند ولی در 2008 به دموکرات ها رأی دهند.نظرسنجی زیر موقعیت اوباما و رامنی را در میان رأی دهندگان مستقل ساکن در ایالت های متغیر، نشان می دهد.

 

Obama Solidifying Lead Among Independents in Swing States 2.gif

منبع : گالوپ

 

در این نظرسنجی اوباما با 48 درصد پیشتاز است. این نظرسنجی مشترک یو اس اس تودی و گالوپ در 12 ایالت متغیر، کلرادو، فلوریدا، آیووا، میشیگان، نیو همشایر، نیو مکزیکو، کارولاینای شمالی، اوهایو، پنسیلوانیا، ویرجینیا و ویسکانسین انجام شده است.

همچنین نظرسنجی زیر وضعیت دو کاندیدا را در میان کل رأی دهندگان ایالت های متغیر نشان می دهد.

 

Obama Solidifying Lead Among Independents in Swing States 3.gif

منبع : گالوپ

 

در این نظرسنجی اوباما با 51 درصد پیشتاز است. همچنین در نظرسنجی میان رأی دهندگان مستقل در ایالت های متغیر براساس تفکیک جنسیتی، اوباما 46 به 45 درصد پیشتاز است. در میان زنان هم اوباما با 51 درصد در مقایسه با 37 درصد رامنی از وی جلوتر است.

 

روزشمار :

 

12 روز مانده تا انتخابات مقدماتی کنکتیکت، دلور، نیویورک، پنسیلوانیا و رودآیلند (24 آوریل 2012)

207 روز مانده تا انتخابات سراسری (6 نوامبر 2012)

نویسنده: حسین هوشمند



تحلیل واشینگتن پست از شرایط ایران در آستانه مذاکرات

 
تحلیل واشینگتن پست از شرایط ایران در آستانه مذاکرات
مذاکره با چشم انداز تحریم

 

در حالی که ایران برای مذاکرات هسته ای با آمریکا و دیگر قدرت های جهانی آماده می شود، با فشار اقتصادی سنگینی مواجه است که تا ماه دیگر جدی تر می شود.


دیپلماسی ایرانی: در حالی که ایران برای مذاکرات هسته ای با آمریکا و دیگر قدرت های جهانی آماده می شود، با فشار اقتصادی سنگینی مواجه است که تا ماه دیگر جدی تر می شود.

 

 گزارش های خارجی، پایگاه خبری در بخش صنعت، اعلام کرده است که صادرات نفتی ایران در ماه مارس حدود 300 هزار بشکه در روز کاهش داشته و دلیل این کاهش صادرات پرهیز مشتریان قدیمی از خرید نفت ایران تحت تاثیر فشار تحریم ها است. این در حالی است که ایران به دنبال مشتریان جایگزین است اما مشتریانی مانند ترکیه، ژاپن، فیلیپین، تایوان، مالزی، هند و چین واردات نفت از ایران را کاهش داده اند و پیش بینی می شود که به دنبال اعمال تحریم های اروپا در آغاز تابستان، کاهش چشمگیر تری در خرید نفت از ایران مشاهده شود.

اما چالشی دیگر برای ایران در بازار بیمه مشاهده می شود. اتحادیه اروپا به زودی در خصوص منع شرکت های مالی از ارائه بیمه مجدد به محموله های ایرانی تصمیم گیری می کند و در صورت تصویب این تحریم ها نیز همزمان با تحریم نفت ایران از سوی اروپا در اوایل تابستان اجرا خواهد شد. حذف پوشش بیمه ای برای محموله های ایرانی یکی از جدی ترین پیامد های تحریم اروپا برای ایران خواهد بود ، زیرا تانکر های بین المللی از پذیرش محوله های ایرانی که پوشش بیمه مجدد برای آنها وجود ندارد، خودداری می کنند.

به گزارش روزنامه واشینگتن پست، یک شرکت بیمه گذار مشهور در چین با عنوان کلوپ پی اند آی نیز اخیرا اعلام کرده که از بیمه تانکر های حامل نفت ایران خودداری می کند.

این در حالی است که در صورت وسیع تر شدن شبکه تحریم ها، ایران با کاهش چشمگیر درآمد مواجه خواهد شد و چاره ای جز در نظر گرفتن تخفیف های ویژه برای به فروش رساندن نفت خود نخواهد داشت.

از سوی دیگر عربستان سعودی نیز وعده داده است که برای کاهش پیامد های ناشی از افت صادرات نفتی ایران آماده است تولید روزانه نفت خود را به 12 میلیون و 500 هزار بشکه برساند. ریاض همچنین متعهد شده است که منابع نفتی مورد نیاز چین را نیز تامین کند .

علی نعیمی، وزیر نفت عربستان نیز تاکید کرده است که تردید هایی که در مورد ظرفیت مازاد این کشور برای تولید مقادیر چشمگیر نفت صحیح نیست چرا که شرکت ملی نفت عربستان، آرامکو، مورد اطمینان است و زمانی که می گوید بیش از 12 میلیون بشکه نفت را به طور روزانه روانه بازار خواهد کرد، این اقدام را انجام می دهد. به گفته وی عربستان می تواند فورا این افزایش تولید که 3 میلیون بشکه بیش از میزان کنونی تولید محسوب می شود را اعمال کند.

این در حالی است که اخیرا رسانه ها به نقل از هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور سابق ایران و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گزارش دادند که اگر ایران روابط خوبی با عربستان داشت، آیا غرب می توانست تحریم ها را علیه جمهوری اسلامی اعمال کند؟

 

هاشمی رفسنجانی در گفت و گو با مجله مطالعات بین الملل تاکید کرده است که تنها عربستان می توانست جای خالی ایران را در بازار نفت پر کند.




سوریه، تکرار تجربه بوسنی برای غرب


 
 
 
سوریه، تکرار تجربه بوسنی برای غرب
 
 
حسین کبریایی‌زاده، کارشناس مسائل خاورمیانه

 

در حالی که بیش از یک سال از ناآرامی‌های سوریه می‌گذرد، ایالات متحده تصمیم گرفته برای تضمین فرایند گذار به دولت مشروع (Legitimate Government)، در این کشور مخالفان دولت سوریه را تجهیز نماید.

به‌نظر می‌رسد شرایط سوریه امروز مشابه شرایطی است که دو دهه قبل بوسنی تجربه نمود؛ به طوری که سناتور جو لیبرمن اخیراً در این خصوص گفته است: «من احساس می‌کنم تاریخ در حال تکرار است».

با نگاهی به گذشته نه‌چندان دور و مروری بر تاریخ منطقه بالکان درمی‌یابیم فروپاشی حکومت‌های کمونیستی در اروپای شرقی علت اصلی واگرایی در بالکان به‌ویژه در کشور یوگسلاوی بود؛ زیرا حرکت به‌سوی دموکراسی چندحزبی در این کشور در اواسط دهه هشتاد و به موازات حرکت‌های دموکراتیک در لهستان شروع شده بود. تقاضا برای آزادی شهروندان و قومیت‌ها در شش جمهوری سابق یوگسلاوی، باعث مخالفت و مقابله با طرح صربستان بزرگ، تحت پوشش یوگسلاوی گردید و بحران یوگسلاوی شروع شد. یک روز پس از به رسمیت شناخته شدن بوسنی و هرزگوین به‌عنوان کشوری مستقل، یعنی در 7 آوریل 1992، این کشور توسط صربستان مورد تجاوز قرار گرفت. اقدامات غرب برای غلبه بر بحران که با هدف اثبات توانمندی‌های خود در نظام تک‌قطبی سلسه‌مراتبی و به تعبیری مانوری سیاسی ـ نظامی در شرایط آن زمان بود، منجر به کشته شدن دویست هزار نفر و آوارگی میلیون‌ها شهروند بوسنیایی گردید.

شرایط منطقه بالکان دهه نود دقیقاً مشابه وضعیت کنونی حاکم بر خاورمیانه است؛ چراکه این منطقه نیز از سال قبل میلادی توسط امواج دموکراسی‌خواهی درنوردیده شده است.

در هر دو منطقه و هر دو کشور بوسنی و سوریه، آمریکا منافع راهبردی دارد. در اروپا دهه نود، غلبه بر بحران بوسنی و تضمین ثبات این منطقه جهت ساختارسازی منطبق با سیاست‌های آمریکا برای تداوم هژمونی ایالات متحده بسیار ضروری بود. دو دهه بعد و در خاورمیانه نیز تضمین امنیت اسرائیل که ارتباط مستقیمی با سقوط رژیم بشار اسد دارد، ضرورتی انکارناپذیر برای امنیت ایالات متحده محسوب می‌شود.

بدین منظور، غرب به رهبری آمریکا در هر دو مقطع زمانی و مکانی، سیاست گزینشی یک بام و دو هوا را در پیش گرفته است. اقدامات گزینشی غرب در بحران بالکان با هدف مهار اسلام و عدم به قدرت رسیدن مسلمانان بوسنی موجبات شکل‌گیری نسل‌کشی در این کشور گردید. در خاورمیانه نیز شاهد سیاست یک بام و دو هوایی هستیم؛ به طوری که از یک سو، غرب چشم بر نقض حقوق بشر و حرکت دموکراسی‌خواهانه در بحرین بسته، اما از سوی دیگر در سوریه مخالفان دولت سوریه از هرگونه حمایتی توسط غرب برخوردارند.

علاوه بر این، می‌دانیم که اصلاحات سیاسی و دموکراتیزاسیون در صورتی که به‌سرعت و طی یک فرایند ناآرام صورت گیرد، موجب ناامنی فزاینده در کشورها و حتی منطقه خواهد گردید. آمریکا با تجهیز مخالفان برای گذار به دولت مشروع، فرایند دموکراتیزاسیون را از سیکل آرام و منطقی خود بیش از حد خارج ساخته، بر آتش جنگ داخلی در این کشور بیش از پیش دامن خواهد زد. این اقدام با هدف سقوط رژیم بشار اسد از یک سو و ایجاد ناامنی در منطقه جهت رسیدن به برخی اغراض سیاسی خود در منطقه مانند فروش تسلیحات برای مدیریت بحران اقتصادی اخیر آمریکا و تسری دادن ناامنی به درون مرزهای کشورهای ناهمسو با سیاست‌های آمریکا صورت می‌گیرد.

بی‌تردید سیاست‌های یادشده از سوی آمریکا برای سوریه به‌عنوان پیچیده‌ترین کشور عربی در تحولات اخیر به دلایل اهمیت استراتژیک این کشور، رادیکالیزه شدن تحولات در سوریه و تعدد بازیگران داخلی، بازیگران منطقه‌ای و بازیگران بین‌المللی دخیل در مسئله سوریه و عدم اجماع نظر بازیگران کلیدی تأثیرگذار در سوریه مانند روسیه، چین، و ایران، نتایج مشابه آنچه دو دهه قبل در بوسنی رقم خورد را برای آمریکا به همراه نخواهد داشت. هرچند این سیاست‌ها در کوتاه‌مدت خواسته‌های اوباما را که نیازمند راه‌حل‌های زودبازده به دلیل نزدیک شدن به انتخابات ریاست‌جمهوری است تأمین می‌کند، اما در بلندمدت شاهد بوسنی دیگری در قلب خاورمیانه نخواهیم بود.



سفر زرداری به هند زیر سایه تردید

 

 
 
سفر زرداری به هند زیر سایه تردید
 

مرضیه عزیزیان، پژوهشگر مسائل سیاسی
 

آصف علی زرداری، رئیس‌جمهور پاکستان، یک‌شنبه گذشته (8 آوریل 2012) برای نخستین بار از سال 2005 در یک دیدار خصوصی و بنا به اعلام قبلی به منظور زیارت مرقد خواجه معین‌الدین چشتی، در ۳۵۰ کیلومتری جنوب غرب دهلی، به هند سفر کرد. دیدار رهبران دو کشور در این سفر در هر یک از این کشورها به اشکال گوناگونی تفسیر شده است، ولی الگوی مشخصی در آن قابل مشاهده است و آن این است که عناصر محافظه‌کار در هر دو کشور در مورد ضرورت و نتیجه چنین جلسه‌ای آنهم در این سطح تردید دارند.

آخرین دیدار زرداری از این مکان در سال 2005 صورت گرفت که همسرش، بی‌نظیر بوتو نیز وی را همراهی کرد.

وی در سفر اخیر پس از صرف نهار با مان موهان سینگ، نخست‌وزیر هند، به یکی از مراکز زیارتی مسلمانان در راجستان عزیمت کرد. این سفر بنا به نظر برخی تحلیلگران، بازتاب بهبود روابط میان دو کشور است، اما آنها همچنین معتقدند که این سفر و در پی آن دیدار با نخست‌وزیر هند نمی‌تواند پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در موضوعات حساس در پی داشته باشد.

هند و پاکستان از زمان استقلال از حاکمیت بریتانیا در سال 1947 تا کنون در سه جنگ روبه‌روی هم صف‌آرایی کرده‌اند، در سال 2001 نیز تا آستانه جنگی دیگر پیش رفتند و مجدداً تنش میان آنها طی حملات تروریستی سال 2008 در بمبئی که بر اثر آن 196 نفر کشته شدند، به اوج خود رسید.

برای مقامات هندی زرداری فقط یک مقام تشریفاتی دولت پاکستان نیست، بلکه وی بازیگری عمده در عرصه سیاسی پاکستان قلمداد می‌شود. زرداری که پس از ترور همسرش، بی‌نظیر بوتو در سال 2007 به این مقام رسید، تا کنون توانسته از ساختار قدرت تحت سلطه ارتش پاکستان جان سالم به در برد و در مسند قدرت باقی بماند. در واقع پس از اینکه حکومت ژنرال پرویز مشرف در سال 2008 بنا به خواست مردم پاکستان مجبور به استعفا شد، با وجود شکاف‌های فزاینده داخلی و آسیب‌پذیری بیش از پیش پاکستان در مقابل تحولات و ناآرامی‌های گروه‌های مختلف قومی، حزب مردم به رهبری زرداری و گیلانی قادر به تثبیت یک دولت غیرنظامی در پاکستان گردید که ممکن است در ادامه، دوره تصدی خود را بدون یک کودتای نظامی یا اقدامات مشابه دیگر به پایان برساند.

در این دوره، ترکیب زرداری و گیلانی موفق شدند حوادث پس از قتل بن لادن و در پی آن شرم و تحقیر ملی خودشان را مدیریت کنند و همچنان ارتش پاکستان را در درون مرزهای خود قدرتمند نگه دارند. همزمان این دولت غیرنظامی موفق شد روابط دوجانبه خود را تا حدودی با هند بهبود بخشد. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که با رهبری زرداری به تدریج اعتبار قوه مجریه در اسلام‌آباد ترمیم شد؛ حتی اگر قدرت واقعی همچنان در دستان ارتشیان پاکستان و در راولپندی نهفته باشد. دیدار وی از یک مرقد صوفی در هند با توجه به جهت‌گیری‌های جمعیت وهابی این کشور با آن گفتمان انعطاف‌ناپذیر در خصوص اسلام، نقطه عطف دیگری از این سفر می‌باشد.

زرداری علی‌رغم اتهامات و حملات مکرر به وی، همواره از بهبود روابط با هند حمایت کرده و توصیه‌های رادیکالی خود را در خصوص جبهه هسته‌ای پاکستان به دلیل آنکه باعث برانگیختن ارتش پاکستان نشود، به محض آغاز به کار تعدیل نموده است. در ماه‌های اخیر نیز علی‌رغم گسترش جریان ضد هندی در پاکستان، دولت گیلانی موفق شد چند موافقتنامه تجاری را با دولت هند منعقد نماید؛ لذا بدیهی است روابط دوجانبه در برخی زمینه‌ها هر چند به شکل آهسته و تدریجی، پیشرفت نماید.
 

نکته قابل تأمل در سفر زرداری به هند در این است که این سفر درست در زمان کوتاهی پس از اعلان جایزه ده میلیون دلاری آمریکا برای دستگیری و استرداد حافظ محمد سعید صورت گرفت. حافظ محمد سعید به‌عنوان مظنون اصلی حملات تروریستی سال 2008 هند، بنیان‌گذار لشکر طیبه پاکستان است که رهبری گروه دیگری به نام جماعت دعوت را نیز برعهده دارد. وی از مخالفان سرسخت حضور نظامی ناتو در پاکستان است؛ اما پس از اعلان دست داشتن وی در این حادثه تروریستی رهبران پاکستان حاضر به استرداد وی نشده و منابع اطلاعاتی دولت هند را ناکافی خواندند.

از سوی دیگر، با توجه به اینکه زرداری پیش از این سفر همچنان بر موضع پاکستان در قبال کشمیر تأکید نموده بود، قابل پیش‌بینی بود که نخست‌وزیر هند نیز در رابطه با حملات بمبئی همچنان بر موضع این کشور تأکید نماید.

مقامات هندی معتقدند که نوارهای ویدئویی متعددی از سخنرانی‌های ضد هندی محمد سعید به‌دست آورده‌اند. بر این اساس، مقامات آمریکایی نیز بر این باورند که اسناد و مدارک موجود حاکی از دخیل بودن وی در این اقدام تروریستی است و انکار پاکستان شایعه تحریک وی از طریق دولت این کشور برای انجام این اقدام را قوت می‌بخشد؛ اگرچه محمد سعید منکر دست داشتن در این حادثه بوده و در پی اعلان جایزه ده میلیون دلاری آمریکا برای دستگیری وی در کانال تلویزیونی الجزیره ظاهر شد و گفت این اقدام آمریکا ناشی از ناامیدی این کشور از ادامه حضور نیروهای ناتو در پاکستان و حمله به هواپیماهای بدون سرنشین این کشور بوده است. وی گفت آمریکایی‌ها در رابطه با حملات تروریستی بمبئی اطلاعات چندانی ندارند و منابع تصمیم‌گیری آنها اطلاعات ارائه‌شده توسط دولت هند است. وی افزود، چنین پاداشی معمولاً برای دستگیری کسانی که در غارها و کوه‌ها پنهان شده‌اند پرداخت می‌شود نه به من.

با این حال و با توجه به حساسیت موضوعات امنیتی از قبیل موضوعات فوق و مسئله کشمیر، بعید به‌نظر می‌رسد که مقامات دو کشور صراحتاً راجع به این موارد به بحث و گفتگو بنشینند؛ اما احتمالاً در سایر مناطق و سایر موضوعات دو کشور می‌توانند در راستای منافع بزرگ‌تر گزینه‌های مطلوب‌تری اتخاذ نمایند؛ همچنان که نخست‌وزیر هند در استقبال از سفر زرداری اظهار امیدواری کرد که این سفر موجب تغییر ذهنیت دولتمردان پاکستانی حداقل در سطوح سیاسی و نه نظامی نسبت به هند شود.

در یک نگاه کلی باید گفت پاکستان به تغییر نگرش خود به سمت هند و همچنین تغییر تفسیر خود از اسلام به منظور آرام ساختن بسیاری از نیروهای اجتماعی و مذهبی خود نیاز واقعی دارد. به‌نظر می‌رسد در این مقطع گسترش تجارت تنها موضوعی است که رهبران دو کشور می‌توانند از طریق آن به عادی‌سازی روابط خود بپردازند.


کوفی عنان کیست؟


کوفی عنان کیست؟ این مقام ارشد بین‌المللی واقعا نماینده چه کسانی است؟ چه کسانی وی را به بالاترین مناصب رساندند؟ گرایشات سیاسی وی چه بودند و تعهدات کنونی وی چه چیزهای هستند؟ برای رازگشایی از این سؤالات با گزارش ویژه مشرق همراه شوید...
به گزارش مشرق، گرچه کوفی عنان از نظر مدیریتی دوران موفقی را در سازمان ملل پشت سر گذارد اما به علت گرایشات سیاسی در فعالیت‌های خود به شدت تحت انتقاد قرار داشت. وی به عنوان دبیر کل سازمان ملل سعی نمود تا این نهاد راهمراستا با جهان تک قطبی و جهانی‌سازی هژمونی آمریکا درآورد. وی بنیان‌های ایدئولوژیکی سازمان ملل را زیر سؤال برده و توانایی آن برای جلوگیری از مناقشات را تضعیف نمود. با این وجود، وی هم‌اکنون مسؤول حل و فصل بحران سوریه شده است.

 


کوفی عنان، دبیر کل سابق در کنار بوش رئیس‌جمهور سابق

کوفی عنان دبیر کل سابق سازمان ملل و برنده جایزه صلح نوبل توسط بان کی مون و نبیل العربی به عنوان فرستاده ویژه مشترک برای مذاکره در مورد یک راه‌حل صلح‌آمیز برای بحران سوریه معرفی گشته است. با توجه به سوابق و همچنین تصویر درخشانی که از وی ترسیم شده است همه از این انتصاب استقبال نمودند.

این مقام ارشد بین‌المللی واقعا نماینده چه کسانی است؟ چه کسانی وی را به بالاترین مناصب رساندند؟ گرایشات سیاسی وی چه بودند و تعهدات کنونی وی چه چیزهای هستند؟ این سؤالات با سکوتی احتیاط‌آمیز رویارو می‌شوند گویی که عملکرد سابق وی فی‌الذاته تضمین کننده بی‌طرفی وی است!

 

انتخاب و پرورش کوفی عنان توسط بنیاد فورد و سازمان سیا

کوفی عنان و خواهر دوقلوی وی افوا عطا در 8 آوریل 1938 در یک خانواده آریستوکرات در مستعمره انگلیسی ساحل طلایی (Gold Coast) به دنیا آمدند. هنری رجینالدو، پدر وی رئیس قبیله فانته (Fante) و همچنین فرمانده استان آسانته (Asante) بود.[1] اگرچه وی با حکومت بریتانیا مخالفت می‌کرد اما یکی از خادمین وفادار تاج و تخت انگلستان بود. وی در کنار دیگر افراد برجسته در اولین جنبش استعمار زدایی شرکت نمود اما با دیدی تردیدآمیز و نگران به شور و شوق انقلابی قوام نکرومه می‌نگریست.

 


تصویری از دوران جوانی کوفی عنان

در هر حال، تلاش‌های نکرومه باعث شد که کشور در سال 1957 با نام غنا از انگلستان استقلال یابد. در آن زمان کوفی عنان 19 ساله بود. وی اگرچه نقشی در انقلاب نداشت اما به عنوان معاون "مجمع ملی دانشجویان" منصوب شد. در آن زمان بود که وی توسط یکی از شکارچیان ارشد بنیاد فورد شناسایی شده و برای برنامه‌ای با عنوان "رهبران جوان" معرفی گشت. بدین ترتیب از وی دعوت شد تا یک ترم را در دانشگاه هاروارد بگذارند. بنیاد فورد پس از مشاهده علاقه وی به آمریکا تصمیم گرفت که حمایت مالی از تمام دوران تحصیلی وی را بر عهده بگیرد. بدین ترتیب وی ابتدا در کالج مک‌آلستر (Macalester College) در مینه‌سوتا به تحصیل اقتصاد پرداخت و سپس تحصیلات عالی خود را در رشته روابط بین‌الملل در "مؤسسه تحصیلات عالی مطالعات بین‌المللی ژنو" به پایان رساند. پس از جنگ جهانی دوم، بنیاد فورد که توسط صنعتکار مشهور هنری فورد تأسیس شده بود تبدیل به یکی از ابزارهای غیررسمی سیاست خارجی آمریکا شده و رونمایی موجه برای فعالیت‌های سازمان سیا پدید آورد.[2]

 


تصویری از ساختمانن مجلل بنیاد فورد، مؤسسه‌ای که کوفی عنان جوان توسط آن کشف گردید

دوران تحصیلات کوفی عنان در خارج (1961-1959) مصادف با سخت‌ترین سال‌های جنبش حقوق مدنی سیاه‌پوستان آمریکایی بود (یعنی آغاز مبارزات بیرمنگهام مارتین لوتر کینگ). در نظر وی این حرکت نیز به مانند جنبش استعمارزدایی غنا بود اما بار دیگر از شرکت در آن اجتناب ورزید.[3]

مرشدین آمریکایی وی که تحت تأثیر دستاوردهای آکادمیک و رفتارهای احتیاط‌آمیز سیاسی عنان قرار گرفته بودند درب‌های سازمان بهداشت جهانی را به روی وی گشودند و بدین ترتیب اولین شغل رسمی وی آغاز گشت. وی پس از سه سال فعالیت در این سازمان به عنوان کمیسر اقتصادی آفریقا در آدیس‌آبابا منصوب شد. با این وجود، وی به علت عدم برخورداری از شایستگی‌های کافی برای فعالیت در سازمان ملل به آمریکا بازگشت تا مطالعات خود را در رشته مدیریت در "مؤسسه تکنولوژی ماساچوست" (MIT) ادامه دهد (1972-1971). وی سپس تلاش نمود تا به عنوان مدیر توسعه توریسم به کشور بازگردد اما به علت مشکلاتی که با حکومت نظامی غنا داشت در سال 1976 به سازمان ملل بازگشت.

 


یک زندگی کاری موفقیت‌آمیز علی‌رغم شکست‌هایی فاجعه‌بار

وی در سازمان ملل عهده‌دار مناصب مختلفی شد که از آن جمله می‌توان به فعالیت در UNEF II (نیروی اضطراری حافظ صلح برای نظارت بر فرآیند آتش‌بس بین مصر و اسرائیل پس از جنگ اکتبر 1973) اشاره نمود. وی سپس مدیر پرسنل در دفتر کمیسریای عالی پناهندگان سازمان ملل شد.

وی در این زمان بود که با نانی لاگرگرن مستر (Nane Lagergren Master) همسر دوم خود آشنا شده و ازدواج نمود. نانی، یک وکیل سوئدی، و از اقوام رائول والنبرگ (Raoul Wallenberg)، فرستاده ویژه سوئد به بوداپست در دوران جنگ جهانی دوم بود. والنبرگ دارای روابط ویژه‌ای با یهودیان بوده و همچنین از اعضای OSS (سازمان سلف سیا) بود. ازدواج موفق کوفی عنان درب‌هایی را به روی وی باز نمودند که وی به تنهایی قادر به عبور از آنها نبود بالاخص درب سازمان‌های یهودی.

 


ازدواج با نانی، وکیل سوئدی، راه صعود در نردبان روابط بین‌الملل را برای عنان هموار نمود

خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل وی را به عنوان دستیار دبیر کل و مسؤول مدیریت و منابع انسانی و ایمنی و امنیت کارکنان (90-1987) منصوب نمود. با الحاق کویت به عراق، 900 کارمند سازمان ملل در این کشور باقی ماندند. کوفی عنان توانست طی مذاکره با رژیم صدام حسین این افراد را رهایی بخشد و بدین ترتیب وجهه بسیار خوبی در سازمان یافت. وی سپس به عنوان مسؤول بودجه (92-1990) و عملیات‌های صلح‌بانی در زمان پطروس پطروس غالی (96-1993) فعالیت کرده و مدت کوتاهی نیز فرستاده ویژه سازمان به یوگوسلاوی بود.

به گفته ژنرال رومئو دلایر (Romeo Dallaire)، فرمانده کانادایی نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در روآندا، کوفی عنان به درخواست‌های مکرر وی پاسخ نداده و مسؤول اصلی انفعال سازمان ملل در قبال نسل‌کشی 800/000 نفر از ساکنین این کشور است.[4]

سناریوی مشابهی نیز در بوسنی و زمانی که 400 تن از حافظین صلح توسط صرب‌ها گروگان گرفته شدند رخ داد. کوفی عنان درخواست‌های مکرر ژنرال برنارد خاویر (Bernard Janvier) را نادیده گرفته و اجازه داد تا کشتاری قابل پیشگیری به وقوع بپیوندد.

 



                                         ژنرال برنارد خاویر

                                        ژنرال رومئو دلایر
ژنرال‌هایی که شاهد قصور کوفی عنان در نجات جان افراد بی‌گناه بودند

در اواخر سال 1996، آمریکا انتخاب مجدد پطروس پطروس غالی را وتو نموده و توانست کاندیدای مورد نظر خود یعنی یک مقام ارشد از داخل خود سازمان را به سمت دبیر کلی برگزیند. این فرد کسی نبود جز کوفی عنان. شکست‌های وی در روآندا و بوسنی به جای تخریب عنان، تبدیل به نقاط قوت شدند زیرا وی به صورت داوطلبانه به آنها اعتراف نمود و قول داد که با اصلاح سیستم سازمان ملل از وقوع مجدد آنها جلوگیری نماید. بدین ترتیب وی در ژانویه 1997 به عنوان دبیر کل سازمان ملل برگزیده شد.

 


دبیر کل سازمان ملل متحد

کوفی عنان بلافاصله پس از انتصاب به عنوان دبیر کل سازمان ملل یک سمینار دو روزه را برای 15 نفر از نمایندگان کشورها در سازمان ملل پشت درهای بسته برگذار نمود. میزبانی این نشست محرمانه را بنیاد برادران راکفلر (Rockefeller Brothers Fund) در "مرکز کنفرانس پوکانتیکو" (Pocantico Conference Center) بر عهده داشت. وی در این نشست، خارج از چارچوب رسمی سازمان ملل، اصلاحات مورد نظر خود را با نمایندگان کشورهایی که می‌دانست می‌تواند بر حمایت آنها حساب کند، مطرح نمود.


ساختمان مرکز کنفرانس پوکانتیکو

 


"پیمان جهانی" مداخله‌گری در امور کشورها در پوشش سازمان ملل

مهمترین نوآوری کوفی عنان برنامه‌ای با عنوان "پیمان جهانی" (Global Compact) بود که عبارت بود از بسیج جامعه مدنی برای جهانی بهتر. بر اساس این برنامه، صاحبان سرمایه، اتحادیه‌ها و سازمان‌های غیردولتی گرد هم می‌آمدند تا در مورد حقوق بشر، استانداردهای کارگری و محیط زیست به بحث بپردازند.[5]

این برنامه در عمل تلاشی بود برای تضعیف قدرت دولت‌های ملی و افزایش توان شرکت‌های چند ملیتی و سازمان‌هایی که تنها دارای ظاهری "غیر دولتی" بوده اما تحت حمایت مالی مخفیانه قدرت‌های بزرگ قرار دارند. کوفی عنان با تقویت لابی‌گر‌ها به عنوان شرکای سازمان ملل، روح منشور سانفرانسیسکو را دفن کرد. هدف این سازمان جلوگیری از جنگ نه از طریق رسمیت یافتن حقوق برابر ملت‌های کوچک و بزرگ بلکه از طریق حمایت از همگرایی بین منافع خصوصی است. "پیمان جهانی" انحرافی است از منطق پذیرفته شده جهانی مبنی بر عام‌المنفعه بودن قوانین بین‌المللی، به سوی منطق انگلوساکسون که در آن منفعت عامه خیالی بیش نیست و مدیریت خوب نیز عبارت است از تجمیع بین بیشترین تعداد منافع ویژه.


شبکه‌های محلی برنامه "پیمان جهانی"


 

شبکه‌های در حال ظهور

     شبکه‌های محلی ایجاد شده

دو دوره کوفی عنان (2006-1997) بازتاب واقعیت یافتن یک عصر تاریخی است که در آن جهانی تک قطبی و مطیع جهانی‌سازی هژمونی آمریکا به بهای از دست رفتن اقتدار دولت ملت‌ها و افرادی که نمایندگی آنها را بر عهده دارند، شکل می‌گیرند. این برنامه نیز به مانند برنامه‌های خیریه آمریکایی قصد دارد حس خوبی از خود ساطع نماید در حالیکه صاحبان آن در حال تحمیل بی‌عدالتی ساختاری هستند.

استراتژی برنامه "پیمان جهانی" به مانند "بنیاد وقف ملی دموکراسی" است که برخلاف عنوانی که دارد سعی می‌کند با دستکاری در فرآیند دموکراسی مقاصد سازمان سیا را به پیش برد.[6] ذینفعان جهانی‌سازی در پیمان جهانی مشارکت می‌جویند تا موقعیت دولت-ملت‌ها را تضعیف نمایند. امروزه دیگر صلح هدف اولیه سازمان ملل نیست زیرا جهان تک قطبی پلیس خود را دارد یعنی آمریکا. بدین ترتیب سازمان نیز می‌تواند تمام انواع اعتراضات را در خود جذب نماید تا بی‌نظمی جهانی را به اثبات رسانده و توسعه تجاوزطلبانه و جهانی هژمونی آمریکا را توجیه نماید.

 

دکترین عنان

کوفی عنان طی سخنان خود در 20 سپتامبر 1999 در مجمع عمومی با اشاره به تجربیات خود در روآندا و بوسنی اعلام داشت که کشورها در انجام وظیفه خود برای دفاع از مردم موفق نبوده‌اند. وی متعاقبا چنین نتیجه‌گیری کرد که حامیت دولت‌ها، اصل اساسی منشور سازمان ملل، مانعی در برابر حفاظت از حقوق بشر است. دکترین عنان توجیهی برای مداخله‌گری دولت‌ها بزرگ است که به وضوح در عملیات‌های سال 2011 در لیبی متبلور شد[7] و راه را برای مداخله در امور سوریه نیز باز نموده است.

 


عنان در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل (1999) پرده از دکترین خود برداشت

 

برنامه نفت در برابر غذا

در دوران کوفی عنان و بین سال‌های 1996 تا 2003 برنامه نفت در برابر غذا به پیشنهاد وی در مورد عراق اجراء شد. هدف از این برنامه تضمین این امر بود که عایدات نفت تنها صرف نیازهای مردم عراق می‌شوند نه ماجراجویی‌های نظامی صدام. با این وجود تحت تحریم‌های بین‌المللی و نظارت مستقیم کوفی عنان این برنامه تبدیل به ابزاری برای آمریکا و انگلستان شد و آنها تا زمان حمله به عراق از این کشور اخاذی نمودند.[8] مردم عراق سالیان متمادی دچار سوءتغذیه بوده و از نبود دارو رنج می‌بردند. چندین نفر از مقامات مرتبط با این برنامه آن را یک "جنایت جنگی" توصیف نموده و حتی از سمت‌های خود استعفاء دادند. در میان این افراد، هانس فون اسپانک (Hans von Sponeck) دستیار دبیرکل و دنیس هالیدی (Denis Halliday) این برنامه را عامل نسل‌کشی 1/5 میلیون عراقی شامل حداقل 500/000 کودک معرفی نمودند.[9]

 

 


هانس فون اسپانک و دنیس هالیدی، دو تن از مقامات ارشد سازمان ملل که در اعتراض به انحراف برنامه نفت در برابر غذا استعفا کردند

 


بازگشت به خانه اول

پس از گذشت ده سال به عنوان دبیر کل سازمان ملل، کوفی عنان فعالیت‌های خود را در بنیادهای کم و بیش خصوصی ادامه می‌دهد.

در دسامبر 2007، انتخابات کنیا به صحنه مناقشات داخلی تبدیل شد. موای کیباکی (Mwai Kibaki) در انتخابات ریاست جمهوری رایلا اودینگا (Raila Odinga) نامزد تحت حمایت واشنگتن را شکست داد. گفته می‌شود که اودینگا دارای نسب فامیلی با اوباما، سناتور وقت، است. سناتور مک‌کین نتایج انتخاباتی را به چالش کشیده و دعوت به انقلاب پیامکی نمود. طی چند روز 1/000 نفر کشته و 300/000 آواره شدند. مادلین آلبرایت پیشنهاد داد که "مرکز صلح و حقوق بشر اسلو" میانجیگری نماید. مؤسسه دو نماینده اعزام داشت: مایونی بوندیک، نخست‌وزی سابق نروژو کوفی عنان یعنی دو عضو هیأت مدیره مرکز اسلو.

 


کیباکی، رئیس‌جمهور منتخب کنیا، که با میانجیگری عنان تسلیم خواسته‌های آمریکا شد

در پی این "میانجیگری" رئیس‌جمهور منتخب تسلیم خواسته‌های آمریکا شد. وی با اجرای اصلاحاتی در قانون اساسی از بخشی از قدرت خود به نفع نخست‌وزیر چشم پوشید و اودینگا را نیز به عنوان نخست‌وزیر معرفی کرد.[10] کوفی عنان به عنوان یک آفریقایی پیر عاقل، این تغییر رژیم را که توسط آمریکا تحمیل شده بود مشروعیت بخشید.

کوفی عنان هم‌‌اکنون دو مسؤولیت کلیدی بر عهده دارد. اول، وی عهده‌دار ریاست "پانل پیشرفت آفریقا" است. این سازمان توسط تونی بلیر و پس از برگزاری نشست گروه هشت در گلنیگلز (Gleeneagles) با هدف تضمین پوشش رسانه‌ای وزارت توسعه بین‌المللی انگلستان تأسیس گشت. این سازمان فعالیت ناچیزی در راستای بهبود وضعیت آفریقا از خود نشان داده است. وی همچنین ریاست "اتحاد برای انقلاب سبز در آفریقا" را نیز بر عهده دارد. هدف این سازمان حل مشکلات غذایی قاره سیاه از طریق بیوتکنولوژی است. در حقیقت این سازمان یک نهاد لابی‌گری است که توسط بیل گیتس و بنیاد راکفلر تأسیس گشته تا محصولات اصلاح شده ژنتیکی تولید شده توسط مونسانتو (Monsanto)، دوپونت (DuPont)، داو (Dow)، سیسنگنتا (Syngenta) و دیگر شرکت‌ها را توزیع نماید. بسیاری از کارشناسان مستقل معتقدند که استفاده از محصولات اصلاح شده ژنتیکی که قابل تولید مجدد نیستند علاوه بر مسائل زیست‌محیطی باعث می‌شود کشاورزان همیشه وابسته به تأمین کننده خود بوده و نوع جدیدی از استثمار انسانی شکل گیرد.

کوفی عنان در سوریه

با این اوصاف، این مقام رده بالای بین‌المللی چرا به سوریه آمده است؟ انتصاب وی در وهله اول نشان می‌دهد که بان کی‌‌مون، دبیر کل کنونی سازمان ملل متحد که وجهه‌اش به علت تسلیم در برابر آمریکا و چندین رسوایی‌ها[11] تخریب شده، شایسته این کار نبود در حالیکه کوفی عنان علی‌رغم سوابقی که دارد هنوز دارای چهره مثبتی است.


پذیرش دوفاکتوی انتصاب عنان از جانب اعضای شورای امنیت و اتحادیه عرب، بدین دلیل است که انتظارات متضاد را برآورده می‌سازد. از نظر برخی، فرستاده ویژه مشترک برای ایجاد صلح اعزام نشده بلکه وی قرار است تنها زینت‌بخش صلحی باشد که قبلا قدرت‌های بزرگ در مورد آن به توافق رسیده‌اند. برخی دیگر انتظار دارند که وی تجربه کنیا را تکرار کرده و بدون خونریزی بیشتر رژیم این کشور را تغییر دهد.

 


دیدار اسد و عنان در سوریه – آیا وی اسد را نیز فریفت؟

طی چند هفته گذشته، فعالیت‌های کوفی عنان حول ارائه نقشه خودش متمرکز بوده است. این نقشه نسخه اصلاح شده پیشنهادی است که توسط سرگئی ایوانف، وزیر امور خارجه روسیه، ارائه شد. وی پیشنهاد مذکور را اصلاح نموده تا آن را برای آمریکا و متحدینش نیز دلپذیر سازد. علاوه بر این، عنان با اعلام این مطلب که بشار اسد را قانع ساخته تا فاروق الاسد، معاون خود را مأمور مذاکره با مخالفین نماید، برنامه‌ای دیگر را نیز پیاده نمود. این امر به منزله امتیازی از جانب سوریه به شورای همکاری خلیج فارس است.

در حقیقت، اسد به مدت یک سال ریاست این مذاکرات را بر عهده داشت اما عربستان و قطر خواسته کاملا متفاوتی داشتند: اسد چون یک علوی است کنار رود و قدرت به معاون سنی رئیس‌جمهوری تفویض گردد. بنابراین به نظر می‌رسد که این فرستاده ویژه مشترک در حال مهندسی مسیری برای ادامه کار دولت‌هایی است که به سوریه حمله کرده و افسانه یک انقلاب دموکراتیک آغشته به خون را طرح ریخته‌اند.

 

، که در دمشق از دیدار با اسد راضی بود اما پس از بازگشت به ژنو اظهار ناامیدی نمود، هیچ گونه سؤالی را در مورد نیات واقعی وی برنیانگیخته است.

 


منابع و مآخذ:

[1] "Kofi Annan – The Man To Save The World?", Saga Magazine, November 2002. http://www.williamshawcross.com/index.php?page=annan

[2] "Ford Foundation, a philanthropic facade for the CIA,” Voltaire Network, 5 April 2004, and "Pourquoi la Fondation Ford subventionne la contestation," by Paul Labarique, Réseau Voltaire, 19 April 2004. http://www.voltairenet.org/a30039

[3] Who is Kofi Annan? The United Nations "Peacekeeper" Handpicked by the CIA, Thierry Meyssan, March 31, 2012. http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=30057

[4] Shake Hands with the Devil : The Failure of Humanity in Rwanda, by Roméo Dallaire, Arrow Books Ltd, 2004

[5] http://www.unglobalcompact.org/aboutthegc/thetenprinciples/index.html

http://www.voltairenet.org/a166549 [6]

[7] "


آشنایی با جنگ سرد



جنگ سرد اصطلاحا به جنگی اطلاق می‌شود که از تنش‌ها، کشمکش‌ها و رقابت‌ها در روابط آمریکا، شوروی سابق و هم‌پیمانان آنها در طول دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ بوجود آمد.

در سال ۱۹۴۵ و پس از پایان جنگ جهانی دوم تنش بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد و تا سال ۱۹۴۷ افزایش یافت.

در طول این زمان رقابت بین این دو ابرقدرت در عرصه‌هایی از قبیل نظامی، ایدئولوژی، روانشناسی، جاسوسی، ورزش، تجهیزات نظامی، صنعت و توسعه تکنولوژی ادامه داشت.

این رقابت‌ها، مسابقات فضایی، پرداخت هزینه‌های گزاف دفاعی، مسابقات سلاح‌های هسته‌ای و تعدادی جنگ‌های غیرمستقیم با خود به همراه داشت.

در طول این جنگ، درگیری نظامی مستقیمی بین نیروهای آمریکایی و شوروی رخ نداد، اما گسترش قدرت نظامی، کشمکش‌های سیاسی و درگیری‌های مهم بین کشورهای پیرو و هم‌پیمانان این ابر قدرت‌ها از دست‌آوردهای جنگ سرد به حساب می‌آید.

 

آمریکا  و شوروی که در طول جنگ جهانی دوم در مقابل آلمان نازی متحد بودند، حتی قبل از پایان جنگ بر سر چگونگی دوباره‌سازی جهان پس از جنگ با هم اختلاف داشتند.

پس از جنگ جهانی دوم در حالی که آمریکا در تلاش بود تا کمونیسم را در جهان محدود کند، گستره جنگ سرد به تمام جهان به ویژه اروپای غربی، خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا کشیده شد.

در این دوره، جهان با بحران‌هایی از قبیل دیوار برلین (1949- 1948) جنگ کره (1953- 1950) جنگ ویتنام (1965-1973)، بحران موشکی کوبا (1962) و جنگ شوروی در افغانستان روبه‌رو شد که هر لحظه امکان یک جنگ جهانی دیگر را ایجاد می‌کرد.

یکی از دلایل مهم دوری هر دو طرف از ایجاد یک جنگ مستقیم، دسترسی آنها به سلاح‌های هسته‌ای و ترس از استفاده طرف مقابل از این سلاح‌ها بود.

در نهایت در انتهای دهه ۱۹۸۰ و با دیدارهای مقامات عالی رتبه که به وسیله آخرین رهبر شوروی؛ میخائیل گورباچف ترتیب داده شد و برنامه‌های اصلاحی وی، جنگ سرد پایان یافت.

جنگ سرد دوم

در فاصله زمانی بین تجاوز شوروی سابق به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ و به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف در شوروی در مارس ۱۹۸۵ روابط بین ابرقدرت‌ها پس از آشتی دهه ۱۹۷۰ به سردی گرائید. به دلیل افزایش تنش بین بلوک شرق و غرب گاهی به این دوره جنگ سرد دوم می‌گویند.

حمله سال ۱۹۷۹ شوروی سابق به افغانستان باعث واکنش بسیاری از کشورها و تحریم گسترده بازی‌های المپیک ۱۹۸۰ مسکو برای حمایت از رژیم کمونیستی نوپای این کشور توسط بسیاری ازکشورهای غربی شد.

تجاوز شوروی منجر به درگیری طولانی مجاهدین افغانستان با ارتش شوروی شد که تا پایان دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت.

در سال ۱۹۷۹ متحدین ناتو که از استقرار موشک‌های هسته‌ای میان برد اس‌اس-20 نگران بودند توافق کردند که به مذاکرات محدود سازی سلاح‌های راهبردی ادامه دهند تا تعداد موشک‌های هسته‌ای مورد استفاده را محدود کنند؛ درعین حال آنها تهدید کردند که اگر مذاکرات شکست بخورد، ۵۰۰ دستگاه موشک کروز در آلمان غربی و هلند مستقر می‌کنند.

 

این مذاکرات به شکست محکوم شد. استقرار برنامه ریزی شده با مخالفت شدید و گسترده افکار عمومی اروپا مواجه شد و در چند کشور اروپایی تظاهرات بی‌سابقه‌ای رخ داد.

نو محافظه‌کاران علیه سیاست‌های زمان نیکسون و جیمی کارتر در قبال شوروی سابق موضع گرفتند. بسیاری از آنها که با سناتور جنگ طلب دمکرات به نام هنری اسکوپ جکسون همراه شده بودند، به رئیس جمهور (کارتر) فشار آوردند که از موضع مقابله با شوروی برخورد کند.

آنها در نهایت خود را با رونالد ریگان و جناح محافظه‌کار جمهوری‌خواهان که به جلوگیری از گسترش شوروی متعهد شده بودند، هماهنگ کردند.

انتخاب مارگارت تاچر به عنوان نخست وزیر بریتانیا در سال ۱۹۷۹ و به دنبال آن انتخاب رونالد ریگان به عنوان رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۸۰، باعث به قدرت رسیدن دو جنگجوی سرد سرسخت در رأس رهبری دنیای غرب شد.

پایان جنگ سرد

این دوره با به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف به عنوان رهبر شوروی سابق در سال ۱۹۸۵ آغاز شد و تا فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ ادامه داشت.

رویدادهای این دوره، حادثه چرنوبیل (۱۹۸۶)، پاییز ملت‌ها شامل سقوط دیوار برلین (۱۹۸۹) بود، عملیات کودتای ۱۹۹۱ شوروی سابق و سقوط شوروی (۱۹۹۱)، پیاده سازی سیاست‌های گلاسنوست و پرسترویکا، نارضایتی عمومی از جنگ شوروی در افغانستان و آثار اقتصادی سیاسی حادثه چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ است.

با به قدرت رسیدن گورباچف تنش‌های شرق و غرب به سرعت کاهش یافت. پس از مرگ متوالی سه رهبر پیر شوروی از سال ۱۹۸۲، پولیتبورو (مهم‌ترین کمیته تصمیم گیری حزب کمونیست) گوباچف را به عنوان رئیس حزب کمونیست انتخاب کرد.

ریگان در دوره دوم ریاست جمهوری خود در سال ۱۹۸۵ در ژنو و در سال ۱۹۸۶ در ریکیاویک با گورباچف ملاقات و نومحافظه کاران را شگفت زده کرد؛ موضوع ملاقات دوم بحث درباره کاهش زرادخانه‌های موشکی میانی در اروپا بود.

هزینه‌های مسابقه تسلیحاتی جنگ سرد از یکسو و افزایش تقاضا برای مجموعه بزرگی از کمک‌های خارجی و نظامی از طرف متحدین سوسیالیست‌ها از سوی دیگر، تلاش‌های گورباچف برای تقویت تولید کالاهای مصرف کنندگان و اصلاح اقتصادی را در وضعیت بسیار حساس و پرمخاطره‌ای قرار داد.

 

در سال 1989 دولت‌های کمونیست اروپای شرقی یک به یک سرنگون شدند. در لهستان، مجارستان و بلغارستان اصلاحات دولت باعث پایان صلح آمیز حاکمیت کمونیست‌ها و استقرار دمکراسی شد.

تظاهرات گسترده در آلمان شرقی و چکسلواکی باعث سرنگونی کمونیست‌ها در این دو کشور گردید و دیوار برلین  باز شد. در رومانی یک قیام عمومی باعث سرنگونی رژیم نیکولای چائوشسکو در اواسط دسامبر و اعدام او در ۲۵ دسامبر 1989 شد.

شوروی سابق کمک زیر ساختی کمی برای ماهواره‌های خود در اروپای شرقی در نظر گرفت، اما آنها کمک‌های نظامی گسترده‌ای به صورت نقدی، مواد و کنترلی به آنها می‌رساندند. تکیه شوروی بر اقتصاد ناکارآمد نظامی باعث مشکلات بعدی در سازگاری مجدد پس از سقوط کمونیسم شد.

سقوط اتحاد جماهیرشوروی باعث کاهش ناگهانی و فوق‌العاده تعداد جنگ‌ها، جنگ‌های بین کشورها، جنگ‌های نژادی، جنگ‌های انقلابی و شمار پناهندگان و آوارگان و افزایش کشورهای دمکراتیک شد.

به نقل از همشهری آنلاین

موضوعات مطالب :

مسائل تئوریک علم سیاست و روابط بین الملل

مفاهیم علم سیاست و روابط بین الملل

 

سیاست بین الملل

سازمان های بین المللی

امنیت در روابط بین الملل

تاریخ روابط بین الملل

 


زندگینامه : کاندولیزا رایس

زندگینامه : کاندولیزا رایس


 


 


 

 

Condoleezza Rice BIOGRAPHY
Secretary of State, Term of Appointment: 01/26/2005 to present

Dr. Condoleezza Rice became Secretary of State on January 26, 2005. Prior to this, she was the Assistant to the President for National Security Affairs, commonly referred to as the National Security Advisor, since January 2001.

In June 1999, she completed a 6-year tenure as Stanford University 's Provost, during which she was the institution's chief budget and academic officer. As Provost she was responsible for a $1.5 billion annual budget and the academic program involving 1,400 faculty members and 14,000 students.

As professor of political science, Dr. Rice has been on the Stanford faculty since 1981 and has won two of the highest teaching honors -- the 1984 Walter J. Gores Award for Excellence in Teaching and the 1993 School of Humanities and Sciences Dean's Award for Distinguished Teaching.

At Stanford, she has been a member of the Center for International Security and Arms Control, a Senior Fellow of the Institute for International Studies, and a Fellow (by courtesy) of the Hoover Institution. Her books include Germany Unified and Europe Transformed (1995) with Philip Zelikow, The Gorbachev Era (1986) with Alexander Dallin, and Uncertain Allegiance: The Soviet Union and the Czechoslovak Army (1984). She also has written numerous articles on Soviet and East European foreign and defense policy, and has addressed audiences in settings ranging from the U.S. Ambassador's Residence in Moscow to the Commonwealth Club to the 1992 and 2000 Republican National Conventions.

From 1989 through March 1991, the period of German reunification and the final days of the Soviet Union, she served in the Bush Administration as Director, and then Senior Director, of Soviet and East European Affairs in the National Security Council, and a Special Assistant to the President for National Security Affairs. In 1986, while an international affairs fellow of the Council on Foreign Relations, she served as Special Assistant to the Director of the Joint Chiefs of Staff. In 1997, she served on the Federal Advisory Committee on Gender -- Integrated Training in the Military.

She was a member of the boards of directors for the Chevron Corporation, the Charles Schwab Corporation, the William and Flora Hewlett Foundation, the University of Notre Dame, the International Advisory Council of J.P. Morgan and the San Francisco Symphony Board of Governors. She was a Founding Board member of the Center for a New Generation, an educational support fund for schools in East Palo Alto and East Menlo Park, California and was Vice President of the Boys and Girls Club of the Peninsula. In addition, her past board service has encompassed such organizations as Transamerica Corporation, Hewlett Packard, the Carnegie Corporation, Carnegie Endowment for International Peace, The Rand Corporation, the National Council for Soviet and East European Studies, the Mid-Peninsula Urban Coalition and KQED, public broadcasting for San Francisco.

Born November 14, 1954, in Birmingham, Alabama, she earned her bachelor's degree in political science, cum laude and Phi Beta Kappa, from the University of Denver in 1974; her master's from the University of Notre Dame in 1975; and her Ph.D. from the Graduate School of International Studies at the University of Denver in 1981. She is a Fellow of the American Academy of Arts and Sciences and has been awarded honorary doctorates from Morehouse College in 1991, the University of Alabama in 1994, the University of Notre Dame in 1995, the National Defense University in 2002, the Mississippi College School of Law in 2003, the University of Louisville and Michigan State University in 2004, and Boston College in 2006. She resides in Washington, DC .

 

زندگی نامه کاندولیزا رایس وزیر امور خاجه سابق ایالات متحده آمریکا

دوره وزات از 26 ژانویه 2005 تا اول ژانویه ۲۰۰۹

دکترکاندولیزا رایس در26 ژانویه2005 به وزارت خارجه آمریکا منصوب شد قبل از آن نیز معاون رئیس جمهور در امور امنیت ملی و همچنین مشاور امنیتی رئیس جمهور از تاریخ ژانویه2001 بود در ژوئن 1999بعد از 6سال تصدی ریاست دانشگاه استنفوردکه مسئولیت سنگین بودجه و آموزش آکادمیک را نیز بر عهده داشت در زمان ریاست ایشان او با 5/1 میلیارد دلاربودجه سالیانه و برنامه آکادمیک پیچیده برای1400عضوهیت علمی و 14000دانشجو از موارد مدیریتی ایشان بود.

دکتر رایس استاد علوم سیاسی عضو هیت علمی دانشگاه استنفورد از سال 1981 دارنده دو عنوان عالی آموزشی را یکی  در سال 1984 جایزه والترجی گورسWalter J. Gores) (برای برتری آموزشی در سال 1993 دومین جایزه از روسای دانشگاه انسان و علوم برای برای آموزش طراز اول است.

در استفورد او عضو مرکز امنیت بین الملل و کنترل تسلیحاتی و همچنین عضو ارشد موسسه مطالعاتی درامور بین الملل و عضو افتخاری بنیاد هاور(رئیس جمهور دهه ی بیست میلادی آمریکا)بود.

کتابهای او شامل بود: اتحاد آلمان و دگرگونی اروپا در سال 1995 که با فیلیپ زلیکو (Philip zelikow) کتاب دیگری به نام نقطه عطف گورباچف در سال 1986 با الکساندر دالیان ((Alexander Dallin وکتاب پیمان مبهم : ارتش اتحاد جماهیر شوروی و چکسلواکی در سال 1984 همچنین مقالات زیادی در مورد سیاست خارجی و دفاعی شوروی و اروپای شرقی به نگارش در آورده است او بین سالهای 1992 تا 2000 سخنرانی های دامنه داری را در جاهای مختلف از جمله محل اقامت سفیر آمریکا در مسکو و در باشگاه کشور های مشترک منافع و گردهمایی های ملی جمهوری خواهان انجام داده است.

از سال 1989 تا مارس 1991یعنی از اتحاد دو آلمان تا فروپاشی شوروی در دولت بوش پدر یکی از مقالات ارشددر امور شوروی و اروپای شرقی شورای امنیت ملی بود .در 1986 عضو بخش امور بین الملل شورای روابط خارجی و معاون ویژه رئیس ستاد مشترک فرماندهی را بر عهده داشت.

در سال 1997 در کمیته مشورتی فدرال جنسیتی که یکسان سازی آموزش نظامی رابر عهده شرکت داشت. خانم رایس  عضو انجمن های مختلف است مانند سرپرست موسسه نشان ودرجه عضو موسسه شارل شواب و عضو بنیاد ویلیام و فلورا هیولت همچنین عضوشورای مشورتی بین الملل جی پی مورگان و عضو دانشگاه روتردام وعضو شورای مدیریت هماهنگی سانفراسیسکواست. دکتر رایس مشاوراعضای موسسه مرکز ابداعات نو وحامی مالی مر کز آموزشی پالو آلتو شرقی و منلو پارک شرقی کالیفرنیا است. او همچنین معاون رئیس جمهور در باشگاه دختران و پسران پنینسولا(Peninsula) را بر عهده دارد.

دکتر رایس قبل از این هم مشاور چندین موسسه و سازمان منجمله موسسه ترانس آمریکا، موسسه هیولت پاکارد و موسسه کارنیج و مو فوقات کارنیج در امور صلح بین الملل و موسسه رند و شورای ملی مطالعاتی شوروی واروپای شرقی همچنین  دراتحادیه مدنی مید پنینسولا و در KQEDو در هیت انتخاباتی عمومی سان فرانسیسکو بوده است.

دکتر رایس 14 نوامبر 1954 در بیر منگام در ایالت آلاباما متولد شد . او درجه لیسانس در رشته علوم سیاسی از دانشگاه دنور در سال 1974 فوق لیسانس خود را در سال 1975 در دانشگاه نوتردام و بالاخره Ph.Dاز دانشکده مطالعاتی بین المللی دانشگاه دنور در سال 1981 اخذ نمودند همکنون عضو آکادمی هنر وعلوم است دکتر رایس دارای دکترای افتخاری از کالح مور هانس در سال 1991 و در سال 1994از دانشگاه آلاباما در سال 1995 از دانشگاه نوتر دام در سال 2002 از دانشگاه دفاع ملی در سال 2003 از دانشکده حقوق کا لج می سی سی پی ودر سال 2004 از دانشگاه لویس ویلا و دانشگاه ایالتی میشیگان بالاخره در سال 2006 از کا لج بستون به این افتخار نائل آمده است او همکنون در واشنگتن اقامت دارد.

 مترجم حسین آجورلو

به نقل ازاینپا

مطالعات موضوعی :

زندگینامه

مطالعات ا رو پا و ایالات متحده آمریکا



ریچارد هالبروک (1941-2010)



ریچارد هالبروک متولد 24 آوریل 1941 است

ریچارد هالبروک در سال 2009 به عنوان نماینده ویژه آمریکا در افغانستان و پاکستان تعیین شده دیپلمات ارشد آمریکایی است که در سوابق وی سردبیری مجلات، نویسندگی، تدریس، عضویت در هیات‌های صلح و سرمایه گذاری در بانک‌ها قید شده است.

او تنها فردی محسوب می‌شود که سمت مشاور وزیر امور خارجه آمریکا در دو منطقه جداگانه در جهان را عهده دار بوده است.

او در سال‌های 1977 تا 1981 و در سال‌های 1994 تا 1996 به ترتیب به عنوان مشاور وزارت امور خارجه آمریکا در امور آسیا و اروپا به انجام وظیفه پرداخته است.

در فاصله سال‌های 1993 تا 1994 نیز هالبروک سفیر آمریکا در آلمان بوده است. اگر چه او در محافل دیپلماتیک و خبرنگاری به خوبی شناخته شده بود، اما تا زمان امضای قرار داد صلح دیتون که میان طرفین درگیر در بوسنی در سال 1995به امضا رسید، در سطح جهان چندان شناخته شده نبود.

موفقیت در به امضا رساندن قرار داد صلح دیتون سبب شد تا وی در سال 1997 به عنوان یکی از نامزد‌های اصلی تصدی گری سمت وزارت امور خارجه آمریکا مطرح شود، اما بیل کلینتون رئیس جمهوری وقت آمریکا در نهایت مادلین آلبرایت را به جای وارن کریستوفر در مقام وزیر امور خارجه آمریکا منصوب کرد.

هالبروک در سال‌های 1999 تا سال 2001 نیز در مقام سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد انجام وظیفه کرده است.

هالبروک در زمان انتخابات ریاست جمهوری 2004 آمریکا سمت مشاور جان کری کاندیدای دموکرات‌ها در این انتخابات را عهده دار بود.

او در سال 2008 نیز  در مقام مشاور ارشد سیاست خارجی به ستاد هیلاری رودهام کلینتون یکی از کاندیداهای دموکرات شرکت کننده در مرحله مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیوست. ریچارد هالبروک در آن زمان به عنوان یکی از کاندیداهای اصلی تصدی سمت وزارت خارجه آمریکا در دولت‌های اوباما و یا کلینتون مطرح بود.

در 22 ژانویه 2009، هالبروک در سمت فرستاده ویژه آمریکا به پاکستان و افغانستان در دولت باراک اوباما منصوب شد.

ریچارد هالبروک نماینده ویژه باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در امور افغانستان و پاکستان در بیمارستان دانشگاه جرج واشنگتن درسن ۶۹ سالگی درگذشت.

به نقل از همشهری آنلاین


بحران یورو؛ راه طی شده و چشم انداز آینده آن




 
اروپا سال خوبی خواهد داشت؟
بحران یورو؛ راه طی شده و چشم انداز آینده آن

 

دکتر سعید خالوزاده، استاد دانشگاه تهران و کارشناس مطالعات اروپا در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به بحران یورو در سال گذشته می پردازد و معتقد است اگر آلمان و فرانسه نتوانند در سال آینده به توافقی در این زمینه برسند، اتحادیه اروپایی دورانی از ضعف و سرگردانی را طی خواهد کرد
 
پیشینه بحران پولی اروپا

 

امروزه، اتحادیه اروپایی با توجه به مجموعه ای از عوامل درونی دچار مشکلات متعددی است. در چند سال اخیر و خصوصا بعد از زیر سئوال رفتن قانون اساسی اروپا و تصویب پیمان محدودتر لیسبون، و بحران پولی دو ساله اخیر، اتحادیه با یک بحران عدم اعتماد مواجه شده است. بحرانی که در طی سال های اخیر تا این اندازه سابقه نداشته است. بحران اقتصادی پولی اروپا که دامنه آن به کشورهای زیادی در این اتحادیه کشیده شد، قبل از هر چیز معضلات کشورهای اروپایی در زمینه های تامین اجتماعی و مسائل اقتصادی، فرهنگی را نشان می دهد. شورش های یکسال اخیر در انگلیس، فرانسه، ایتالیا و یونان، اسپانیا و ... بازتابی عینی از این مشکلات است. بحران مالی اروپا بیانگر واگرایی اقتصادی و مالی در کشورهای عضو منطقه یورو است و ایرلند، پرتغال، مجارستان، لهستان، کرواسی، رومانی، اسپانیا، ایتالیا و حتی فرانسه و انگلستان را با خطر بالقوه نابسامانی های بزرگ اقتصادی و اجتماعی مواجه کرده است.

بحران اقتصادی و مالی اروپا که از اوایل آوریل 2010 از یونان آغاز شد موجی از نگرانی و هیجان در بازارهای مالی اروپا و دیگر بازارهای جهانی بوجود آورد. این بحران خیلی سریع ابعاد بزرگتری به خود ‌گرفت و بی ثبات شدن واحد پول مشترک کشورهای عضو اتحادیه اروپا، یورو را با خطری جدی روبه‌رو کرد. بدهی های فوق العاده سنگین به بانک های خارجی، مشکلات زیادی را نه تنها برای کشورهای مبتلابه اروپایی بلکه برای سایر مناطق و حوزه های اقتصادی جهان، بوجود آورد. در هم تنیدگی ساختارها و مناسبات تجاری - مالی کشورهای مختلف به یکدیگر سبب شده که این بحران بسان ظروف مرتبطه عمل کند و خیلی سریع به سایر مناطق تجاری جهان سرایت نماید.

بحران پولی اروپا، ابتدا در یونان به عنوان ضعیف ترین حلقه کشورهای عضو منطقه یورو خود را نشان داد. یونان به دلیل نابسامانی اقتصادی و مالی ای که داشت، شدیدا وضعیت پولی و مالی اروپا را متاثر ساخت و باعث تنزل شدید بهای سهام در بازارهای مالی اروپایی، آسیایی و امریکا شد. سهام بورس بازارهای آسیایی، اروپایی و آمریکا روند نزولی پیمود. پس از آنکه دولت یونان در اوایل سال 2010 نتوانست از عهده قرض‌های خود برآید، ارزش یورو در برابر ارزهای دیگر و از جمله دلار حدود 20 درصد کاهش پیدا کرد؛ این بحران باعث شد تا بازارهای بورس جهان با افت چشمگیری مواجه شود. از طرفی سر رسید بدهی های کشورهای بزرگ اروپایی در سالجاری میلادی شرابط دشواری را بوجود آورده است. ایتالیا بالغ بر 320 میلیارد یورو بدهی خارجی دارد و فرانسه با 285 و آلمان نیز با 219 میلیارد یورو سررسید بدهی ها در سال 2012 با شرایط دشواری مواجه هستند و این وضعیت چشم انداز مثبتی برای اتحادیه اروپایی را رقم نخواهد زد.

بحران مالی اروپا، امروزه همگرایی اقتصادی پولی را در اروپا دچار چالش زیادی کرده است. بیکاری در کشورهای عضو اتحادیه اروپا شدیدا افزایش یاقته و این مسئله مشکلات اقتصادی و اجتماعی را تشدید کرده است. تصمیمات سران اتحادیه اروپا در دو سال گذشته چندان موثر واقع نشده و مشکلات مالی و پولی و بخصوص عدم اعتماد به یکدیگر هم چنان پابرجاست. توافقاتی که تاکنون صورت گرفته جنبه مسکن و کوتاه مدت داشته و صرفا برای به دست آوردن زمان بیشتر است و از طرفی تصمیمات رهبران اروپایی هنوز نتایج عملی خود را نشان نداده و ارزیابی خیلی روشنی نمی توان از نتایج آن در آینده ارائه داد. می توان گفت که توافقات بعمل آمده تا به امروز به نوعی فرار به جلو بوده و نتوانسته از موقعیت و حیثیت یورو، پول واحد اروپایی، دفاع کند. بحران پولی اروپا تاکنون 4 قربانی داشته و نخست وزیران اسپانیا، پرتغال، یونان و ایتالیا، 4 کشور جنوب اروپا، مجبور به کناره گیری شده اند.

از آغاز بحران در آوریل 2010 نشست های متعددی بین وزرای دارایی و خارجه کشورهای عضو یورو، روسای دولت های اروپایی با روسای نهادهای بین المللی پولی، امریکا و صندوق بین المللی پول و بانک جهانی جهت ارائه راه حل برای نجات یورو برگزار شد و طرحهای مختلفی ارایه گردید.
 

مشکلات ساختاری و پولی

عدم رعایت مقررات و استانداردهای لازم مندرج در پیمان ماستریخت از سوی برخی از کشورهای عضو اتحادیه پولی اروپا، یورو، از زمینه های اصلی بروز بحران مالی در منطقه یورو طی دو سال اخیر است. اغماض رهبران اروپایی در سال 2000 در پذیرش کشورهایی همچون یونان به حوزه یورو[1] که معیارهای لازم را نداشتند، سبب شده است تا امروزه کسری بودجه 350 میلیارد یورویی این کشور بعنوان ضعیف ترین حلقه یورو برای اتحادیه اروپایی بسیار درد سرساز شود. از طرفی، بحران مالی جهانی باعث شد تا مشکلات پولی مزمن موجود در سطح کشورهای اروپایی زمینه رشد پیدا کرده و علنا خود را نشان دهد. عدم حصول توافقی سریع بین کشورهای اروپایی برای ایجاد مکانیسم همبستگی مورد نیاز اروپایی، موجب شد تا این بحران روز به روز بدتر شده و سرگردانی در سطح بازارهای مالی بیشتر آشکار شود[2].

سفته بازی و سودجویی دلالان و برخی موسسات مالی یکی از دلایل بحران مالی اروپا و تشدید آن در همان روزهای آغاز بحران بود و این باعث شد تا در ابتدا، اعتماد به یورو در بازارها و در سطح افکار عمومی کاهش یابد و اتحادیه اروپا مواجه با شرایطی دشوار در برنامه وحدت اقتصادی و پولی خود شود. شرایطی که تاکنون بدین شکل سابقه نداشت و رهبران اروپایی مجبور شدند برای بازگرداندن اعتماد به بازار، طی جلسات متعدد و بحثهای طولانی، ارقام بسیار سنگینی را برای مقابله با این بحران اختصاص دهند. از آغاز بحران ارزش یورو مقابل دلار بیش از 20 درصد کاهش یافت.

کشورهای عضو یورو در اتحادیه اروپا تعهد دارند که کسری بودجه سالانه خود را به زیر ۳ درصد برسانند. این شرط، به منظور حفظ ثبات اقتصادی اتحادیه اروپا تعیین شده است. اما در سال 2010، میانگین کسر بودجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا به بیش از ۶ و نیم درصد رسید که بالاتر از دو برابر حد مجاز تعیین شده در پیمان ماستریخت، بود.

گرچه انگلیس عضو یورو نیست، ولی بحران مالی اروپا گریبان انگلیس را نیز گرفت. بحران بدهی و کسری بودجه کشورهای منطقه یورو بیش از 100 میلیارد پوند از دارایی های بانکهای انگلیس در کشورهایی مثل ایرلند، اسپانیا و پرتغال را به شدت تهدید کرد و عدم بازپرداخت به موقع این وامها انگلیس را در شرایط بسیار دشواری قرار داد.

مخالفت انگلیس با پیشنهاد فرانسه و آلمان برای انجام برخی تغییرات در معاهده اتحادیه اروپا برای اعطای اختیارات بیشتر به بانک مرکزی اروپا در نظارت بر امور مالی کشورهای اروپایی، در همین راستاست. امری که می تواند ابرهای تیره و تاری بر فضای همکاری های اروپایی بگستراند. انگلستان بر عکس فرانسه و آلمان دل نگران وحدت پولی اروپا نیست و از طرفی مایل نیست از خط مشی و دیکته کردن نیات سیاسی و اقتصادی پاریس و و برلین تبعیت کند و طبعا حساسیت های اقتصادی مالی دیگری دارد و بدین خاطر از تصویب معاهده اصلاح شده جدید اروپایی در اجلاس اخیر بروکسل سرباز زد.
 

فروپاشی یورو؟

بسیاری از اقتصاددانان بحران کنونی منطقه یورو، را ناشی از مشکلات مالی یونان، پرتغال، ایرلند و اسپانیا قلمداد می کنند؛ اما بسیاری از اقتصاددانان، ریشه بحران یورو را عمیق‌تر و زاییده تناقضات ساختاری این نظام پولی می‌دانند. این بحران به خوبی ضعف ساختارهای اقتصادی و عدم‌هماهنگی در اتحادیه اروپا را نشان داد.

عمده اختلاف نظر کشورهای اروپایی که رسیدن به توافق را مشکل می کرد شیوه افزایش منابع مالی برای کمک به کشورهای بحران ‌زده حوزه یورو بویژه بدهی های سنگین 350 میلیارد یورو یونان بود. اتحادیه اروپا برای مواجه با اثرات چالش یورو مجبور شد منابع صندوق ثبات پولی را از 440 میلیارد یورو به 1000 میلیارد یورو افزایش دهد که این نیز یکی دیگر از مسائل دشوار جهت تصمیم گیری در بین کشورهای اروپایی و بخصوص بین آلمان و فرانسه بوده است.

 

اگرچه آلمان اعلام کرد که هر آن‌چه از دستش برمی‌آید برای حفظ یورو انجام خواهد داد، اما اعضای اتحادیه درباره نحوه انجام این کار و اهداف آلمان، نگران هستند. آلمان اخیرا نشانه هایی از ملی گرایی و اقتدار گرایی در بحران پولی اروپا از خود نشان داده که بازتاب قدرت اقتصادی پولی این کشور و تلاش در جهت بازیافتن نقش تاریخی خود است. امروزه آلمان انتخاب بین یک نقش جهانی و یا حرکت در قالب همگرایی اروپایی را پیش روی دارد و نیازمند بازنگری در سیاست‌های اروپایی خود است.
 

اقدامات بعمل آمده جهت مهار بحران یورو

طی 2 سال گذشته، رهبران اروپایی برای مقابله با بحران پولی یونان و سایر کشورهایی که با آن دست به گریبان بودند، تدابیر متعددی اتخاذ کردند و ناچار دست به اصلاحات عملی برای مقابله با این بحران زدند؛ اصلاحاتی که عملا چرخشی مهم در سیاست پولی اروپا به شمار می‌آید و بمنزله مهمترین اصلاحاتی است، که از زمان به جریان افتادن یورو، از سال 2001 تاکنون اتخاذ شده است.

سران اتحادیه اروپایی در جلسه اضطراری مورخ 26 اکتبر 2011 در بروکسل تصمیم گرفتند پنجاه درصد از بدهی های خارجی یونان را ببخشند و اعلام کردند یک وام 100 میلیارد یورویی و در صورت نیاز 130 میلیارد یورو جدید به این کشور اختصاص خواهند داد. بر اساس این تصمیم، برای نظارت بیشتر بر اوضاع اقتصادی و مالی یونان، نمایندگانی از بانک جهانی، اتحادیه اروپایی و صندوق بین المللی پول به ریاست یکی از شخصیت های آلمانی به صورت دائمی برای نظارت برای عملکرد دولت یونان در محل دیوان مالی کشور یونان، وزارت اقتصاد و دارایی و دیگر وزارتخانه های این کشور مستقر شدند. امری که بازتاب بسیار منفی در یونان داشت و بمنزله واگذاری بخشی از حاکمیت این کشور تلقی شد و نهایتا کناره گیری دولت جرج پاپاندرودو را بدنبال داشت.

در اجلاس 8 دسامبر 2011، سران اتحادیه اروپایی ضمن تاکید بر انضباط های بودجه ای، برای برخورد با کشورهای خاطی جریمه هایی وضع کرده تا کشورهایی که بیش از 60 درصد تولید ناخالص داخلی یا بیش از 3 درصد کسری بودجه، بدهی داشته باشند، جریمه شوند. در مصوبه سران اتحادیه اروپایی در 2 مارس در بروکسل پیمان جدید انظباط پولی اروپایی به تصویب رسید و کنترل های بیشتری برای عملکرد اقتصادی پولی کشورهای عضو یورو مقرر گردید. دادگاه قضایی اروپا باید بر نحوۀ اجرای این قانون در هر یک از کشورها نظارت داشته باشد و کمیسیون اروپا و هر یک از اعضای اتحادیه اروپا می تواند از هر یک از کشورهایی که مقررات انظباط پولی اروپا را رعایت نکند، به این دادگاه شکایت کنند. انگلیس، چک و مجارستان شدیدا با این اقدام مخالفت کردند که این امر منجر به بحثها و اختلافات زیادی در بین کشورهای اروپایی بخصوص بین فرانسه، آلمان و انگلیس شد.

امروزه اتحادیه اروپایی مجبور است برای تامین اعتبار مورد نیاز صندوق به سازمانهای بین الملل مالی مانند صندوق بین المللی پول و یا به کشورهایی نظیر روسیه، برزیل، چین، هند، ژاپن و نروژ متوسل شود که این امر با مخالفت تعداد زیادی از کشورهای اروپایی مواجه شده است و از طرفی شکنندگی اقتصادهای اروپایی و وابسته شدن آن به کشورهای دیگر و از طرفی واگرایی در روابط فراآتلانتیکی (با امریکا) را نشان می دهد.


نتیجه
گیری

بحران مالی 2 ساله اخیر اتحادیه اروپایی، همگرایی اقتصادی پولی اروپایی و نماد عینی آن یورو را دچار چالش های زیادی نموده و در شرایط کنونی می‌تواند بیکاری به ویژه در اقتصادهای کشورهای ضعیف اروپایی و اقتصادهای نوظهور را بهمراه آورد و از طرفی تورم و کسری بودجه را برای مدتی طولانی تشدید نماید. ارزیابی شرایط کنونی اقتصاد کشورهای اروپایی نشان می دهد که تصمیمات سران اتحادیه اروپا برای آرام کردن شرایط بحران مالی اروپایی چندان موثر نبوده است. مشکلات مالی و پولی مطروحه همچنان باقی مانده و توافقات صورت گرفته صرفا برای بدست آوردن زمان بیشتر و نوعی فرار به جلو بوده است و نمی تواند چاره ساز بحران 2 ساله اخیر کشورهای اروپایی باشد.

دفاع از یونان دفاع از یورو و سیاستهای اقتصادی و پولی اتحادیه اروپایی است. اگرچه یونان معضلات بسیاری برای شرکای اروپایی خود ایجاد کرده ولی رهبران اروپایی بدلایل سیاسی و اقتصادی- مالی مجبورند از یونان حمایت کنند. رها کردن یونان انعکاسی منفی برای فرایند وحدت پولی در اروپاست و منجر به واگرایی در تعاملات اروپایی می شود؛ امری که مورد علاقه رهبران پان اروپانیسم در اروپا نیست.

بحران یورو امروز گرایشات ملی گرایانه و اقتدارگرایانه برخی کشورها از جمله آلمان و فرانسه را آشکار ساخته و این موضوع می تواند همگرایی سیاسی اقتصادی اروپا را مورد سئوال قرار دهد. واگرایی در منطقه یورو امروزه بیشتر از هر زمانی است و اروپا بیش از پیش فقیر می شود. اقدامات سران اتحادیه اروپایی تا این لحظه جنبه مسکن و تسکین درد داشته و فقط مشکلات ساختاری یورو را به تاخیر انداخته است. بحران کنونی اروپا از سطوح اقتصادی و مالی فراتر رفته و اینک به سطوح اجتماعی گسترش یافته و چشم انداز سرایت آن به سطح سیاسی روز بروز بیشتر می شود. راه حلهای ارائه شده از سوی مسئولین اتحادیه اروپایی تاکنون بصورت ناقص و از طریق محرک های پولی بوده است. بحران مالی اروپا بعید است با فروش اوراق قرضه یا بسته های حمایتی حل شود.

مشکلات مالی دو سال گذشته به خوبی ضعف ساختارهای اقتصادی و عدم ‌هماهنگی در سیاستهای اقتصادی پولی اتحادیه اروپا را نشان داد. امروزه چالش برانگیزترین مساله اتحادیه اروپا کنترل و درمان بحران مالی است. در هم تنیدگی ساختارها و مناسبات اقتصادی کشورهای غربی به یکدیگر سبب شده که سراسر اروپا بعد از بحران مالی آمریکا شاهد بروز و تسری فاجعه اقتصادی باشد.

وضعیت نابسامان اقتصادی پولی یونان، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا می تواند بسیاری از کشورهای اروپایی که از اقتصاد ضعیف و حتی قوی برخوردارند (انگلیس و فرانسه) را با شرایط بسیار دشواری مواجه کند. این نگرانی نیز وجود دارد که کشورهایی نظیر یونان، اسپانیا، پرتغال و ایرلند، در موقعیت نزدیک به ورشکستگی قرار بگیرند و آنگاه یک رکود بزرگ اقتصادی جدید برای اروپایی‌ها و دیگر کشورهای جهان آغاز شود. رکودی که ابعاد گسترده و منفی آن چندان قابل پیش بینی نیست. این شرایط می تواند روند یکپارچگی سیاسی و اقتصادی اروپا را دچار گسست نموده و همگرایی اقتصادی تجاری 60 ساله اروپایی را تبدیل به کابوسی بزرگ برای رهبران اروپایی نماید.

عدم توفیق کشورهای اروپایی در کنترل بحران مالی بدین معنی نیست که یورو در حال فروپاشی است. اما می توان گفت که این اتفاقات همگرایی مالی و اقتصادی اروپایی که به خصوص از سال 2000 با روی کار آمدن یورو و جریان یافتن آن از سال 2002 مطرح شد را تحت تاثیر قرار داده است. یورو تنها یک بحث پولی و مالی نیست. یورو بیش از هر چیزی برای اتحادیه اروپا یک مسئله حیثیتی و سیاسی است. کما این که در همان ابتدای روی کار آمدن یورو، والری ژیسکاردستن، رئیس جمهور پیشین فرانسه به عنوان یکی از معماران اصلی وحدت پولی اروپا گفت که این یک پروژه سیاسی است و مشکلات اقتصادی و مالی نباید مانع پیشرفت این هدف سیاسی شوند.

لذا از همان اول هم کشورهای عضو یورو می دانستند که بخش اعظم کشورها شرایط لازم مطرح شده در پیمان ماستریخت در زمینه کسری بودجه، تورم و یا نسبت بدهی های عمومی دولت به درآمد ناخالص ملی را ندارند. ولی تصمیم گرفتند که یورو را به عنوان نمادی از همگرایی سیاسی و اقتصادی در اروپا مطرح کنند و مشکلات احتمالی را در ادامه مسیر مرتفع کنند. در واقع به دلیل ارائه آمار غلط و جعلی توسط یونان در طی 10 سال گذشته، به بانک مرکزی و کمیسیون اروپا، زلزله ای در پول واحد اروپایی ایجاد شد. امروز سران اتحادیه اروپا نه به خاطر یونان، بلکه بیشتر به دلیل دفاع از حیثیت سیاسی و اقتصادی خود به کمک یورو آمده اند تا یورو را به هر شکلی که شده نگه دارند.

فرانسه تلاش دارد با متحد دیرین خود آلمان هماهنگی هایی را انجام دهد و از تسری جو بدبینی و بی ثباتی در بازارهای مالی اروپایی و مالا جهانی جلوگیری کند. آلمان نیز نگران دامنه بسیار وسیع این بحران و فشار به قدرت اقتصادی و مالی اش و همچنین نارضایتی روزافزون شهروندان خود است. از طرفی، سایر کشورهای اروپایی از اینکه مسائل اقتصادی پولی آنها توسط محور پاریس برلین مدیریت شود، راضی نیستند. به این ترتیب بنظر می رسد روسای دولتهای اروپایی در آینده نیز موفقیت چندانی برای حل بحران اقتصادی  اتحادیه بدست نیاورند. این در حالی است که وضعیت ارز مشترک اروپایی یورو، آسیب پذیر تر از هر زمانی شده است.

در کل به نظر می رسد که در این شرایط هرج و مرج سیاسی و اقتصادی حاکم بر اتحادیه اروپایی، در نهایت باید آلمان و فرانسه به توافقی در این زمینه برسند و اگر آنها نتوانند، اتحادیه اروپایی دورانی از ضعف و سرگردانی را طی خواهد کرد؛ امری که مطلوب پان اروپانیستها نیست و می تواند سوالات زیادی برای آینده اروپا بوجود آورد.

 

 

[1] یورو (Euro) واحد رسمی پول اتحادیه اروپایی است که در حال حاضر در 17 کشور از 27 کشور عضو این اتحادیه مورد استفاده قرار می‌گیرد. کشورهایی که از این واحد پولی استفاده می‌کنند، منطقه یورو (Eurozone) نامیده می‌شوند و شامل کشورهای فرانسه، آلمان، ایتالیا، اتریش، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، اسپانیا، پرتغال، یونان، مالت، قبرس، فنلاند، ایرلند، اسلواکی، اسلوانی و استونی می باشد.

[2]  بنابر پیمان ماستریخت، سطح استاندارد کسری بودجه در میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا سه درصد است، اما شمار قابل توجهی از این کشورها از سطح فوق بسیار فراتر رفته اند. میزان کسری بودجه در یونان 7/13درصد است. در ایتالیا این رقم 3/5 درصد، در پرتغال 8 درصد و در اسپانیا به 5/9 درصد رسید و این کشورها را در وضع بحرانی قرار داده است.



مذاکرات حساس با 1+5 و نقش میزبان

 
آیا مکان مذاکرات ایران و غرب اهمیت دارد؟
مذاکرات حساس با 1+5 و نقش میزبان

 

ابراهیم رحیم پور،‌ مدیر کل سابق اروپای وزارت خارجه در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به مذاکرات ایران و 1+5 می پردازد و ضمن اشاره به اهمیت این مذاکرات در شرایط کنونی معتقد است برد و باخت در موضوع زمان و مکانها نیست بلکه در طراحی دقیق و محاسبات واقعی و شناخت دوست و دشمن است.
 دیپلماسی ایرانی: با توجه به جمیع شرایط، از جمله تحولات جهانی و منطقه ای، شاید بتوان گفت مذاکرات ایران با غرب، از ابتدای مطرح شدن موضوع برنامه هسته ای ایران از سال 82 تاکنون، هیچگاه به اهمیت و حساسیت امروز نبوده است. با نگاهی به این مذاکرات در سالهای گذشته نکات زیر حائز اهمیت هستند:
 

1. در این مدت سه دبیرشورای امنیت کشورمان مسئول مذاکرات بوده اند. آقای روحانی در دوره آقای خاتمی و آقایان لاریجانی و جلیلی در دوران آقای احمدی نژاد این مسئولیت را بر عهده داشته اند.

 

2. آقایان خرازی، متکی و صالحی سه وزیر خارجه کشورمان در طول این مذاکرات، نظاره گر و با تفاوتهائی در این روند موثر بوده اند.

3. محل مذاکرات در این سالها، در تهران، اروپا و دیگر نقاط جهان بوده است.

4. در باره زمان و مکان مذاکرات همواره اختلاف نظر هایی وجود داشته است.

5. نوع و مسیر مذاکرات در دوره دولت آقای خاتمی و سرپرستی مذاکرات از سوی آقای روحانی به طور کلی با دوره بعد از آن متفاوت بوده است.

6. همزمان با مذاکرات، تحریم ایران نیز همواره وجود داشته است، لیکن حجم و کیفیت آن و تعداد کشورهای حامی تحریمهای آمریکا، در دوره های مختلف متفاوت بوده است.

7. نقش میزبانها  فقط در صورتی قابل توجه بوده است که ایران یا طرف های مذاکره میزبان بوده اند. در غیر این صورت میزبان در این مذاکرات تعیین کننده نبوده است.

8. در شرایطی که میزبان طرف مذاکره نبوده، میزبانها فقط سعی در بهره برداری پرستیژی از این نشست داشته اند.

در مورد دور جدید مذاکرات ایران و گروه 1+5 اهمیت آن با توجه به شرایط کنونی، مهمترین موضوع دستور کار و چهارچوب تفاهمات اولیه می باشد. طبعا در این بخش مذاکرات غیرعلنی می باشد و بخشی که روی آنتن می آید تکه کوچکی از قله یخی است که از آب بیرون می باشد.

مطمئنا در مذاکرات مهم و تاریخی، تشریفات بخش مهمی از این رویداد می باشد. محل مذاکرات، زمان آن، تعداد حضار، زبان مذاکره، نوع پذیرائی، حتی انتخاب مترجم و غیره همه مهم و با چانه زنی همراه است. در تاریخ دیپلماسی جمهوری اسلامی چه بسا سفرها و نشست هائی که به دلیل اختلاف نظر دو طرف در مورد مسائلی نظیر دست ندادن با مقامات زن، سرو مشروب سر میز غذا، عدم اجابت ملاقات در خواستی، محل مذاکره وغیره ملغی و یا به تعویق افتاده است.

درباره بحث میزبانی ترکیه در نشست آتی ایران و 1+ 5، متاسفانه دو موضوع با یکدیگر خلط شده است که برای نویسنده روشن نیست که توسط ما و یا زرنگی ترکها بهم تنیده شده است. قطعا ارتباط دادن موضوع نشست ایران با غرب و نشست مربوط به سوریه در ترکیه به نفع کشورمان نبوده و صرفا ترکها از آن بهره برداری می نمایند و خود را حلال همه مشکلات منطقه و یا جهان اسلام تلقی نموده و به نمایش می گذارند.

در این راستا به نظر می رسد سفر رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه به کشورمان در بدترین زمان مورد موافقت کشورمان قرار گرفت. در حالی که همه توجهات به زمان مذاکرات با5+1 جلب شده بود از زمان سفر آقای اردوغان از نظر سود و زیان غفلت شد. تفاوت دیدگاههای ایران و ترکیه در موضوع سوریه قبل از این سفر نیز کاملا مشهود و در سفر جناب دکتر لاریجانی به ترکیه نیز به نمایش گذاشته شده بود. نکته قابل تعجب در این بود که قبل از نشست مهم استانبول درباره سوریه، آقای اردوغان در تهران پذیرفته شد و با عالیترین مقامات کشورمان ملاقات کرد. اردوغان نظرات ایران را شنید ولی خواسته های مجموعه غرب و منافع تاریخی خود را تصویب و به خواسته های جمهوری اسلامی کمترین توجهی ننمود. بدتر از آن این که با شایعه تغییر مکان از استانبول، به خود اجازه داد که غیر دیپلماتیک ترین سخنان را نسبت به کشورمان نثار کند. این حکایت مبین محاسبه غیر دقیق این تحولات از سوی ما و اجازه دادن به ترکها برای ادامه نقش خود در منطقه و از آن بدتر دراز کردن پاها تا داخل سرزمین مان می باشد.

به نظر می رسد زمان آن رسیده که روی ظواهر اسلامی مقامات ترک حساب جدی باز ننموده ومنافع را مقدم بر ظواهر نموده و تخم مرغها را در سبد های متعدد بگذاریم تا حق انتخاب هایمان را بیشتر نمائیم. رجز خوانی های قبل از مذاکرات حساس البته وجود دارد، اما برد و باخت ها در موضوع زمان و مکانها نیست بلکه در طراحی دقیق و محاسبات واقعی و شناخت دوست و دشمن و صد البته بر سه پایه عزت، حکمت ومصلحت می باشد.



نامزدی خیرت الشاطر و تشدید تنش‌های سیاسی در مصر
چاپ
 
 
 
نامزدی خیرت الشاطر و تشدید تنش‌های سیاسی در مصر
 
 
داود احمدزاده، کارشناس مسائل مصر
 
 

 

سرانجام اخوان‌المسلمین مصر، برغم برخی توافقات پنهانی با شورای نظامی حاکم بر مصر «خیرت الشاطر» معاون «محمد بدیع» رهبر اخوان را به عنوان نامزد مستقل خود برای مشارکت در نخستین انتخابات ریاست جمهوری پس از سرنگونی رژیم مبارک اعلام کرد. نکته مهم این است که اخوان‌المسلمین به عنوان منسجم‌ترین و فعال‌ترین نیروی اجتماعی مصر و نیز خاورمیانه توانسته بود در قالب حزب آزادی – عدالت اکثریت کرسی‌های دو مجلس شورا و ملت را نیز در اختیار گیرد. در واقع در انتخابات پیچیده پارلمانی مصر جریانات لیبرال و چپ برغم تلاش‌های رسانه‌ای و برخی پشتیبانی‌های خارجی بازنده تمام عیار در مقابل جنبش اخوان‌المسلمین بودند. رهبران اخوان‌المسلمین در این مسیر برای کاستن از تنش‌های سیاسی و نیز کم کردن هزینه‌های برخورد با شورای نظامی حاکم در مصر، قبلاً اعلام می‌کردند که قصد معرفی نامزد مستقل برای پست ریاست جمهوری را ندارند و در این زمینه به توافقاتی هم با نظامیان رسیدند. اکنون اقدام اخوانی‌ها در داخل و خارج از کشور مصر با واکنش‌های جدی روبرو شده و صحنه سیاسی سرزمین فراعنه را نیز با تغییرات طوفانی روبرو ساخته است. در بازتاب این خبر مهم ، برخی از رهبران قبلی اخوان این اقدام را شبیه به یک توطئه و آن را نوعی خودکشی سیاسی عنوان می‌کنند؛ چرا که از دید آنها در صورت شکست نامزد اخوان در انتخابات پیشرو این جنبش با یک نوع انفعال سیاسی در فعالیت‌ها روبرو خواهد شد. این در حالی است که محمد بدیع از رهبران این جنبش دلیل تغییر عقیده در خصوص انتخابات ریاست جمهوری نگرانی درباره نامزد شدن افراد وابسته به رژیم مبارک دانسته است. در این راستا عمر سلیمان رییس سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی رژیم مبارک قبلاً نیز قصد خویش را برای ورود به عرصه انتخابات ریاست جمهوری آشکار ساخته بود.

در مورد دلایل و پیامدهای اقدام اخیر اخوانی‌ها مطالب ذیل قابل تامل است :

1- آنچه مشخص شده است، اخوان‌المسلمین در دوره پر تلاطم انقلاب ژانویه 2011 برای رسیدن به قدرت سیاسی اقدامات مختلفی را انجام داد بطوریکه این جنبش در التهابات میدان التحریر و خشونت‌های گسترده ابتداً به دادن بیانیه‌های سیاسی و مخالفت‌های رسانه‌ای بسنده کرد و در واقع موتور محرکه انقلاب در دست جوانان التحریر بود، ولی با گسترش آشوب‌های خیابانی و تزلزل در ارکان قدرت سیاسی رژیم مبارک اخوانی‌ها توانستند رهبری اعتراضات را بر عهده گیرند و پس از زوال قدرت فرعون مصر، جنبش اخوان‌المسلمین با تجربه اندوزی از گذشته این بار با ورود به عرصه سیاسی و تشکیل حزب آزادی – عدالت تمایل خویش را برای نقش‌آفرینی بیشتر در این عرصه نشان دادند و در دوران حاکمیت شورای نظامی مصر تاکنون نیز اخوانی مواضع متناقضی را اتخاذ نمودند. دراین مسیر اخوانی‌ها برای نفوذ در ارتش به عنوان عنصر اثرگذار در معادلات سیاسی مصر توانسته‌اند بر خلاف دوره‌های قبلی با اعزام نیروهای جوان خود و کادرسازی سیاسی در ارتش از تندروی‌های آن در برخورد با جریانات سیاسی اسلام‌گرا در آینده بکاهند؛ بطوریکه غیر از برخی از مهره‌های کلیدی شورای نظامی حاکم بر مصر نظیر طنطاوی و وابستگان مبارک، رده‌های میانه‌ ارتش حساسیتی به قدرت‌یابی اخوانی‌ها احساس نمی‌کنند. از سوی دیگر عدم تمایل شورای نظامی مبنی بر انتقال قدرت در موعد مقرر و بی‌رغبتی به انحلال دولت کمال الجنزوی به تیرگی روابط طرفین انجامیده است. اخوانی‌ها احساس می‌کنند که در شرایط موجود، در عرصه سیاسی در مقایسه با سایر احزاب و نیز شورای نظامی دست بالا را دارند و می‌توانند با تصمیم‌گیری سیاسی مستقلاً به آرزوی دیرینه خویش برسند.

2- پس از این اقدام جنبش اخوان‌المسلمین، اتحادیه جریان‌های اسلام‌گرای مصر که متشکل از 11 حزب و گروه سیاسی اسلامی هستند رهبران اخوان‌المسلمین را به تشتت در آرا متهم ساختند و تعیین خیرت الشاطر را نتیجه نوعی معامله سیاسی این جنبش با شورای نظامی حاکم بر مصر برای تداوم قدرت آن اعلام کردند. همچنین محمد حبیب، معاون سابق رهبر اخوان، تصمیم اخیر را اشتباه استراتژیکی نامیده و خیرت الشاطر را فاقد دیدگاه راهبردی نسبت به مسایل داخلی – خارجی اعلام می‌کند. این در حالی است که محمد بدیع رهبر اخوان‌المسلمین با رد این مخالفت این تصمیم حیاتی را و تحت لوای تامین منافع ملی و تشکیل کشوری قدرتمند اعلام می‌کند. بی شک اقدام اخیر اخوانی با واکنش‌های متفاوتی در درون جنبش روبرو است، ولی آنچه مسلم است این‌‌که در صورت پذیرش اکثریت اخوان‌المسلمین در معرفی خیرت الشاطر وی می‌تواند مهره کارآمدی برای تصاحب قدرت سیاسی در این کشور قلمداد گردد.
 

3- علاوه بر برخی از مخالفت‌های درونی با اقدام رهبران اخوان‌المسلمین در معرفی خیرت الشاطر، جریانات لیبرال و اقلیت قبطی مسیحی مصر نیز نسبت به رویکرد اخیر واکنش منفی نشان دادند. جریانات لیبرال و ملی‌گرا گرچه از جایگاه سیاسی مستحکمی برخوردار نیستند با این وجود اقبال غرب نسبت به این گروه بیشتر است.

4- بی‌تردید برغم اصل اساسی اخوانی‌ها در میانه‌روی و اعتدال در سیاست و تمرکز رهبران آن بر مصلحت‌گرایی، یکپارچه شدن قدرت در مصر نمی‌تواند برای اسراییل و حامیان غربی آن نکته مثبتی قلمداد گردد. گرچه اخوانی‌ها از تعهد این گروه سیاسی به حفظ قرارداد کمپ دیوید و نیز احترام به قوانین بین‌المللی حرف می‌زنند، با این وجود نگرانی‌های تل آویو از قدرت یابی اخوان‌المسلمین در صورت احراز پست ریاست‌جمهوری از سوی این گروه دوچندان خواهد شد و این رژیم در تنگنای سیاسی بیشتری در منطقه قرار خواهد گرفت. بنابراین در ماه‌های آینده شاهد تحرکات بیشتر غرب و اسراییل برای اثرگذاری در عرصه سیاسی مصر خواهیم بود.

5- نکته پایانی اینکه اگر ورود خیرت الشاطر به بازی قدرت را نتیجه معامله سیاسی میان اخوان و شورای نظامی و یا بالعکس، نتیجه بر هم خوردن روابط نه‌چندان مستحکم بدانیم در هر دو صورت باید گفت آینده سیاسی مصر را نمی‌توان بدون دو عنصر اثرگذار یعنی ارتش و نیز اخوان‌المسلمین متصور بود. بنابراین تحولات مصر نتیجه القای این دو عنصر است. از این منظر می‌توان گفت در شرایط موجود این دو نیرو به یک ثبات و توازن قدرت رسیده‌اند.




 




عربستان سعودی و تناقض‌های عبور از سیاست خارجی محافظه‌کار

 

عربستان سعودی و تناقض‌های عبور از سیاست خارجی محافظه‌کار

علی اکبر اسدی، کارشناس مسائل خاورمیانه
 

 

عربستان سعودی از زمان تاسیس آن تحت حاکمیت خاندان آل سعود در قالب حکومت پادشاهی قرار دارد. پادشاهی سعودی بر مبنای دو پایه یا ستون اصلی یعنی خاندان سعودی در وجه سیاسی و مذهب وهابی در وجه مذهبی بنیان نهاده شد و بقای آن نیز تاکنون بر این دو پایه توجیه و تداوم یافته است. در کنار این دو ثروت‌های نفتی نیز به این حکومت امکان داده است تا بقای خود را ادامه دهد. با توجه به این نوع از نظام سیاسی و ترکیب درونی قدرت در عربستان سعودی، این کشور همواره به داشتن سیاست خارجی محافظه‌کارانه و طرفداری از وضع موجود مشهور بوده و بر این اساس مخالف رژیم‌ها و سیاست‌های انقلابی و تجدیدنظرطلب محسوب شده است. رهبران سعودی در دوره جنگ سرد با رژیم‌های سیاسی و گروه‌های طرفدار کمونیسم مقابله کردند، به انقلاب اسلامی ایران روی خوش نشان ندادند و حتی زمانی که گروه‌های سلفی جهادی ظهور کردند از این جریان نگران شدند.

با آغاز جنبش‌های مردمی جدید در شمال آفریقا سعودی‌ها مخالفت خود با این جنبش‌ها را به وضوح اعلام کردند و از رژیم‌های سابق حمایت نمودند. با این حال دولت سعودی سیاست فعالانه و تهاجمی را برای ایفای نقش در شمال آفریقا در جهت اهداف و منافع خود به خصوص حفظ رژیم‌های اقتدارگرا اتخاذ نکرد. اما هنگامی که جنبش‌ها و ناآرامی‌ها به خاورمیانه عربی و به خصوص بحرین و سوریه سرایت نمود، سعودی‌ها به یکباره بر خلاف چندین دهه سیاست خارجی محافظه‌کارانه خود سیاستی تهاجمی را اتخاذ کردند. اعزام نیرو به بحرین در جهت حفظ رژیم آل خلیفه هرچند در ماهیت خود اقدامی در جهت حفظ وضع موجود و مقابله با جنبش مردمی در این کشور بود، اما از نظر شکل آن یعنی توسل به نیروی نظامی نشان دهنده تغییری قابل ملاحظه در سیاست‌های متعارف و محافظه‌کارانه عربستان سعودی بود. در مورد تحولات سوریه، سعودی‌ها هم به لحاظ ماهیت و هم به لحاظ شکلی به اتخاذ سیاست‌هایی پرداختند که به صورتی آشکار در مقابل سیاست‌های گذشته آنها بود. بدین مفهوم که هم از گروه‌های مخالف دولت سوریه برای تغییر رژیم در این کشور حمایت نمود و مدعی حمایت از دموکراسی و حقوق مردم شد و هم آشکارا لزوم حمایت نظامی از مخالفین در مقابل دولت سوریه را مطرح ساخت.

عبور عربستان سعودی از سیاست خارجی محافظه کار گذشته و اتخاذ سیاست‌های تهاجمی و تجدیدنظرطلبانه به خصوص در مورد سوریه در وهله نخست ناشی از نگرانی‌های امنیتی نوین ناشی از جنبش‌های مردمی و تلاش برای برهم زدن توازن قوای منطقه ای محسوب می‌شود. موضوعی که نشان دهنده مرحله متفاوت و جدیدی از تحولات و نگرانی‌های فزاینده از منظر رهبران سعودی و لزوم تغییرات جدی در الگوهای سیاست خارجی گذشته است. با این حال این عبور بدون هزینه و دشواری نبوده و تناقض‌ها و مشکلات نوینی را برای سیاست خارجی این کشور به وجود آورده است. این تناقض‌ها که باعث دشواری سعودی‌ها در پیشبرد اهداف و منافع منطقه ای شده است را در دو بعد نظری و عملی می‌توان مورد توجه قرار داد.
 

در بعد نظری ادعای حمایت عربستان سعودی از مردم در بحران سوریه با سیاست‌های کلان این کشور که مخالف توسعه جنبش‌های مردمی در سطح منطقه است در تناقض است. سعودی‌ها به صورت اصولی با هرگونه دگرگونی در نتیجه قیام مردمی ‌مخالفند و روحانیون وهابی راهپیمایی در برابر حکومت را جایز نمی‌دانند. این موضوع به صورت آشکار در دیدگاه‌های رهبران سعودی و وهابیون عربستان وجود دارد و به خصوص در عرصه داخلی به صورت جدی از سوی آنها طرح می‌شود؛ اما تاکید بر حقوق مردم در مواردی مانند تحولات سوریه بدون اینکه با مبانی فکری حاکمان سعودی و وهابی‌ها انطباق پیدا کند، آنها را دچار چالش‌های نظری قابل توجهی می‌کند و این موضوع می‌تواند سیاست داخلی و سیاست‌های منطقه‌ای دیگر این دولت را نیز با چالش مواجه نماید. در عرصه عملی با داراشدن سیاست تهاجمی در حوزه‌هایی مانند بحرین و سوریه، ‌جایگاه و شرایط داخلی و منطقه‌ای دولت سعودی در وضعیتی شکننده، تناقض آمیز و پرچالش قرار می‌گیرد. بدین مفهوم که سیاست‌های تقابلی بازیگران رقیب و مخالف در برابر این کشور افزایش می‌یابد. به لحاظ ساختار نظام سیاسی عربستان مستعد روبرو شدن با چالش‌های مهمی در نتیجه گسترش جنبش مردمی شرق این کشور است و در عرصه منطقه‌ای حوزه‌هایی مانند بحرین و یمن در همسایگی این کشور می‌تواند مورد سرمایه‌گذاری بازیگران خارجی برای اعمال تهدید برای سعودی‌ها واقع شود.

در مجموع می‌توان عنوان کرد که هرچند عربستان سعودی با هدف کاهش نگرانی‌های امنیتی و برهم زدن موازنه قدرت منطقه‌ای از سیاست محافظه‌کارانه گذشته خود عبور نموده و به صورت تهاجمی رفتار می‌کند، اما از آنجایی که این سیاست‌ها این کشور را با تناقض‌ها و چالش‌های جدی مواجه می‌کند، این احتمال وجود دارد که تاثیرات معکوس این سیاست‌ها به تدریج آشکار شود و به صورت گسترده‌تر و عمیق‌تری به شکل‌گیری چالش‌هایی برای این کشور منجر شود. مساله‌ای که علاوه بر عواقب داخلی می‌تواند باعث تشدید منازعات منطقه‌ای بین بازیگران اصلی و ناامنی و بی‌ثباتی بیشتر در خاورمیانه شود.

 


سه نکته برای افزایش موفقیت مذاکرات هسته‌ای آوریل 2012 میان ایران، اروپا و آمریکا


 

 
سه نکته برای افزایش موفقیت مذاکرات هسته‌ای آوریل 2012 میان ایران، اروپا و آمریکا

 
دکتر محمودرضا گلشن پژوه، کارشناس مسائل بین‌المللی
 

 
 

مذاکرات آتی ایران و گروه 5+1 آنگونه که رسما اعلام شده، در تاریخ 13 آوریل سال جاری برگزار خواهد شد. در فاصله میان دور قبلی مذاکرات در استانبول و مذاکرات فعلی، تحولات مهمی صورت پذیرفته که هرکدام می‌تواند نقش تعیین کننده‌ای در سمت و سوی سیاست‌های طرف‌های مذاکره کننده داشته باشد. آمریکا و اروپا دامنه تحریم‌های خود علیه ایران را به بهانه وادارسازی این کشور به دست کشیدن از فعالیت‌های هسته‌ای خود گسترش بی‌سابقه‌ای داده و خرید نفت، همچنین هرگونه معاملات با بانک مرکزی ایران را تحریم کرده‌اند. این امر نه تنها علیه شرکتهای اروپایی و آمریکایی، بلکه دولت‌ها و شرکت‌های دیگر دنیا نیز اعمال می‌شود. غرب با هوشمند خواندن این تحریم‌ها معتقد است اثر نهایی آنها یا به شورش مردم ایران علیه نظام خود و یا رهاسازی فعالیت‌های هسته‌ای توسط دولت ایران بدلیل ناممکن شدن تعاملات اقتصادی نظام ایران با دنیای خارج منجر خواهد شد. در مقابل طرف ایرانی، برگ برنده‌هایی همچون رسیدن دانشمندان ایرانی به فناوری تولید اورانیوم 20 درصد و لذا بی‌نیازی به اورانیوم وارداتی برای رآکتور تحقیقاتی و دارویی تهران، افزایش بی‌سابقه قیمت نفت در جهان، تداوم پیشرفت‌های کشور در حوزه‌های علمی و کاربردی همچون ارسال ماهواره‌های تحقیقاتی به فضا و شرکت کم سابقه و 64 درصدی مردم ایران در انتخابات مجلس که به نوعی حمایت از نظام و ارزشهای انقلاب ایران و همچنین بی‌اعتنایی به تحریم‌های غرب تعبیر می‌شود را در کنار خود داراست.

هرچند در این میان، فاکتورهایی همچون سمت و سوی آتی قیام‌ها و بیداری‌های عربی و تاثیر آن بر نقش‌آفرینی بیش از پیش عامل «اسلام» در معادلات منطقه خاورمیانه، موقعیت و روابط کنونی بیش از پیش متزلزل شده اسرائیل در منطقه، افزایش صداهای ضد جنگ در جهان به ویژه در فضای مجازی و نتایج و فضای ناشی از انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا نیز از عوامل تاثیرگذار خواهند بود با این حال در مقایسه با حوزه عمل فاکتورهای ذکر شده برای ایران و غرب در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرند.

در مجموع تحولات ماه‌های اخیر فضای مذاکره و پشت میز نشستن دو طرف را هرچه بیشتر سخت و نامطمئن کرده و نشان می‌دهد که غرب با اطمینان از اثرگذاری تحریم‌ها و فضاسازی‌های عمدی در راستای افزایش ایران‌هراسی، موقعیت خود را دست بالا می‌پندارد و ایران نیز دلایل متقن و موجه‌تری برای بی‌اعتمادی به غرب یافته و لذا در حالت عادی از پیش می‌توان پیش بینی کرد این مذاکرات به نتایج ملموسی دست نخواهد یافت.

با این حال اگر نگاهی مثبت‌تر و با رویکرد حل مساله به موضوع داشته باشیم، می‌توان فضاها و شانس‌هایی برای موفقیت این دور از مذاکرات و کاهش فضای تنش میان دو طرف تعریف نمود. سه نکته‌ای که در اینجا عنوان می‌شود برخاسته از نگاه ایرانی مولف و با رویکرد مثبت و معتقد به امکان پذیری رسیدن به راه حلی منصفانه و با بازی برد برد برای دو طرف است. هم برای ایران، هم برای آمریکا و هم برای اروپا.

نکته اول:

آمریکا باید نگاه «حذف ایران از معادلات منطقه‌ای» را که هیچ سنخیتی با واقعیات ندارد، کنار گذاشته و به موجودیت ایران و نقش ژئوپلیتیک غیرقابل انکار آن، نگاهی استراتژیک داشته باشد. جهت رسیدن به سیاست‌های جایگزین سیاست‌های مخرب فعلی، داشتن نگاهی راهبردی و کل‌نگر به مسائل منطقه و استفاده از توانمندی‌ها و ظرفیت‌های ایران در حل مسائل منطقه‌ای در عراق، افغانستان و حتی پاکستان لازم است. تا زمانی که ایران از وجود و حضور 43 پایگاه نظامی آمریکا اطراف خود احساس ناامنی می‌کند، این دور باطل ناامنی ادامه داشته و تصویر نهایی صرفا بازتاب‌دهنده یک عبارت خواهد بود: بی‌اعتمادی و سوء‌تفاهم

نکته دوم:

باید دو طرف در این دور از مذاکرات، خود را ملزم به رسیدن به نتیجه‌ای ملموس مبتنی بر دیپلماسی برد برد نمایند. شنیدن این سخنان از دو طرف که مذاکرات سازنده بود و قرار شد ادامه پیدا کند، هرچند می‌تواند بار معنایی زیادی داشته و طیف بسیاری از اقداماتی که دو طرف ترجیح داده‌اند روی آنها موافقت کنند اما آن‌ها را رسانه‌ای نکنند را در بر گیرد، اما قابل مقایسه با یک توافقنامه مکتوب نیست. این توافقنامه می‌تواند صرفا از چندپاراگراف تشکیل شده باشد که بازتاب‌دهنده درک طرفین از یکدیگر و تلاش آنان برای ایجاد فضای تفاهم باشد. این‌که دو طرف نشان دهند نتیجه مذاکراتشان مبتنی بر رویکرد حل مساله بوده و حقیقتا به دنبال رسیدن به توافقی منصفانه می‌باشند، می‌تواند بخش مهمی از فضای منفی کنونی را از بین ببرد. فضایی که بیش آن‌که مبتنی بر واقعیت باشد، از نگاه یک کارشناس ایرانی، بر هیاهوهای انتخاباتی و سیاست‌های ایران‌هراسانه صاحبان کمپانی‌های تسلیحاتی و اربابان رسانه‌ای بنا شده است.

نکته سوم:

نکته اساسی دیگر، بحث تحریم‌ها است. برخی از کارشناسان آمریکایی معتقدند اعمال تحریم، تنها گزینه اوباما برای پرهیز از ورود به جنگ با ایران است. از این نگاه، اوباما چند واقعیت را در مقابل خود می‌بیند: نخست این‌که تمایلی به ورود به جنگی دیگر در منطقه ندارد، دوم این‌که از حمله اسرائیل به ایران هراسناک است و به همین دلیل می‌خواهد به جنگ‌طلبان داخل اسرائیل این اطمینان را بدهد که ایران به توانایی ساخت بمب اتمی دست پیدا نخواهد کرد و در نهایت این‌که فکر می‌کند تنها گزینه‌اش تحریم است آن‌هم به اندازه‌ای که عرصه را آنقدر بر دولت ایران تنگ کند که مجبور شود خواسته‌های آمریکا در حوزه هسته‌ای را بپذیرد.
 

اما در این میان یک نکته، مغفول مانده و آن بی‌توجهی به نگاه ایرانی به موضوع است. آمریکا به خوبی می‌داند که ایران با چند کشور هسته‌ای در اطراف خود، همچنین نزدیک به چهل و سه پایگاه نظامی آمریکا در اطراف مرزهایش، حقی «کاملا مشروع‌» برای نگرانی، احساس تهدید و تلاش برای تقویت بنیه دفاعی خود دارد. رفتار اسرائیل در شش دهه گذشته با همسایگان و حتی جامعه جهانی (فرضا در بی‌توجهی به بسیاری از قطعنامه‌های نهادهای سازمان ملل) نیز کمکی به آرام نمودن این وضعیت نمی‌کند. در این میان، تنها چیزی که می‌ماند ریسک ایران در اطمینان به وعده‌ها و تعهدات آمریکا یا 5 کشور طرف مذاکره‌اش در گروه 1+5 است که آن‌هم با توجه به شیوه رفتار غرب در مدیریت موضوع هسته‌ای ایران در دوران آقای خاتمی و حتی بعد از آن در بحث مدالیته تجربه تلخی برای ایرانیان به حساب می‌آید. به این کلاف پیچیده، خاطره ایرانیان از رفتارهای خصمانه آمریکا و تعدادی از کشورهای اروپایی در حمایت از صدام در جنگ 8 ساله با ایران را هم بیفزاییم، چیزی دیگر از امکان «اطمینان ایران به غرب» باقی نمی‌ماند. آمریکا می بایست از فاز «وعده و وعید صرف به علاوه تهدید مستمر و فضاسازی‌های رسانه‌ای علیه ایران و دمیدن بر تنور ایران‌هراسی در منطقه» دست بردارد و برای یکبار هم که شده این واقعیت را درک کند که با بهره بردن از سیاستی مشمول تمامی محورهای فوق، امکان رسیدن به توافقی با ایران وجود ندارد. ایرانیان در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی نشان دادند که پای ارزش‌های انقلاب خود ایستاده‌اند. این به معنای نفی فشارهای ناشی از تحریم نیست، با این حال شرکت 64 درصدی در انتخابات به شکلی شفاف و عینی این پیش فرض را رد می‌کند که فشار از بیرون سبب اجرای پروژه تغییر حکومت خواهد شد. نباید فراموش کرد که ایرانیان خاطره خوبی از هیچ‌کدام از سیاست‌ها و اقدامات آمریکا و اروپا در چند دهه گذشته ندارند و این خاطره با افزایش فشار و تهدید به خاطره‌ای خوب بدل نخواهد شد. اگر غرب تلاش کند تا با خروج از فاز تاکتیک، به پیامدهای راهبردی و درازمدت فضایی بدون تنش در منطقه بیندیشد، نیاز دارد که با درک صحیح و بدون پیش داوری از این ذهنیت ایرانی، رویکردی را در مذاکرات آتی پیش بگیرد که مبتنی بر حل منصفانه مساله باشد، در غیر این صورت امیدی به این دور از مذاکرات نیز نخواهد بود.

 


تحریم های جهانی علیه ایران در سال 90

 
تحریم های جهانی علیه ایران در سال 90

جنگ اقتصادی ایران و غرب

محمدرضا سبزعلی پور رییس مرکز تجارت جهانی ایران در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به مهمترین تحولات اقتصادی کشورمان در عرصه داخلی و خارجی در سال گذشته می پردازد و معتقد است سال 1390 آغاز جنگ اقتصادی کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده آمریکا با ایران بوده است.

 دیپلماسی ایرانی:‌ سالی که سپری شد یکی از پر خبرترین سالهای چند دهه گذشته در ابعاد و زمینه های مختلف در داخل و عرصه جهانی بود. به طور مثال می توان به حوادث و تحولاتی همچون آغاز انقلاب در کشورهای عربی و از عرش به فرش رسیدن سلاطینی چون حسنی مبارک، بن علی، قذافی، علی عبدالله صالح و....؛ مرگ رهبر کره شمالی و رئیس جمهور سابق چک؛ مرگ استیو جابز؛  تقسیم کشور سودان؛ حوادث سوریه؛‌کشته شدن بن لادن؛‌ بحران کشورهای عضو یورو؛ جنبش وال استریت؛‌ بازگشت پوتین به کرملین و.... (در جهان خارج) و رویدادهایی مانند عزل وزیر امور خارجه  و عزل و ابقای وزیر اطلاعات؛ 11 روز خانه‌نشینی رئیس‌جمهور و هزینه‌های تحمیلی آن بر جمهوری اسلامی ایران؛ اختلاس بزرگ سه هزار میلیاردی؛ تسخیر سفارت انگلیس توسط دانشجویان؛ ترک سفیران کشورهای اروپایی از جمله سفرای فرانسه، ایتالیا، هلند، بلژیک، آلمان و.... در اعتراض به اشغال سفارت؛ شکار پهپاد آمریکایی و ترور دانشمند هسته‌ای ایران؛ دریافت جایزه اسکار برای اولین بار توسط کارگردان ایرانی؛ انتخابات مجلس نهم و مشارکت سید محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم؛  حضور رئیس‌جمهور در مجلس جهت پاسخگویی به سؤالات نمایندگان مردم؛ شوخی‌های غیر منتظره احمدی‌نژاد در برابر سؤالات مجلس و عواقب آن؛ اعمال تحریمهای متعدد آمریکایی و اروپایی و .... دهها مورد دیگر (در ایران ) اشاره نمود. 

لکن باتوجه به اینکه اینجانب همیشه سعی بر این داشته و دارم که از حوزه تخصصی و کاری خودم خارج نشده و فقط به مسائل اقتصادی و تحولات تجارت جهانی در شاخه های سیاسی و کلان داخلی و بین الملل بپردازم، از همین رو مهمترین رویدادهای داخلی و جهانی سال 1390 را در زمینه های اقتصاد سیاسی و تجارت جهانی مورد بررسی قرار داده و به آن خواهم پرداخت هرچند غالب صاحب نظران ایرانی و خارجی معترفند که اقتصاد بسیار حساس و مهمتر از سایر بخشها بوده و تحولات سیاسی داخلی و خارجی را نیز بعضاً تحت الشعاع خود قرار میدهد.

به نظر من مهمترین اتفاق و رویداد رخ داده در سال 1390 آغاز جنگ اقتصادی کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده آمریکا با ایران بوده و اعمال پی در پی تحریمهای سنگین شورای امنیت سازمان ملل، دولت آمریکا، اتحادیه اروپا و برخی از کشورهای هم پیمان آنها در سراسر جهان نیز اهمیت این رخداد را دو چندان کرده است. البته طی سال گذشته به دفعات و بطور کامل راجع به این موضوع مطالب موثق و مستدللی منتشر نموده و به اندازه کافی صحبت نموده ام اما اهمیت جنگ اقتصادی و فشارهای بین المللی بر کشورمان به قدری زیاد است که نگارش دهها کتاب قطور در این ارتباط نیز نمیتواند دین مطلب را بطور کامل ادا نماید، لکن چنانچه بخواهیم مختصر و مفید اهمیت این موضوع را بیان کنیم می بایست فهرست وار به بخشی از محدودیتهای اعمال شده برعلیه ایران اشاره کنیم تا وسعت جنگ اقتصادی آغاز شده را بهتر درک نمائیم.

1-     تحریمهای اعمال شده در خصوص ممنوعیت سرمایه گذاری خارجی در پروژه های نفتی ایران.

2-     عدم فروش قطعات و تجهیزاتی که شائبه استفاده در پروژه های هسته ای ایران در آن وجود دارد.

3-     تحریم برخی از اشخاص حقیقی و حقوقی ایران، توقیف اموال و دارایی آنها و ممنوعیت سفر به کشورهای تحریم کننده.

4-     تحریم بانکهای بزرگ ایرانی و توقیف دارایی آنان در خارج.

5-     تحریم برخی از شرکتهای بزرگ ایرانی همچون کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران و بازرگانی پتروشیمی و ....

6-     بازرسی محموله هایی که از سراسر جهان به مقصد ایران در حال حرکت میباشند.

7-     محدودیت و سختگیری کشورهای غربی در صدور ویزای شنگن، آمریکا، کانادا و.... به اتباع و مقامات ایرانی.

8-     تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران.

9-     تحریم فروش بنزین به ایران.

10-  تحریم خرید نفت ایران.

11-  قطع ارتباط سوئیفت با شبکه پولی و بانکی ایران.

12-  تحریم و اعمال محدودیتهای بین المللی در صنعت بیمه ایران.

13-  عدم تحویل سوخت در برخی از فرودگاههای اروپایی به هواپیماهای مسافربری ایران.

14-  تحت فشار قرار دادن غالب کشورهای جهان جهت پرهیز از مراودات مالی و اقتصادی با اشخاص حقیقی و حقوقی و دولت ایران.

15-  و دهها مورد دیگر ....

 حال مشاهده می فرمائید که کشورداری و فعالیت اقتصادی در چنین شرایطی چقدر سخت و دشوار بوده و بعضاً برای دور زدن تحریمها و انجام کارها می بایست زمان زیاد و هزینه های مضاعفی را نسبت به گذشته صرف کنیم. در همین راستا موضوع تحریم بانک مرکزی و شبکه بانکی و پولی ایران از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و تأثیرات منفی و بازدارنده ای را بر فعالیتهای اقتصادی کشور میگذارد، لذا اعتقاد بنده بر این است که آثار، عوارض و تبعات منفی اینگونه تحریمها طی ماههای آینده بیشتر نمایان خواهد شد. لکن همچنانکه بارها عرض کرده ام مجدداً نیز تأکید میکنم که کشور ایران باید دارای سخنگویی واحد بوده و هر مقام غیر مسئولی از جانب ایران و ایرانی سخنی تحریک آمیز بر زبان جاری نسازد و همچنین دولت محترم می بایست از حداکثر توان خود و افراد با نفوذ دولتی و غیر دولتی در سطح جهان در جهت رفع و کاهش بار تحریمها بهره برداری نماید. اینجانب هیچگاه شخصی منفی نگر نبوده و اصلاً تمایل ندارم که موارد مثبت را نادیده گرفته و موضوعات منفی را بزرگنمائی کرده و مردم عزیز ایران را ناامید و دلسرد نمایم اما توجه به این نکته بسیار ضروری و مهم می باشد که نباید از واقعیات فرار کرده و آنها را کتمان نمود. بحث اصلی این است که جنگ سختی بی سر و صدا بین ایران و بخشی از کشورهای بزرگ جهان در گرفته و مطمئناً وقتی آتشی روشن می شود تر و خشک را با هم می سوزاند، فلذا دولت ایران نمی تواند ادعا کند که در این مسیر پرخطر فقط طرف مقابل ضرر خواهد کرد نه ایران. به طور قطع هر دو طرف دعوا متضرر خواهند شد که آینده این واقعیت را بیش از پیش نمایان خواهد نمود.  

 

 


کوفی عنان در سوریه چه خواهد کرد؟

 
چشم امید غرب به آقای میانجی

کوفی عنان در سوریه چه خواهد کرد؟

دکتر مهدی مطهرنیا، تحلیل گر مسائل خاورمیانه در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی معتقد است سفر کوفی عنان مقدمه ای برای اعمال فشار بیشتر بر سوریه خواهد بود.

دیپلماسی ایرانی: بشار اسد بعد از دیدار با فرستاده ویژه دبیرکل سازمان ملل، کوفی عنان، و شنیدن پیشنهادات او، شروطی را برای ادامه همکاری و مدیریت بحران ذکر کرده است. فارغ از این که این شروط شامل چه مواردی می شود، به نظر می رسد سفر کوفی عنان و تحرک او در مسئله سوریه، توانسته است در موضع روسیه و دیگر طرف های درگیر بحران سوریه تاثیرگذار باشد. دیپلماسی ایرانی این مسئله را در گفت و گو با دکتر مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل خاورمیانه بررسی کرده است:

 

سفر آقای کوفی عنان به سوریه را چگونه ارزیابی می کنید و به نظر شما این سفر چه تاثیری در مدیریت بحران سوریه خواهد داشت؟

آن چه که طی سفر کوفی عنان و پیش از آن مورد توجه قرار گرفت، این پرسش بود که آیا کوفی عنان خواهد توانست در خصوص بحران موجود در سوریه موجب فروکش کردن بحران از مرحله تولد به شکوفایی باشد یا خیر؟ اما آن چه پس از سفر کوفی عنان می توان مورد ارزیابی قرار داد تاکید بر این نکته است که برخی از صاحب نظران اذعان داشتند که کوفی عنان اگر چه از سوی سازمان ملل متحد به آوردگاه سوریه می رود اما به خوبی بر این نکته واقف است که از نظر بعد منطقه ای و بین المللی، سفر او نخواهد توانست چندان مثمر ثمر در بازگشایی راهی باشد که بتواند بحران را از منطق شکوفایی و ورود به فازی سخت تر و متراکم تر باز دارد.

قبل از سفر کوفی عنان نیز پیش بینی می شد که این سفر انجام خواهد شد اما در نهایت با توجه به رویکردهای دولت بشار اسد از یک سو و سوگیری های مخالفین بشار اسد از طرف دیگر، این سفر تنها خواهد توانست بر تراکم بحران سوریه بعد از این سفر بیافزاید و هر کدام از طرفین بر اساس استفاده های مدیریت شده خود از این سفر از منظر رسانه ای و عملیات روانی تلاش خواهند کرد که وجوه مورد نظر خود را برجسته و حقانیت خود را به افکار عمومی در پرتو بهره برداری از این سفر ثابت کنند. امروز بشار اسد در پاسخ به کوفی عنان سخن از خلع سلاح مخالفان با عنوان تروریست ها می کند و از طرف دیگر مخالفین و معارضین نمی پذیرند که با کوفی عنان وارد مذاکره شوند.

در حاشیه این چارچوب مرکزی این جریان، کمربندی دیده می شود که در آن از یک سو رژیم اسد تلاش دارد که در اپوزیسیون داخل و خارج انشقاق ایجاد کرده و از آن بهره برداری کند و از طرف دیگر اپوزیسیون خارج از کشور بر آنند که با استفاده از این سفر و برجسته نمایی گزاره های مورد نظر خود، زمینه پرور ورود نیروهای نظامی کشورهای مختلف به بحران سوریه شود. بنابراین آن چه از قبل پیش بینی شده بود، امروز در صحنه عمل دیده می شود. لذا باید گفت که سفر کوفی عنان نه تنها نتوانسته بحران را در مرحله شکوفایی مدیریت کند، بلکه گامی برای شکوفا تر شدن بحران سوریه رو به جلو بود.

 

به نظر می رسد که بعد از این سفر در مواضع آقای لاوروف نیز تغییراتی ایجاد شده است. می توان گفت که روسیه مواضع خود را نسبت به مسئله سوریه تعدیل کرده است؟

روسیه امروز با اتحاد جماهیر شوروی دیروز از این نقطه تفاوت برخوردار است که در ادبیات سیاسی خود خواهان حفظ پرستیژ روسیه به عنوان یک ابرقدرت است اما در عمل سیاسی خود به دنبال امتیازگیری در روابط بین الملل برای افزایش قدرت جهانی روسیه در معادلات منطقه ای به ویژه در ساحت اقتصادی است. از این رو روسیه به خوبی می داند که نمی تواند درگیر یک منازعه سخت در حوزه مدیترانه یا حوزه های دیگر پیرامونی خود با دیگر قدرت های جهانی در جغرافیای غرب شود. لذا تلاش دارد از منظر استراتژیک نفوذ حداقلی خود را در سوریه حفظ کند و از سوی دیگر با برخی نرمش ها، امتیازات مورد نظر خود را در اقتصاد بین المللی بگیرد.

لذا سوریه نمی تواند به روسیه اتکای چندانی داشته باشد. از سوی دیگر روسیه به خوبی می داند که موفقیت فشارهای احتمالی بر سوریه و روی کار آمدن اپوزیسیون خارج از کشور در سوریه باعث می شود که نفوذ منطقه ای روسیه در سوریه به حداقل ممکن برسد و موفقیت غرب در سوریه زمینه را برای اعمال فشار بیشتر بر دیگر هم پیمانان روسیه در منطقه به وجود خواهد آورد و همین موجب خواهد شد که روسیه در محاق یک تهدید جدی از سوی جامعه غربی در نظام بین المللی شود. از یک جهت هم روسیه نگران چنین اتفاقی است. لذا منطق پراگماتیستی و رئالیستی ایجاب می کند که روسیه هم اکنون از منظر ادبیات سیاسی با اپوزیسیون داخل کشور در سوریه همراه شود و تلاش کند نفوذ حداقلی خود را در آینده حفظ کند.

 

با توجه به این که در حال حاضر به نظر می رسد همه طرف های درگیر بحران سوریه اعم از اتحادیه عرب و روسیه و چین و کشورهای غربی به نوعی منتظر نتیجه اقدامات کوفی عنان هستند و تا حدی فشار بر سوریه کمتر شده، به نظر شما این شرایط تا چه مدت پایدار خواهد ماند؟

یکی از سناریوهای محتمل که به نظر می رسد در آینده رخ خواهد داد، این است که فضای مناسبی از منظر رسانه ای و افکار عمومی برای اقناع فشار احتمالی بیشتر در آینده به بشار اسد فراهم شود. به عبارت دیگر این عقب نشینی و ادبیات نرم تری که غرب نسبت به سوریه در برخی از مواقف و موضع ها به کار می برد، استراتژیک نیست، بلکه تاکتیکی است و در آینده بی تردید موجب خواهد شد که آن ها با استفاده از همین فضاسازی اعلام کنند که رژیم بشار اسد قابل اصلاح نیست و باید از قدرت کناره گیری کند. این مقدمه ای برای اعمال فشار بیشتر بر سوریه خواهد بود.

 


جهان عرب در سال 1390 انقلاب در وقت اضافه

 
جهان عرب در سال 1390

انقلاب در وقت اضافه

محمد فرازمند، کارشناس و تحلیل‌گر مسائل خاورمیانه در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به تحلیل تحولات جهان عرب در سال گذشته می پردازد و معتقد است این سوال از اهمیت برخوردار است که آیا اسلام گرایان کشورهای عربی نیز همچون همتایان ترک خود موفق خواهند شد رفاه و توسعه و کرامت و عزت برای مردم خود به ارمغان بیاورند؟

 دیپلماسی ایرانی:‌ مهمترین تحولات بین المللی  جهان در سالی که گذشت، در خاورمیانه و جهان عرب بوقوع پیوست. سقوط پی‌درپی 4 دیکتاتور مادام‌العمر در تونس، مصر، لیبی و یمن و اعتراضات کم نظیر خیابانی مردم  در اکثر کشورهای عربی، پدیده غیرمترقبه‌ای بود که  هیچ ناظر و تحلیل‌گر بین‌المللی انتظار آن را نداشت  و ابعاد آن هنوز ناشناخته و مبهم است.

این تحولات چه سرنوشتی برای مردم خاورمیانه به ارمغان خواهد آورد؟ مختصات جدید خاورمیانه در نظام بین‌الملل چگونه خواهد بود؟ آیا بهار اعراب موج چهارم دموکراسی درجهان است؟ بیم‌ها و امیدهای اعراب برای زیستن تحت لوای حکومتهایی صالح و پاک دست تا چه میزان واقعی است؟ بازیگران جدید صحنه قدرت و سیاست در خاورمیانه چه کسانی هستند.؟

  هنوز برای بسیاری از سؤالات و ابهامات، از جمله سؤالات فوق‌الذکر، پاسخ مشخصی وجود ندارد. شاید بتوان در بین سطور ادبیات تولید شده درباره این پدیده و در رفتار توده‌ها و نخبگان عرب و بازیگران خارجی شاخص‌هایی را برای درک این تحول و ریشه‌ها و نتایج آن تبین کرد.

 

1.انقلاب در وقت اضافه

انقلابهای عربی زمانی به وقوع پیوستند که نه بازیگران و احزاب داخلی امیدی به تغییر بنیادی نظامهای توتالیتر داشتند و نه قدرتهای بین المللی انتظار چنین طوفانی را می‌کشیدند.  غافلگیری جهان در برابر سرعت این تحولات  امر پوشید‌ه‌ای نیست. معروف است که وزیر خارجه آمریکا، خانم هیلاری کلینتون، قبل از 11 فوریه، روز کناره‌گیری حسنی مبارک، ظرف کمتر از یک هفته سه بار موضع دیپلماتیک کشورش را درباره مصر تغییر داد. آمریکایی‌ها در برابر تجمع مردم و مطالبات آنها در میدان تحریر قاهره از درخواست اصلاحات توسط مبارک آغاز کردند  و نهایتاً خروج وی را از قدرت خواستار شدند. این در حالی بود که آقای اوباما با شعار تغییر به سراغ خاورمیانه آمده بود، اما سقف تغییر مطلوب رئیس‌جمهور آمریکا بسیار کوتاه تر از تحولات سال 2011 بود. آمریکایی ها در خاورمیانه حداکثر خواستار اصلاحاتی در نظامهای گذشته بودند. در مصر و لیبی جانشینی جمال مبارک و سیف‌الاسلام قذافی را فرصتی برای اصلاحات می‌دانستند، در مناقشه اعراب و اسرائیل ناامیدانه طرح تشکیل دو دولت را پیگیری می‌کردند،  در بحرین به انجام انتخابات مهندسی شده حکومت و مشارکت حداقلی اپوزیسیون در پارلمان دلخوش بودند، ملک‌عبدالله سعودی را به خاطر تأسیس یک دانشگاه مختلط و راه‌اندازی گفتگوهای ملی در داخل و گفتگوی ادیان درخارج مورد تشویق قرار می‌دادند  و او را اصلاح‌طلب می‌خواندند وعراق را نقطه آغاز دموکراسی در جهان عرب می‌پنداشتند. اما پس از سال 2011 امیدها به جمال‌مبارک و سیف‌الاسلام برباد رفت. ملک‌عبدالله اصلاح‌‌طلب؛ فرمانده جبهه ضدانقلابهای عربی ‌شد. تشکیل پادشاهی مشروطه در بحرین به کف مطالبات مردم تبدیل، و از همه مهمتر دموکراسی عراق دیگر الهام بخش اعراب نبود. همه این وقایع بریک حقیقت غیرقابل انکار تأکید می‌ورزد و آن حقیقت غیرمنتظره بودن خیزش‌های عربی و نتایج آن است.

 

2. رشد باور به قدرت مردم و مبارزه مسالمت‌آمیز

اعراب در سال 2011 یکصدا در خیابانهای ناآرام عربی چند شعار را بیش از سایر شعارها تکرار کردند." الشعب یرید اسقاط النظام " و "سلمیه" دو شعار محوری خیزش های عربی بوده اند. یعنی مردم سقوط نظام را می‌خواهند، آنهم از خلال روشهای مسالمت‌آمیز. تأکید بر مطالبات مردم آنهم از راه مسالمت‌آمیز پدیده تازه‌ای در ادبیات سیاسی عربی است که نمونه آن را در تاریخ سیاسی مردم این منطقه و حتی در اندیشه‌های تاریخ اندیشه سیاسی عربی نمی‌توان دید. تاریخ اندیشه سیاسی عربی مملو از ادبیات سلطانی بوده و خواسته مردم هیچگاه نه مشروعیت سیاسی داشته و نه مشروعیت ایدئولوژیک. تغییرات در جهان عرب همواره از بالا بوده و "الحق لمن غلب" باوری مستحکم در تفکر سیاسی عربی بوده است. نظامهای سنتی جهان عرب برآمده از جنگهای اول و دوم جهانی با مداخله خارجی و یا کودتاهای اخلاف علیه اسلاف شکل گرفته بود. در تمامی تاریخ سیاسی عربی حتی یک نمونه را نمی‌توان نشان داد که حکومتی برپایه خواست و نظر مردم شکل گرفته باشد. تنها دموکراسی معاصر عربی دموکراسی طائفی و توافقی در لبنان بوده که آنهم بیشتر از آنکه برپایه رقابت سیاسی احزاب استوار باشد بر تقسیم توافقی قدرت بین طوائف سه‌گانه این کشور بنا نهاده شده بود. همچنین تاریخ به یاد نمی‌آورد که اعراب در منازعات و مبارزات سیاسی تا این حد به روش‌های مسالمت‌آمیز تأکید کرده باشند. تبلور باور به این روش را در خیزش‌های 2011  دریمن می‌توان مشاهده کرد. جائی که سرانه اسلحه توزیع شده در جامعه سه قبضه سلاح است. اما مردم یمن در برابر خشونت رژیم علی‌عبدالله‌ صالح و اصرار وی برای تبدیل انقلاب به یک جنگ مسلحانه داخلی، باز هم بر شعار "سلمیه" اصرار کردند و نهایتاً نیز او را وادار به ترک قدرت نمودند. باور به نقش مردم در شکل‌گیری نظامهای سیاسی و تأکید بر روشهای مبارزه مسالمت‌جویانه و دموکراسی‌خواهی و دفاع از حقوق مدنی و فردی یک دگردیسی مهم در باو‌رها ومفاهیم مشارکت سیاسی در سطح نخبگان و مردم می باشد. این تحول را باید مرهون انقلاب رسانه‌ای و افزایش آزادی بیان در دو دهه گذشته در بین اعراب دانست.

 

3.نفی استبداد

گرچه در میراث اندیشه سیاسی ضد استبدادی در میان اعراب، نگارش کتاب طبایع الاستبداد توسط عبدالرحمن کواکبی به اواخر قرن نوزدهم باز‌می‌گردد که در آن خلق و خوی ناپسند استبداد را بر ملا کرد و راه نجات را در مشروطه کردن قدرت مطلقه حاکم دانست، اما مبارزات اعراب تا قبل از سال 2011 سراسر علیه سلطه بیگانگان بوده ونه مستبدان داخلی. در اوایل قرن نوزدهم این مبارزات علیه حاکمان عثمانی شکل گرفت و در اواسط قرن بیستم خیابانهای عربی علیه استعمار غرب به خروش آمدند. در سراسر دو قرن گذشته دغدغه اعراب و مبارزان سیاسی قطع ید از بیگانه بوده است. به سبب همین تمرکز بر بیگانه‌ستیزی و اولویت استقلال از بیگانه بر رهایی از مستبد خودی، همواره نتیجه انقلابها و خیزش‌های مردم برآمدن حکومتهایی بوده که خود پس از طی دوره شورانقلابی و حماسه به دیکتاتوریهای مخوف تبدیل شدند. مبارک و قذافی خود را انقلابی و مبارز می‌دانستند و تا آخرین لحظه، مبارزات خود علیه بیگانگان را به رخ مردم می‌کشیدند. غافل از آنکه سیاست، نقد روز است و مردم حال و روز کنونی خود را در آینه حکومت چند دهه‌ای مدعیانی که زمانی انقلابی بودند جستجو می‌کنند و آنها را مسبب بدبختی‌های خود می‌دانند. طبایع الاستبداد بیش از یک قرن پیش نگاشته شد اما گویی اعراب در سال 2011 خواندن آن را شروع کرده‌اند.

 

4. خیابانهای سکولار و اسلام‌گرایی صندوقهای رأی

این روزها در مصر جوانان 6 آوریل و سایرگروههای مدنی شکل‌گرفته از خلال شبکه‌های اجتماعی مجازی با پدیده غیرقابل انتظاری روبرو شده‌اند. درحالی که در ماههای ژانویه و فوریه 2011 در گردهمایی‌های میدانی تحریر پرچم هیچ حزب اسلام‌گرایی بالا نرفت و شعارها همه مدنی و فرا ایدئولوژیک بود اما حاصل صف‌های طولانی در مقابل حوزه‌های رأی‌گیری در مصر آرای 60 درصدی اسلام‌گراها بود. اگر چه پیش‌بینی می‌شد که اخوان‌المسلمین بیش از سایر احزاب در انتخابات توفیق داشته باشد اما رأی 20 تا 25 درصدی به سلفی‌ها اوج غافلگیری انتخاباتی مصر بود.

سلفی‌ها در ماههای ژانویه و فوریه سال گذشته حضورمحسوسی در تجمعات اعتراضی نداشته، به لحاظ ایدئولوژیک نیز به این نوع مبارزه اعتقاد ندارند ودموکراسی را مقصد و مطلوب خویش نمی‌دانند. لذا جای تعجب ندارد که جوانانی که تا چند ماه قبل خود را قهرمان انقلاب مصر می‌دانستنند، اکنون خویش را مغبون بازی سیاست می‌دانند. اما این یک روی سکه است. روی دیگر سکه آن است که اسلام‌گرایان سال 2011 نیز تفاوت‌های جوهری با اسلام‌گرایان قبل از سال 2011 دارند. نگاهی به سخنان راشدالغنوشی، رهبر حزب النهضه تونس، که 40 درصد آراء مردم را پشت‌سر دارد، نشان می‌دهد که اسلام‌گرایی اخوانی در حال پوست انداختن و ارائه تعریف جدیدی از مشارکت و مسئولیت سیاسی است. سخنان الغنوشی در حمایت از حقوق فردی و مدنی و عدم دخالت حکومت در شؤونات فردی زندگی مردم و آزادی فعالیت‌های مرتبط با توریسم و تأکید براینکه شریعت فقط اجرای حدود و پرداختن به ظاهر جامعه نیست، فاصله چندانی با اعتقادات یک عرب مسلمان سکولار ندارد. به همین دلیل است که در تونس 3 حزب میانه‌رو، یکی اسلام‌گرا، دومی لیبرال و سومی چپ‌گرا توانستند به راحتی برای تشکیل یک اتئلاف توافق کنند. در مصر، ام القرای اسلام‌گرایی نیز اخوان‌ المسلمین تصمیم گرفت میراث ایدئولوژیک خود را به میدان سیاست وارد نکند. لذا با تأسیس حزب "آزادی و عدالت"‌ و تعریف یک اساسانامه غیرایدئولوژیک برای این حزب، وارد مبارزات انتخاباتی شد.

چرا اسلام‌گراها در ماههای ژانویه و فوریه در مصر و تونس پرچم خود را بالا نبردند و با این وجود 40تا 60 درصد آراء صندوقها را تصاحب کردند؟ خود آنها پاسخ می‌دهند که در مرحله آغازین انقلاب برای عدم تحریک قدرتهای بزرگ و به خاطرفضای اسلام هراسی دهه‌های اخیر در سطح بین‌المللی، ضرورتی نمی‌دیدند تا شعارهای خود رامطرح و تحت لوای حزب و تجمعات جداگانه به خیابانها بیایند. به هرحال نتایج انتخابات در سه کشور عربی، تونس، مصر و مغرب نشان داد که حدود نیمی ازمردم از اسلام‌گرایان حمایت می‌کنند و شانس آنها برای تشکیل دولت بیش از سایر احزاب است. در مغرب و تونس عملاً این معنا تحقق یافته است. آیا دوره جدید در جهان عرب را باید عصر اسلام‌گرایی نامید؟

ظاهراً اینگونه است اما دو نکته را باید مدنظر داشت؛ نخست آنکه رویکرد اخوانی که گرایش محوری اسلام‌گرایی در آغاز دهه دوم قرن بیست‌ویکم می‌باشد، تفاوتهای قابل تأملی با اسلام‌گرایی دهه های گذشته در خاورمیانه دارد. اسلام‌گرایی اخوانی در صدد باز تعریف نقش شریعت در سیاست و حکومت است. در این باز تعریف، عناصر جدیدی همچون تأکید بر حقوق مدنی، آزادیهای سیاسی و اجتماعی، اعتقاد به دموکراسی و پلورالیزم سیاسی بیش از گذشته دیده می‌شود. نکته دوم آن است که اسلام‌گرایان از خلال یک فرایند دموکراتیک روی کار می‌آیند. این فرایند هیچ نقش تضمین شده‌ای را برای احزاب و گرایش‌های مختلف سیاسی به ارمغان نخواهد آورد. همه چیز در گرو کارنامه مدیریت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی احزاب برنده است. دموکراسی نردبانی است که نمی توان پس از پیروزی آن را از میان برد و برای مدتی طولانی به قدرت چسبید. مأموریت سخت اسلام گرایان در سالهای آینده خارج کردن کشور از شرایط بحرانی سیاسی و اقتصادی کنونی و ارائه یک کارنامه قابل قبول به مردمی است که راه اعتراض را فراگرفته‌اند. اسلام‌گرایان عرب الگوی عدالت و توسعه ترکیه را به عنوان سرمشق خود معرفی می‌کنند. اما آیا آنها نیز همچون همتایان ترک خود موفق خواهند شد رفاه و توسعه و کرامت و عزت برای مردم خود به ارمغان بیاورند؟ هنوز زود است در این باره قضاوت کنیم.

در آخرین واکنش‌ها به روی کار آمدن اسلامگرایان میانه رو در جهان عرب باید از مواضع تند و هراس‌آلود شیوخ خلیج فارس نسبت به اخوان یاد کرد. تقابل دو نوع نگاه به حکومت خیلی زود بین سنت گرایان خلیج فارس و نیروهای مترقی تحول خواه آشکار شده است. پلیس دبی جمعی از اخوانی ‌های مقیم دبی را اخراج کرده و یوسف القرضاوی روحانی قطری مصری تبار این اقدام امارات را به باد انتقاد گرفت. رئیس پلیس دبی خواستار صدور حکم بازداشت قرضاوی شد و متعاقبا سخنگوی اخوان مصر گفت دبی جرات چنین کاری را نخواهد داشت. این جنگ سرد ادامه یافته و وزیر خارجه امارات از دولت مصر خواسته در باره اظهارات سخنگوی اخوان توضیح بدهد. جدای از اتباع عرب مقیم کشورهای خلیج فارس که گرایش اخوانی دارند اخوان در بین شهروندان کشورهای خلیج فارس نیز طرفداران زیادی دارد که به مثابه یک نیروی پنهان هراس در دل شیوخ عرب ایجاد کرده‌اند.

 

جمع بندی

به رغم شور و هیجان توده‌های عرب برای جایگزین کردن نظام‌های توتالتیر و بسته کنونی با نظام‌های مردم سالار و رشد باورعمومی نخبگان عرب به حقوق فردی و آزادیهای مدنی، هنوز موانع زیادی بر سر راه دمکراتیک شدن جوامع و نظامهای سیاسی عربی وجود دارد. توسعه نیافتگی جوامع عربی و پایین بودن شاخص‌های توسعه انسانی، باورهای سنتی فردگرایانه در باره منشاء قدرت و حاکمیت، رشد طایفه‌گرایی و اختلافات مذهبی در سالهای اخیر و رقابتهای ژئوپولتیک قدرتهای بزرگ، همچنین وجود جبهه‌ای از کشورهای عربی ثروتمند و نفت خیز مخالف گسترش ارزشهای دمکراتیک، موانع اصلی گسترش دمکراسی در بین اعراب هستند. بنابراین چشم‌انداز دمکراسی در جهان عرب به رغم تغییرات گسترده‌ای که خیزش های مردمی در سطح ژئوپولتیک به همراه خواهد داشت، همچنان غامض است. اهمیت ژئوپولتیک خاورمیانه و نفوذ سنتی غرب درکشورهای این منطقه و ترجیح منافع بر اصول دمکراتیک در سیاستهای قدرتهای بین المللی و منطقه‌ای در قبال تغییرات در خاورمیانه، باعث می شود تا خوشبینی زیادی به آینده وجود نداشته باشد. نزاع ژئوپولتیک غرب و شرق را در بحران سوریه آشکارا می توان مشاهده کرد. چین و روسیه در مقابل مواضع غرب در سوریه ایستادگی می کنند چرا که از منظر قدرتهای شرقی مدیریت بین المللی تحولات جهان عرب در افق استراتژی غرب برای تغییر در جهان عرب و حفظ منافع و هم پیمانی‌های سنتی صورت می گیرد. با وجود عدم خوشبینی زیاد به استقرار نظام‌های دموکراتیک در جهان عرب در کوتاه مدت، نباید از تحول در باورها و اندیشه نخبگان و نسل جدید اعراب نسبت به مقوله قدرت و حاکمیت غافل شد. جوامع عربی از یک سو پای بند سنت‌ها و رسوم قبیله‌ای و محلی هستند و از سوی دیگر به خاطر جهش آگاهی در نسل جوان و انفجار اطلاعاتی در جوامع عربی و راه افتادن رسانه‌های آزاد و متنوع عربی از اواسط دهه 1990 میل به جهانی شدن ارزش‌ها و هنجارهای سیاسی در این جوامع بالا گرفته است

 


وارث عثمانی در سالی که گذشت سیاست خارجی ترکیه در پرتو بهار عربی
وارث عثمانی در سالی که گذشت
سیاست خارجی ترکیه در پرتو بهار عربی
همت ایمانی، پژوهشگر مسائل سیاست خارجی، در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی ضمن اشاره به اصول سیاست خارجی ترکیه به خصوص حزب عدالت و توسعه، به نحوه مواجهه این کشور با تحولات کشورهای عربی در یک سال وچندماه گذشته می پردازد.
 

دیپلماسی ایرانی: ترکیه در سالی که گذشت مثل سال­های قبل، در سیاست خارجی خود همچنان رویکرد فعالانه­ای داشت. به طوری که عملأ تبدیل به مرکز دیپلماسی جهانی در خصوص مسایل خاورمیانه شده است. امروزه غرب به واسطه ترکیه با خاورمیانه و جهان اسلام ارتباط برقرار می­کند. به خصوص، در مورد مسایل ایران عملأ ترکیه سعی کرده است اعتماد طرفین را نسبت به خود جلب کند و از طریق این واسطه­گری منافع خود را بیرون بکشد. در این راستا باید گفت که موفقیت ترکیه در سیاست خارجی را بدون در نظر گرفتن حضور حزب عدالت و توسعه در قدرت نمی­توان تحلیل کرد. بنابرین لازم است نگاهی به ماهیت این حزب بیندازیم.    

حزب عدالت و توسعه به صورت پیاپی، سه بار پیروز انتخابات ترکیه شده است. این مسأله نشان می­دهد که امروزه حزب AKP به طور ملموس، نماینده مردم ترکیه است. رهبران و اعضای اصلی این حزب تکنوکرات­هایی با سطح تحصیلات بالا هستند و شناخت خوبی نسبت به حوزه سیاست ترکیه دارند. همچنین نکته جالب در مورد این حزب این است که، افرادی که در AKP در پست­های کلیدی قرار دارند یک دست نیستند و طیف­های گوناگونی از اسلام­گرایی تا ملی­گرایی، محافظه­کار، دموکرات و لیبرال در این حزب وجود دارد. در ترکیه امروز، تقابل بین احزاب وجود ندارد بلکه عمومأ رقابت آنها سالم و سازنده می­باشد. حزب عدالت و توسعه تفاوت­های اساسی با اسلام­گرایان سابق(دولت اربکان) دارد. از جمله این تفاوت­ها می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

1) هر چند که هر دو حزب به نقش رهبری ترکیه در عرصه بین­المللی تاکید داشتند. اما نقش رهبری در حزب رفاه کلی­تر تعریف می­شد، در حالی که حزب AKP این نقش را در حل بحران­ها و تعارضات و میانجیگری­ها می داند و به فعالیت در طرح­های منطقه­ای بها می­دهد.

2) هرچند که تاکید بر هویت اسلامی هم نقطه مشترک دو حزب بود اما در حزب رفاه، اسلام به عنوان ابزاری برای ایجاد جبهه­ای در برابر غرب بود اما در حزب عدالت و توسعه هویت مذهبی محدود به فرد و مسائل فرهنگی بود نه سیاسی.

 3) در مورد رویکرد آنها به اروپا باید گفت که، حزب رفاه درصدد تشکیل یک بلوک اسلامی در مقابل بلوک اتحادیه اروپا بود. اما حزب عدالت و توسعه به شدت در تلاش در الحاق به اروپا می­باشد و اصلاحات مورد نیاز را انجام می­دهد و معیارهای کپنهاگ را هم به اجرا گذاشته است. حزبAKP  تنها ملاک را در سیاست خارجی، منافع ملی ترکیه می­داند و هیچ شرطی غیر از این، اعّم از جهان اسلام یا غربی بودن قائل نیست.

4) در مورد نوع برخورد با مخالفان داخلی باید گفت که حزب رفاه ایدئولوژیک­تر بود اما حزب عدالت و توسعه واقعگراتر و منطقی­تر برخورد می­کند. حزب عدالت و توسعه از تجربه کودتاهای قبلی برای ثبات ترکیه استفاده می­کند.

این حزب همواره منافع ملی ترکیه را به منافع حزب ترجیح داده است. بعد از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه، نخبگان ترکیه در راستای ایجاد یک سیاست خارجی فعال که پاسخگوی شرایط جدید به وجود آمده در محیط اطراف ترکیه باشد، دکترین عمق استراتژیک را ارائه کردند.

 

دکترین عمق استراتژیک[1]:

این دکترین در راستای تامین منافع ملی ترکیه در شرایط جدید به وجود آمده، مطرح گردید و در دوره حزب عدالت و توسعه این مسئله به یک استراتژی عملی و کاربردی تبدیل شد. تز اصلی کتاب عمق استراتژیک این است که عمق استراتژیک منتج از عمق تاریخی و جغرافیایی است. با توجه به نظریه داوود اوغلو، عمق جغرافیایی، ترکیه می­باشد که در مرکز بسیاری از حوزه­های ژئوپلتیک نفوذ است. دکترین عمق استراتژیک خواستار تعامل فعال ترکیه با تمام سیستم­های منطقه­ای در همسایگی ترکیه است". بنابراین نظریه عمق استراتژیک مدعی است که ترکیه در بین تعدادی از حوزه­های ژئوپلیتیک قرار دارد. مانند خاورمیانه، جهان اسلام، غرب(اروپا و امریکا) و آسیای مرکزی. ترکیه تنها در صورتی می­تواند به صورت قدرت منطقه­ای ظهور کند که با همه این حوزه­ها و همه همسایگان روابط خوبی را تثبیت کند.

به نظر داوود اوغلو، ترکیه به طور همزمان می­تواند در همه مناطق یعنی خاورمیانه، بالکان، دریای مدیترانه، خلیج فارس، و دریای سیاه حضور داشته و موقعیت جهانی استراتژیک را کسب کند. راه رسیدن به این هدف این است که ترکیه در قدرت نرم خود سرمایه­گذاری ویژه­ای انجام دهد. ترکیه می­تواند از پیوندهای تاریخی و فرهنگی خود با این مناطق استفاده کند و نهادهای دموکراتیک و بازار آزاد و اقتصاد لیبرالی را در این مناطق ترویج دهد. ترکیه علاوه­ بر این که در داخل باید از نفوذ ارتش در سیاست بکاهد، در عرصه منطقه­ای باید تلاش کند تا تعارضات منطقه­ای را رفع کند و همکاری­های اقتصادی را ترویج دهد تا نیاز به دخالت قدرت­های بزرگ در این مناطق نباشد. داوود اوغلو معتقد است که ترکیه از هویت متعدد منطقه­ای برخوردار است. در نتیجه توانایی و همچنین مسئولیت دارد که به سیاست خارجی یکپارچه اما چند بعدی بپردازد. مشارکت فعالانه در حل تعارضات منطقه­ای، وظیفه­ای است که ناشی از اعماق تاریخی چند بعدی ترکیه است. داوود اوغلو استدلال می­کند که ترکیه نیاز به حل و فصل همه اختلافات دو جانبه که مانع روابط ترکیه با همسایگان است، دارد و در این زمینه طرح "سیاست مشکلات صفر با همسایگان"[2] را ارائه داده است. اگر ترکیه بخواهد به قدرت منطقه­­ای و جهانی تبدیل شود، نیاز به حل مشکلات خود با همسایگان دارد. بنابرین اصول اساسی سیاست­های حزب عدالت و توسعه عبارت است از:

1)    تحکیم دموکراسی در داخل

2)    ایفای نقش محوری در منطقه و همچنین ایجاد الگویی برای کشورهای مسلمان و عرب منطقه

3)    چندجانبه­گرایی و توجه به کشورهای عربی و مسلمان

4)    سیاست مشکلات صفر با همسایگان

5)    بازی نقش میانجی در مسائل مختلف منطقه­ای و جهانی

6)    تلاش برای ایجاد تعادل در سیاست­های منطقه­ای(خاورمیانه­ای) و اروپا- امریکا

با توجه به این مسائل می­توان گفت که ترکیه تحت AKP بعد از 2002 رویکرد جدیدی را در سیاست خارجی شروع کرده است. در کنار اروپا­گرایی، این حزب رویکرد نگاه به شرق را هم در نظر گرفت که در جهت تعامل با چین، روسیه، آسیای مرکزی و قفقاز و خاورمیانه را شامل می­شد. سیاست خارجی شرق­گرایی به این معناست که ترکیه باید به قلمرو امپراتوری عثمانی نفوذ کند اما نه با سرباز بلکه با سیاست، اقتصاد و کالاهای تولیدی ترکیه. در این راستا تحولات جهان عرب عرصه را برای اجرای هرچه بهتر این استراتژی ترکیه باز کرد. البته بهتر است بگوییم که واکنش هوشمندانه ترکیه به این تحولات بود که باعث ایجاد فرصت­های جدیدی برای این کشور شد.

 

ترکیه و بهار عربی

تحولات کشورهای خاورمیانه و جهان عرب با خودسوزی محمد بوعزیزی، (جوان 26 ساله تحصیلکرده دست­فروش تونسی) در روز جمعه 17 دسامبر 2010 آغاز گردید. اقدام این جوان باعث شد که نارضایتی­های گوناگون مردم کشورهای منطقه به تدریج بروز کند و همه کشورها را یکی پس از دیگری دربرگیرد. در زیر به طور خلاصه بروز این نارضایتی­ها و انقلابات را در هر یک از کشورهای منطقه که با توجه به شرایط داخلی و خارجی مدل خاص خود را داشته و همچنین موضع­گیری متفاوت ترکیه در خصوص آن­ها را در قالب جدولی معرفی می­کنیم.
 

کشور

ماهیت تحولات

مواضع ترکیه

تونس

اعتراضات گسترده و نهایتأ انقلاب

نظاره­گری و نهایتأ حمایت از قیام مردمی

الجزایر

اعتراضات گسترده، اصلاحات حکومتی

حمایت از قیام مردمی

لیبی

جنگ داخلی و جنگ و دخالت خارجی

بی­طرفی اولیه و بعد میایجیگری و نهایتأ حمایت قاطع از مردم و مداخله نظامی

اردن

اعتراضات گسترده، اصلاحات حکومتی

دعوت طرفین به مصالحه و حمایت ضمنی از مردم

یمن

اصلاحات حکومتی، اعتراضات مدنی مستمر

دعوت طرفین به مصالحه و حمایت ضمنی از مردم

عربستان

اعتراضات محدود

سکوت و رفتار محافظه­کارانه

مصر

اعتراضات گسترده و نهایتأ انقلاب

حمایت قاطعانه از مردم

سوریه

اعتراضات گسترده، دخالت خارجی و اصلاحات حکومتی (محدود)

میانجی­گری اولیه و سپس حمایت قاطع از مردم و احتمال مداخله نظامی

بحرین

اعتراضات گسترده و دخالت خارجی و قیام مردمی

دعوت طرفین به مصالحه و حمایت ضمنی از مردم

کویت

اعتراضات محدود و استعفای دولت و اصلاحات حکومتی

دعوت طرفین به مصالحه و حمایت ضمنی از مردم

 

همانطور که در جدول بالا مشخص است ترکیه در قبال تحولات کشورهای خاورمیانه مواضع و رویکردهای گوناگونی را اتخاذ کرده است. با نگاهی به دیپلماسی ترکیه می­توان به پیچیدگی تفکرات دولت­مردان این کشور پی­برد. توجه همزمان به افکار عمومی جهانی، منافع ملی و ملاحظات دیگر در تصمیمات مقامات این کشور مشهود است. نخبگان سیاست خارجی ترکیه همواره در تلاش­اند که از تحولات اخیر خاورمیانه به عنوان فرصتی استثنایی برای تثبیت قدرت خود در منطقه، ترویج الگوی دموکراسی ترکیه به ملت­های انقلابی منطقه، زمینه­سازی برای نفوذ در دولت­های برآمده از انقلابات اعراب و نزدیکی روزافزون به غرب و به خصوص اتحادیه اروپا استفاده کنند. در این راستا در موقعیت­های مختلف و در شرایط متفاوت جهت­گیری­های گوناگونی را در پیش گرفته­اند. در کشورهای خاورمیانه­ای که با اعتراضات گسترده مردمی مواجه شده­اند، ترکیه با توجه به منافع خود در این کشورها و در نظر گرفتن منافع دیگر کشورها به خصوص آمریکا و اروپا، موضع­گیری کرده است. به همین دلیل می­بینیم که در مواقعی حمایت قاطع از مردم داشته و در مواقعی با سکوت و حمایت ضمنی از کنار مسأله رد شده است. اما چیزی که واضح است و قابل پیش­بینی است، این می­باشد که ترکیه هیچ­گاه در کنار یک دیکتاتور نمی­ایستد و از آن حمایت نمی­کند. زیرا مقامات ترکیه شرایط زمانی را دریافته­اند و می­دانند که در عصر جهانی شدن و حقوق بشر دیگر حکومتی نمی­تواند بی­توجه به افکار عمومی و حقوق ملت­­ ادامه حیات دهد. شاید بتوان گفت که رمز موفقیت دیپلماسی ترکیه در این است که مقامات ترکیه به قواعد بازی روابط بین­الملل آشنا هستند و می­دانند که در دنیای جهانی شده چطور باید منافع مردم خود را به دست بیاورند.

به زعم دانشمند بزرگ روابط بین­الملل، هانس جی. موگنتا، ابزارهایی که دیپلماسی در اختیار دارد عبارتند از اقناع، مصالحه و تهدید به کاربرد زور. هنر دیپلماسی در این است که در مقاطع خاصی بهترین استفاده از این ابزارها برای دستیابی به منافع ملی شود. با مروری بر سیاست خارجی ترکیه، می­بینیم که نخبگان سیاست خارجی ترکیه به نحو بهتری از این ابزارها در شرایط مختلف سود جسته­اند. دیپلماسی ترکیه در مورد ایران، سوریه، اعراب، اتحادیه اروپا، امریکا، اسرائیل و حتی پ.ک.ک(PKK) نشان می­دهد که این کشور از همه ابزارهای دیپلماسی در دست­یابی به منافع ملی و امنیت ملی خود استفاده کرده­ است. مهمترین چیزی که باعث موفقیت ترکیه می­شود، اجماع نخبگان این کشور در تصمیم­گیری­هاست. تصمیم­گیری­های که عمومأ اقتصاد محور و توسعه محور است. نخبگان امروزی ترکیه یک نقطه مشترک دارند و آن اندیشیدن آنها به شکوه و عظمت هرچه بیشتر ترکیه است

به طور کلی باید گفت که در راستای تز عمق استراتژیک داوود اوغلو، ترکیه نگاه چند منطقه­ای[3] در سیاست­خارجی خود دارد. مقامات ترکیه به طور هوشمندانه­ای از هر فرصت منطقه­ای و بین­المللی برای کسب منافع خود استفاده می­کنند. اصولأ برای ترک­ها تنها چیزی که مهم است منافع ملی ترکیه است نه پایبندی به غرب و یا شرق و خاورمیانه. البته از آنجایی که این کشور نیاز بیشتری به غرب برای اخذ تکنولوژی و هر چه قدرتمند شدن دارد، واضح است که در صورتی که مجبور به انتخاب بین غرب سرمایه­داری و شرق و خاورمیانه اسلامی باشد، بی­شک غرب را ترجیح خواهد داد. نکته جالب این است که این مسأله در مورد دولت AKP، با توجه به عملکرد یک دهه گذشته­اش بیشتر صدق می­کند. دولت ترکیه به رهبری حزب عدالت و توسعه در طول یک دهه گذشته(2002 تا 2012) عملکرد بسیار موفقی داشته است و رشد اقتصادی ترکیه را به حدود 9 درصد ارتقاء داده، تورم 110 درصدی در سال 1980 و 5 /44 درصد در سال 2002 را به کمتر از 7 درصد رسانده و درآمد مردم ترکیه نیز از 1700 دلار در سال 1998 به مرز 6000 دلار رسیده و همچنین امید به زندگی جمعت 75 میلیونی این کشور بالای 4/73 می­باشد.

اصولاُ در یک سیاست خارجی موفق اهداف باید بر مبنای منافع ملی تعریف شود و با قدرت تمام از آن پاسداری شود و در صورت نیاز از ابزار نظامی نیز استفاده شود اما استفاده از ابزار نظامی باید به تشخیص متخصصین سیاست­ خارجی و سیاستمداران باشد نه ژنرال­های نظامی. بنا به نظر مورگنتا نیروهای مسلح ابزار سیاست خارجی­اند نه ارباب آن. چیزی که در ترکیه اتفاق افتاد همین مسأله بود. به این معنی که دولت اردوغان به تدریج با پشتوانه بخش خصوصی، ارتش و نظامیان را کنار زد. به طوری که در سال 2004 در طی اصلاحاتی که اردوغان بانی آن بود، شورای امنیت ملی، اعضای نظامی خود را از 215 نفر به 15 نفر کاهش داد و بر صدر آن نیز یک غیرنظامی نشست. باید گفت که امروزه در ترکیه سیستمی حاکم است که آینده روشنی را برای مردم این کشور رقم خواهد زد. جدیدترین اظهارات عبدالله گل نشان می­دهد که مقامات ترکیه شدیداُ علاقه­مند به حمایت از بهار عربی­ هستند. ترکیه­ای که به خاطر داشتن دموکراسی قوی و سیستم اقتصادی باز، نگران گسترش این تحولات به درون مرزهای خود نیست و آن را فرصت استثنایی برای خود می­داند. نخبگان ترکیه به خوبی درک کرده­اند که برای به دست آوردن بازار جهان اسلام و جهان عرب و همچنین سرمایه حاشیه نشین­های نفتی خلیج فارس در بلند مدت، حتماُ باید با موج دموکراسی خواهی مردم منطقه همراهی کنند و همان­طور که در جدول اشاره شد، این همراهی ترکیه بسیار هوشمندانه و آرام اتفاق می­افتد. طوری که ترکیه می­خواهد تا جای ممکن از دولت­های فعلی در حال زوال منطقه نیز منافع خود را کسب کند.

در کل باید گفت که روی کار آمدن مجدد حزب عدالت و توسعه در ترکیه و حضور نخبگانی چون داوود اغلو، رجب طیب ادوغان و عبدالله گل در قدرت و به تبع آن تقویت دموکراسی و افزایش مشروعیت در داخل، رشد 9 درصدی اقتصاد این کشور، کاهش تورم، افزایش صادرات کالا و خدمات، کاهش تهدیدات داخلی و خارجی و نهایتاُ این­که سوار شدن بر موج دموکراسی خواهی مردم منطقه خاورمیانه و شمال افریقا، باعث شد تا این کشور وزن قابل توجهی در نظام بین­الملل بدست آورد و تبدیل به یک بازیگر تاثیرگذار در مسائل جهانی شود. به طوری که از جمله دست­آوردهای دیپلماسی این کشور می­توان به نفوذ بیشتر در منطقه خاورمیانه، افزایش صادرات به کشورهای منطقه به خصوص عراق، نزدیکی به کشورهای نفت­خیز حاشیه خلیج فارس و جذب سرمایه­های این کشورها به ترکیه، گسترش همکاری­های اقتصادی با ایران، نزدیکی به امریکا و اتحادیه اروپا و گسترش روابط با شرق از جمله چین، ژاپن، کره و سایر کشورهای جنوب شرقی آسیا... اشاره کرد. 

 

[1]- Strategic Depth(Stratejik Derinlik)

[2] - Zero Problem Foreign Policy

[3] - Multi-Regional

 


ایران و سازمان‌های بین‌المللی بعد از بیداری اسلامی

 

ایران و سازمان‌های بین‌المللی بعد از بیداری اسلامی
 
 
 
 
شروع بیداری اسلامی از دسامبر 2010 تحولات و پیامدهای زیادی را برای دولت‌ها و ملت‌های خاورمیانه به‌دنبال داشت. در روند و پیامد این تحولات به‌صورت منحصر به فردی سازمان‌های بین‌المللی مختلفی درگیر شدند. سازمان ملل متحد، ناتو، اتحادیه عرب، اتحادیه آفریقا، شورای همکاری خلیج فارس، و اتحادیه اروپا ازجمله این سازمان‌ها بودند.

همان‌طور که سازمان‌های بین‌المللی در روند و نتیجه تحولات برخی از کشورهای عربی مانند لیبی و سوریه در یک سال گذشته اثرگذار بوده‌اند، روابط ایران و این سازمان‌ها نیز از بستر (Context) تحولات عربی مزبور متأثر شده است.


در پیامد تحولات بیداری اسلامی و متأثر از جهت‌گیری‌های (Attitudes) سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در یک سال گذشته، تعامل ایران با حجم قابل توجهی از سازمان‌های بین‌المللی و ازجمله با سازمان ملل متحد، ناتو و اتحادیه اروپا چالشی‌تر و منفی‌تر شده است.


هرچند رابطه ایران با سازمان ملل متحد در تحولات بعد از بیداری اسلامی دچار چالش جدی و عمیقی نشده، در هر صورت موضع‌گیرهای دوگانه شورای امنیت در ارتباط با تحولات بیداری اسلامی مورد انتقاد جدی ایران بوده است. نامه‌های انتقادی وزیر امور خارجه ایران به دبیر کل سازمان ملل متحد در مورد رویکردهای غیرعادلانه این سازمان در مورد تحولات بیداری اسلامی در بحرین ازجمله مواردی هستند که به‌عنوان نمونه‌ای از چالشی‌ترین نمونه‌های رویکرد تعارضی ایران با سازمان ملل متحد می‌توان به آن اشاره کرد. از دیگر موارد چالشی شدن روابط ایران و سازمان ملل متحد در بستر بعد از بیداری اسلامی می‌توان به قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ 18 نوامبر 2011 در ارتباط با متهم‌سازی ایران به تلاش برای ترور سفیر عربستان در سازمان ملل متحد اشاره داشت.


رویکرد ایران نسبت به ناتو نیز در پیامد بیداری اسلامی چالشی شده است. رهبران ارشد ایران به‌خصوص در طول بیش از یک سال گذشته چندین بار به موضع‌گیری انتقادی و تهاجمی علیه رویکرد و کنشگری ناتو در قبال این تحولات پرداختند.


روابط ایران با شورای همکاری خلیج فارس نیز در پیامد تحولات عربی دچار چالش‌های زیادی شده است؛ به‌خصوص رویکرد دوگانه این شورا در ارتباط با بحرین در طول یک سال گذشته مورد انتقاد جدی ایران بوده و دیپلماسی مراسله‌ای تهاجمی بین ایران و این شورا در یک سال گذشته در ارتباط با موضوعات مورد اختلاف شدت بیشتری یافته است.


اگرچه روابط ایران و اتحادیه اروپا از بستر عینی تحولات بیداری اسلامی تأثیر مستقیمی نپذیرفت، در هر صورت روابط ایران با اتحادیه اروپایی بعد از بیداری اسلامی تا اواسط ژانویه 2012 متأثر از اتخاذ سیاست‌های تشدید تحریم اتحادیه اروپا علیه ایران، دچار چالش‌های جدی‌تری شده است.



بنا بر ملاحظات بالا، بازیگران عمده نظام بین‌المللی و به‌خصوص آمریکا بعد از بیداری اسلامی در عرصه تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا، در حال استفاده از سازوکارهایی همچون سازمان‌های بین‌المللی در جهت تأمین منافع قدرت‌های بزرگ، کنترل معادلات، و موازنه منطقه‌ای (Regional Balance) در مناطق جغرافیایی مانند خاورمیانه و شمال آفریقا هستند.


با توجه به مرکزیت ایران در عرصه تحولات منطقه‌ای بعد از بیداری اسلامی به‌نظر می‌رسد که نظام بین‌المللی در حال استفاده از این بازیگران در مسیر مدیریت، محاصره، و مهار هدفمند ایران است؛ به‌خصوص آمریکا به‌عنوان ابرقدرت بین‌المللی، در تحولات بعد از بیداری اسلامی در حال استفاده از سازمان‌های بین‌المللی مهمی مانند اتحادیه اروپا، شورای همکاری خلیج فارس، ناتو، اتحادیه عرب و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و اوپک جهت افزایش فشار بر کشورهایی مانند ایران، جهت تغییر رفتار منطقه‌ای و بین‌المللی‌اش است.
 
بر این مبنا و در حالی که بازیگران عمده نظام بین‌المللی در صدد فشار به کشورهایی همانند ایران با استفاده از سازوکارهایی همچون سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی مبتنی بر بهره‌برداری با استفاده از دکترین‌هایی همچون جنگ پیشدستانه (preventive War)، حمایت از غیرنظامیان (Civilian Protection)، اصل مسئولیت حمایت (Responsibility to Protect (R2P))، و مداخله بشردوستانه (Humanitarian Intervention) هستند، توجهی دوباره به فلسفه وجودی این سازمان‌ها موضوع مهمی است.

در واقعیت امر، این سازمان‌ها باید وظیفه اصلی و اولیه حفظ صلح و امنیت بین‌المللی (Maintenance of International Peace and Security) را و نه وظیفه تحت تأثیر قرار گرفتن در مسیر روندها و تحولات بین‌المللی مد نظر قدرت‌های بزرگ را عهده‌دار باشند.


در چشم‌انداز تحولات آتی منطقه بعد از بیداری اسلامی چالشی شدن تعاملات ایران و این سازمان‌ها نه مطلوبیتی برای کارکرد و اهداف این سازمان‌ها دارد و نه باعث تغییر نوع نگاه ایران به بازیگران عمده بین‌المللی خواهد شد. بدون شک تغییر نگاه در جهت‌گیری‌ها و نوع بازی هر کدام از بازیگران فوق باعث آرام شدن معادلات منطقه‌ای و نوع نگاه ملت‌ها و دولت‌های منطقه خاورمیانه و به‌خصوص مردم ایران به اهداف و عملکرد سازمان‌های بین‌المللی مهم در مسیر پیش رو و جلوگیری از شکل‌گیری داستان‌های تراژدیک و بی‌نتیجه‌ای همانند حمله به افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003 خواهد شد.


بهزاد خوش‌اندام، کارشناس مسائل بین‌المللی

 


کدهای ژئوپلیتیکی و مناسبات اقتصادی ایران با قفقاز جنوبی


کدهای ژئوپلیتیکی و مناسبات اقتصادی ایران با قفقاز جنوبی

 

کدهای ژئوپلیتیکی، پیش‌فرض‌های استراتژیکی هستند که از آنها به‌عنوان عناصر و درون‌مایه اصلی شکل‌دهنده به سیاست خارجی یک دولت در مقابل دولت‌های دیگر یاد می‌شود؛ به عبارتی رفتاری که دولت‌ها از طریق آن هستی خود را برای جهان توجیه می‌کنند، کد ژئوپلیتیکی نامیده می‌شود.

از طرف دیگر، براساس منطق ژئواکونومیکی، قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی سعی دارند برای حضور در حوزه‌های جغرافیایی پیرامونی و حتی با توجه به قدرت ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی در مناطق مختلف دنیا و در بعد جهانی، پیوندهای تجاری ـ اقتصادی توانمند و پایدارتری را با مناطق فوق برقرار نمایند. بدین ترتیب، بدون داشتن روابط تجاری ـ اقتصادی توانمند و پایدار، منطق ژئواکونومیکی در سیاست خارجی کشورها، از جایگاه شایسته‌ای برخوردار نخواهد بود. بنابراین، توسعه روابط تجاری ـ اقتصادی و به تبع آن، حجم تأثیرگذاری و تأثیرپذیری قدرت یک دولت در حوزه‌های پیرامونی و...، تعبیر اقتصادی توسعه فضایی مرزهای ژئوپلیتیکی کشورهاست.


با توجه به آنچه گفته شد، در این تحلیل سعی بر این است جایگاه ژئواکونومیکی ایران در قفقاز جنوبی، با لحاظ نمودن برخی از مهم‌ترین کدهای ژئوپلیتیکی سیاست خارجی ایران در منطقه، مورد تبیین قرار گیرد. یکی از مهم‌ترین کدهای ژئوپلیتیکی تعریف‌شده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران درباره قفقاز، نگرشی کاملاً ژئوپلیتیکی و مبتنی بر نیازهای ارتباطی قفقاز جنوبی است. در حال حاضر، ایران با توجه به توانمندی‌ها و پتانسیل‌های اقتصادی ـ فرهنگی ـ جغرافیایی، یکی از کشورهای مهم منطقه به حساب می‌آید. این کشور با توجه به موقعیت ارتباطی آن، در کانون راه‌های ارتباطی و مواصلاتی اوراسیا واقع شده است و این گستره جغرافیایی برای پیوند جغرافیای میانی و به عبارتی هارتلند هندسی اوراسیا با پهنه آب‌های آزاد و دنیای خارج، از موقعیت ویژه‌ای بهره می‌برد. همچنین بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و تشکیل جمهوری‌های تازه‌استقلال‌یافته در بخش شمالی ایران، همواره کشورهای فوق با توجه به موقعیت محصور جغرافیایی خود سعی کرده‌اند روابط خود را با کشورهای گذرگاهی ازجمله جمهوری اسلامی ایران، گسترش دهند و این در شرایطی بوده است که موقعیت دروازه‌ای ایران برای جمهوری‌های تازه‌استقلال‌یافته در مقایسه با موقعیت رقبای دیگر، از امتیازات ویژه‌ای برخوردار می‌باشد. موضوع مهم دیگر نیز اشتراکات فرهنگی بین ایران و منطقه است. بر این اساس، در حال حاضر ایران بر این اعتقاد است که بخش بزرگی از این منطقه با تاریخ ایران مرتبط بوده و حوزه فرهنگی ایران محسوب می‌گردد. به عبارت دیگر، قلمرو جغرافیایی واحد در گذشته، باعث شده این کشورها فرهنگ و آداب و رسوم تقریباً مشترکی داشته باشند. در حقیقت، با توجه به مباحثی که مطرح است، می‌توان جغرافیای ایران و قفقاز جنوبی را به‌عنوان مکمل فضایی ـ ارتباطی یکدیگر در نظر گرفت. اما مهم‌ترین نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که به لحاظ مباحث جغرافیایی ـ سیاسی، زمانی که بحث اشتراکات فرهنگی بین مکان‌هایی که به لحاظ فضایی ـ ارتباطی مکمل یکدیگرند مطرح باشد، در آن صورت می‌توان از آن حوزه‌های جغرافیایی ـ فضایی به‌عنوان عمق استراتژیک نیز یاد کرد.


با این حال، در حال حاضر واقعیت‌های ژئوپلیتیکی و سیاسی حاکم بر منطقه و نیز روند موجود در روابط تجاری ـ اقتصادی ایران با قفقاز جنوبی در مقایسه با دیگر قدرت‌های صاحب نفوذ در منطقه به‌ویژه روسیه و ترکیه، به هیچ وجه با کدهای ژئوپلیتیکی (بحث مکمل فضایی ـ ارتباطی و عمق استراتژیک) تعریف‌شده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نمی‌خواند. به‌نظر می‌رسد، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، با توجه به واقعیت‌های موجود، ایران هنوز نتوانسته جایگاه شایسته‌ای در شأن پتانسیل‌هایی که از آن برخوردار است برای خود در منطقه تعریف نماید.


به‌عنوان نمونه، در یک ارزیابی کوتاه و قیاسی از مبادلات تجاری ـ اقتصادی ایران و ترکیه با قفقاز جنوبی در دهه گذشته، کاملاً می‌توان این موضوع را مشاهده کرد. با توجه به آمار اتاق بازرگانی تهران، کل مبادلات تجاری ـ اقتصادی ایران با کشورهای قفقاز جنوبی در سال 1380 به ارزش 451 میلیون و 163 هزار و 275 دلار بود که این میزان بعد از یک دهه در سال 1389 با 31 درصد رشد به 592 میلیون و 719 هزار و 327 دلار رسیده است. در مقابل، در همین مدت، کل تجارت ترکیه به‌عنوان بزرگ‌ترین رقیب منطقه‌ای ایران، با کشورهای حوزه قفقاز جنوبی با بیش از 505 درصد رشد، از 574 میلیون و 570 هزار و 198 دلار در سال 2001، به 3 میلیارد و 479 میلیون و 125 هزار و 250 دلار در سال 2010 رسیده است. این در حالی است که ترکیه با ارمنستان به دلیل اختلافات موجود هیچ رابطه تجاری‌ای ندارد. در حقیقت، مناسبات تجاری ـ اقتصادی ترکیه در این مدت، نزدیک به 17 برابر مناسبات تجاری ـ اقتصادی ایران با حوزه قفقاز جنوبی رشد داشته است که در نوع خود رقم بسیار جالبی است.

به طور کلی، با توجه به آنچه گفته شد لازم است که تمام دستگاه‌های درگیر، به‌ویژه دستگاه وزارت امور خارجه و نیز وزارت بازرگانی، تمهیدات لازم را در این زمینه به‌کار ببرند تا چنانکه باید، شاهد توسعه جایگاه ژئواکونومیکی ایران در راستای کدهای ژئوپلیتیکی تعریف‌شده در سیاست خارجی ایران در حوزه قفقاز جنوبی باشیم.

 
علی ولی‌قلی‌زاده، پژوهشگر مسائل بین‌المللی



 


بی نظمی‌های ژئوپولیتیکی آینده

بی نظمی‌های ژئوپولیتیکی آینده
چرا بزودی وارد دوره آشفتگی جهانی خواهیم شد
. یادداشتی از دیاکو حسینی برای دیپلماسی ایرانی.


دیپلماسی ایرانی: یکی از نتایج روانی بحران مالی سپتامبر 2008 ، شتاب گرفتن ایده‌های مربوط به افول ایالات متحده از راس نظام جهانی بود. این بحران و سرایت شتابان آن به پیکره اقتصاد جهانی تعداد بیشتری از مردم را متقاعد کرد که ایالات متحده برای مدت زیادی نمی تواند ابرقدرت باقی بماند. همانطور که گزارش مشهور اقتصاددانان گلدمن ساچ نشان داده است، بخش مهمی از این نگرانی‌ها در جامعه آمریکا به رشد سریع اقتصاد‌های در حال رشد در آسیا بازمی گردد. طبق این گزارش چین در سال 2027 جایگزین اقتصاد آمریکا خواهد شد و گروه BRIC  ( برزیل، روسیه، هند و چین) تا سال 2032 اقتصادی بزرگتر از گروه G8  خواهند داشت. این گروه از کشورها بین سال‌های 2000 تا 2008، 30 درصد در رشد اقتصاد جهانی سهم داشتند در حالیکه یک دهه قبل سهم آنها 16 درصد بود.تا سال 2050 نزدیک به 50 درصد از دارایی‌های بازارهای جهانی متعلق به این گروه از کشورها خواهد بود. افول آمریکا ممکن است دچار ساده سازی‌های بیش از اندازه شود. مهمترین بخش ساده سازی شده موضوع، عبارت است از: تصور دوره انتقال سریع نظام جهانی از وضعیت تک قطبی به یک جهان چند قطبی؛ فرضی که تاکنون با چالش جدی مواجه نبوده است. در عوض، احتمال بیشتری دارد که در آینده نزدیک درجه ای از آشوب و هرج و مرج جایگزین نظام تک قطبی به رهبری ایالات متحده گردد. این دوره به منزله برزخی در دوره انتقال قدرت از یک جهان تک قطبی به جهان چند قطبی، می تواند شامل خطراتی برای صلح و امنیت جهانی باشد؛ اما خبر بدتر از آن، اینکه کاهش توان و تمایل ایالات متحده به مداخله در امور جهانی همزمان با عدم آمادگی قدرت‌های رو به رشد در حل و فصل بحران‌های آینده تاثیرات منطقه ای این تهدیدات را افزایش می دهد.

با وجود بحران مالی جهانی و کم شدن فاصله ایالات متحده و دیگران، برتری آمریکا مانع از انتقال قدرت فوری به قدرت‌های نوظهور می گردد اما این بدان معنا نیست که ایالات متحده می تواند موقعیت خود را در نظام جهانی حفظ کند. کاهش قدرت آمریکا هرچند بطور نسبی تاثیرات قابل توجهی بر صلح و امنیت جهانی برجای می گذارد که لزوماً خوشایند نیست. این تاثیرات طیف وسیعی از مشکلات امنیتی را به دنبال دارد که برخی از آنها نتیجه عقب نشینی ایالات متحده از مناطقی است که تاکنون به دلیل نظارت و بازدارندگی قدرت‌های بزرگ از افتادن در دام کشمکش‌های مرزی، جنگ‌های داخلی، رقابت‌های تسلیحاتی و جنگ بر سر منابع حیاتی بازداشته شده بودند و برخی دیگر مانند افزایش فقر، تجارت غیرقانونی انسان و کالا و تخریب محیط زیست به دلیل شیوه مدیریت نادرست ایالات متحده برجای مانده اند.آشفتگی‌های آینده بادربرگیری هر دو دسته از مشکلات، کره زمین را برای زیست جامعه بشری به شدت نامتعادل خواهد نمود. مقابله با این تهدیدات نه تنها برای صلح و ثبات جهانی بلکه به منظور پیشروی تمدن انسان ضروری است. خوشبختانه هنوز امیدواری‌هایی برای اجتناب از این آشفتگی‌ها وجود دارد و مهمترین آن، همکاری‌های بین المللی در دنیایی است که به یاری تکنولوژی ارتباطاتی و اقتصاد به هم پیوسته، تا اندازه کوچک است که نارسایی‌ها در یک بخش از نظام جهانی دامان نقاط دیگر را به سرعت خواهد گرفت.اگر در طول دوران جنگ سرد موازنه وحشت و بیم از نابودی متقابل بواسطه شلیک موشک‌های هسته ای، دوابرقدرت را ناگزیر کرد تا به منظور اجتناب از نابودی متقابل به مذاکرات طولانی و همکاری‌های بین المللی تن بسپارند، بنابراین اکنون «دکترین نابودی متقابل» نیز می تواند برای اشاره به دنیایی بسیار کوچک تر،شلوغ تر و خطرناک تر مورد استفاده قرار بگیرد. در چنین مقیاسی، فرسایش محیط زیست، انفجار جمعیت، شیوع فقر و نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی و در نهایت ستیز نظامی میان قدرت‌های بزرگ در بخشی از جهان می تواند همان نقشی را برای امنیت و صلح ایفا کند که تسلیحات هسته ای در نیم قرن گذشته ایفا کردند؛ با این توجه که سایه تهدید جنگ هسته ای همچنان برفراز نظام جهانی باقی مانده است. تاجایی که به بحث ما در اینجا مربوط می شود، پیامدهای افول ایالات متحده بسیار مهمتر از درگذشتن بزرگترین ابرقدرتی که تاریخ پس از امپراتوری‌های باستان به خود دیده از چیرگی و سروری بر منابع و ملت‌های جهان است. بسیاری به ویژه در جهان غیرغربی افول هژمونی ایالات متحده را به فال نیک می گیرند اما متاسفانه شمار بسیاری کمی از آنها اطلاع دارند که قدرت‌های غیرغربی اغلب آماده مواجهه به دنیای پس از آمریکا نیستند و تعداد بسیار کمتری به دولت‌هایشان هشدار می دهند که نظام‌های جهانی پس از هر دوره انتقال قدرت خودبه خود به وجود نیامده بلکه توسط قدرت‌های نوظهوری که طرح روشنی برای آینده اداره جهان داشتند، برنامه ریزی شده است.

 

منابع آشفتگی

 

اگر تغییرات در محیط بین المللی متاثر از شکل توزیع قدرت در سیستم بین المللی باشد در اینصورت تغییرات آینده نیز باید از افول ایالات متحده سرچشمه بگیرد. چهار عامل مرتبط با تغییر در توزیع قدرت جهانی آشفتگی‌ها را تقویت می کند:

1) توزیع ثروت در مقیاس جهانی و کم شدن فاصله ایالات متحده و دیگران : در 1978 که درهای چین به روی اقتصاد جهانی گشوده شد، تولید ناخالص داخلی چین 4 درصد ایالات متحده بود اکنون این مقدار به 19 درصد افزایش یافته است. کشورهای کوچکتر در آسیای دور با سرعتی به همان اندازه شگفت آور در حال کم کردن فاصله با کانون ثروت جهانی در دویست سال گذشته هستند. اکنون تولید ناخالص داخلی سنگاپور 21 درصد بیشتر از آمریکا و ژاپن و تایوان به ترتیب 25 و 36 درصد کمتر از آن است.  با وجود اینکه آسیای شرقی شهرت بیشتری در رشد اقتصادی داشته اما این آمریکای جنوبی و اروپا نیز سرعت مشابهی از فاصله خود با ایالات متحده کاسته اند. تولید ناخالص داخلی هند از 317 میلیارد دلار در 1990 به بیش از 727/1 تریلیون دلار رسید. تولید ناخالص داخلی برزیل نیز در همین زمان رشد 20 درصدی را تجربه کرد و از 462 میلیارد دلار به بیش از 2 تریلیون دلار افزایش یافت. همچنین اتحادیه اروپا با گشت سرگذاشتن ایالات متحده در آستانه هزاره سوم، بیشترین میزان تولید ناخالص داخلی را در جهان به خود اختصاص داده است. این ارقام خیره کننده به معنای برتری ژئوپولیتیکی آنها بر ایالات متحده نیست اما نشان دهنده انتقال آرام کانون ثروت از ایالات متحده به سایر نقاط جهان است که احتمالا در بلند مدت به انتقال قدرت نظامی نیز خواهد انجامید.

2) رقابت ژئوپولیتیک میان قدرت‌های در حال ظهور: توزیع عادلانه تر ثروت که نظام اقتصاد جهانی، تبعاتی برای قدرت نظامی خواهد داشت. نه تنها کشورهایی که از ثروت بیشتری برخوردار شده اند تلاش خواهند کرد تا قدرت نظامی خود را به منظور تضمین ورود جریان انرژی، جلوگیری از بی ثباتی‌های منطقه ای و ارتقای جایگاه خود در نظام جهانی افزایش دهند بلکه برخورداری از قدرت نظامی را برای افزایش ضریب نفوذ خود در میان سایر کشورها بکار خواهند گرفت.شایع بودن بی اعتمادی با ریشه‌های تاریخی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه به ویژه در آسیا، تنگنای امنیت را تقویت خواهد کرد. برای مثال افزایش قدرت نظامی چین هرچند که در ادبیات رهبران این کشور به منظور حمایت از صلح و ثبات منطقه ای و تضمین ادامه رشد اقتصادی باشد از نگاه رهبران هند اقدامی بالقوه زیان بار تلقی خواهد شد. در اینصورت ممکن است هند بکوشد با برقراری موازنه نظامی از خطرات چین نیرومندتر بکاهد اما احتمالا همین نگرش منفی از سوی رهبران چین، تقویت بنیه نظامی هند را خطری برای امنیت چین برخواهد شمرد. وارد شدن هند و چین در گردونه رقابت‌های تسلیحاتی هرچند که مانع از ادامه رشد اقتصادی این کشورها نشود اما می تواند زمینه‌های برخورد را افزایش داده و از همکاری‌های منطقه ای آنها بکاهد.

در وجه دیگر از رقابت‌های ژئوپولیتیک، کاهش تسلط ایالات متحده بر مناطق جهانی، بلندپروازی قدرت‌های منطقه ای و سایر قدرت‌های بزرگ را در مناطق ویژه ای مانند خاورمیانه و آسیای شرقی تحریک خواهد کرد. این قدرت‌ها تلاش خواهند کرد تا در شرایط عدم تمایل ایالات متحده به مداخلات غیرضروری از امکان شکل دادن به محیط استراتژیک خود بهره بگیرند. از آنجایی که مهمترین نیاز قدرت‌های در حال ظهور تامین منابع خام، انرژی و بازارهای خارجی است، مناطقی که دارای بیشترین منابع و بزرگترین بازارهای تجاری هستند، بیش از سایر مناطق در معرض رقابت‌های جدید خواهند بود.این مناطق عبارتند از آفریقا به استثنای جنوب صحرا، خاورمیانه، آسیای جنوبی و آسیای شرقی. تا زمانی که ایالات متحده برتری خود را در اروپای غربی، و نیمکره جنوبی حفظ کند احتمال کشیده شدن آمریکای لاتین و حوزه اتحادیه اروپایی به دامن این رقابت‌ها ناچیز است.

3) بیداری سیاسی: به اراده مردم نسبت به کسب آزادی، استقلال و حق حاکمیت اشاره دارد. روشن است که این وجه از بیداری سیاسی تازه نیست و در گذشته نیز وجود داشت. انقلاب‌های آمریکا و فرانسه، استقلال بلژیک از هلند،شورش بوکسورها در چین، قیام‌های ضد استعماری، جنبش پان عربیزم و حتی جنبش صهیونیزم و خیزش ناسیونال سیوسیالیست‌های آلمان نازی و ناسیونالیزم ژاپن در قرن بیستم همه متاثر بیداری مردم رخ دادند اما برخی از آنها موجب رفاه، صلح و آزادی شدند و برخی دیگر ویرانی‌های فراوانی به بار آوردند.بیداری سیاسی در جهان کنونی به دلیل وجود تکنولوژی ارتباطات و شمار فزاینده نهادهای غیردولتی که در بسیج کردن هوادارانشان حتی فراتر از مرزهای ملی مهارت دارند و شکل گیری آنچه که جامعه مدنی جهانی نامیده می شود، سهولت بیشتری یافته است. اما روشن نیست که امکانات تکنولوژیک بتواند جنبش‌های بیداری را در مسیری صلح آمیز پیش ببرد. قوم گرایی و ناسیونالیزم در بخش‌هایی از آفریقا،خاورمیانه و آسیا یعنی مناطقی که مرزهای جغرافیایی اغلب بطور مصنوعی و علیرغم رضایت مردمانی با ریشه‌های قومی و تاریخی متفاوت ترسیم شده، ممکن است به یکباره مشتعل شود. گروه‌های قومی خواستار استقلال که در چند کشور همسایه پراکنده شده اند، خطرات به مراتب بیشتری را متوجه صلح بین المللی می سازد و در مواردی مانند کردها در خاورمیانه، جدایی طلبان آچه در اندونزی و گروه‌های قومی آراکان، چین و کاچین،کارن و شان در برمه حوزه درگیر در بحران می تواند بسیار گسترده تر باشد.

می دانیم که از 1950 تا کنون منازعات قومی به چندین برابر افزایش یافته است. در 1990 مجموعا سی و یک کشور درگیر کشمکش‌های قومی بود. در سال 2002 از مجموع 15 میلیون پناهندگان بین المللی دو سوم آنها از جنگ‌های قومی در کشورشان گریخته بودند. تا سال 2001 عمده منازعات قومی متعلق به سه منطقه بزرگ آفریقای جنوب صحرا، آسیای پاسیفیک و اروپای شرقی بود اما احتمالا در سال‌های آتی این قبیل کشمکش‌ها در خاورمیانه و آسیای جنوبی افزایش خواهد یافت. مهمترین دلیل آن را می توان تغییرات جمعیتی و ناکارامدی دولت‌ها در نوسازی نظام‌های سیاسی و اقتصادی ذکر کرد. به هر روی، گسترش جهانی شدن‌های ارتباطاتی، رشد طبقه متوسط و شهری شدن جوامع لزوماً پدیده‌هایی که مروج صلح و ثبات باشند، نیستند.   

4) تغییرات جمعیتی: عصاره تغییرات جمعیتی در قرن بیست و یکم عبارت است از پیرتر شدن جهان توسعه یافته در برابر جوان تر شدن جهان در حال توسعه. در طول انقلاب صنعتی و گسترش امپریالیستی غرب جمعیت کشورهای توسعه یافته امروز شامل کشورهای اروپای غربی، بریتانیا و مستعمراتش به همراه ژاپن سریع تر از سایر نقاط رشد کرد و از 17 درصد در 1820 به 25 درصد در 1930 رسید. آهنگ کاهش رشد جمعیتی کشورهای توسعه یافته از 1930 شدت گرفت و در سال 2005 به 15 درصد افت کرد. طبق پیش بینی‌ها با ادامه روند کاهش جمعیت به پایین تر از 10 درصد خواهد رسید. همچنین تولید ناخالص داخلی کشورهای توسعه یافته از 54 درصد در سال 2005 به 50 درصد در 2015 و 31 درصد در 2050 تنزل خواهد یافت.در میان کشورهای توسعه یافته، تنها جریان تغییرات جمعیتی در ایالات متحده است که روند رو به رشدی را تجربه می کند. جمعیت آمریکا نسبت به سایر کشورهای توسعه یافته از 6درصد در 1820 به 34 درصد در 2008 افزایش داشته است. مطابق با پیش بینی سازمان ملل در سال 2050، ایالات متحده 403 میلیون جمعیت خواهد داشت که 21 درصد آن بالای 65 سال خواهد بود. در همین دوره جمعیت اروپا از 497 میلیون به 493 میلیون تقلیل خواهد یافت که 28 درصد از آن را افراد بالای 65 سال تشکیل خواهند داد. روند کاهش جمعیت در ژاپن با سرعت بیشتری از 127 میلیون به 101 میلیون خواهد رسید که 37 درصد از آن را افراد بالای 65 سال تشکیل می دهد.

روند کاهش و همچنین پیری جمعیت بر کشورهای توسعه یافته، نه تنها واجد تاثیرات منفی بر قدرت اقتصادی از جمله کاهش تولید ناخالص ملی، در نتیجه کاهش پس انداز و افزایش هزینه بیمه‌های بازنشستگی است بلکه توان نظامی این کشورها بواسطه کاهش شمار داوطلبان ارتش و تغییر در ساختار دفاعی با تکیه بر نیروی غیرانسانی را نیز متاثر می سازد. کاهش جمعیت کشورهای توسعه یافته نفوذ ایالات متحده را در میان این کشورها افزایش خواهد داد اما به همین ترتیب از تفوذ آمریکا بر کشورهای در حال توسعه خواهد کاست. در برخی موارد افزایش جمعیت چالش‌های تازه ای را پیش روی ایالات متحده قرار می دهد که احتمالا کنترل آنها بسیار دشوار خواهد بود. برای مثال افزایش جمعیت در آسیای جنوبی و خاورمیانه که احتمالا با افزایش فقر، بیماری و ناآرامی‌های سیاسی نیز همراه است،نقش آفرینی ایالات متحده را بواسطه هرج و مرج‌های ناشی از بنیادگرایی و دولت‌های درمانده از اداره امور که باغلب در زمره متحدان ایالات متحده هستند، محدود خواهد کرد. جمعیت اعراب تا سال 2050 به دو برابر خواهد رسید و در برخی کشورهای کمترباثبات و فقیر مانند فلسطین،سومالی و یمن به سه برابر افزایش خواهد یافت. درگیری‌های قومی، افزایش فقر و بزهکاری‌های اجتماعی همچنین کمبود منابع و کشمکش‌های مرزی مهمترین نتیجه این تغییر دموگرافیک هستند. بلحاظ سیاسی جوامعی با رشد انفجاری جمعیت احتمال بیشتری دارد که بازتولید کننده دولت‌های اقتدارگرا باشند. بدیهی است که چنین تغییرات جمعیتی و آشوب‌های بالقوه تنها به کمک حکومت قوی و نه لزوماً دموکراتیک قابل مهار هستند.از آنجایی که جوامع توسعه یافته نمی خواهند شاهد بی نظمی‌های افسارگیخته باشند رهبران اقتدارگرایی که بتوانند از نظم و ثبات سیاسی حمایت کنند را به رهبران دموکراتیک ترجیح خواهند داد.

ترکیب این آشفتگی‌ها در مناطقی که در معرض تغییرات آب و هوایی، فرسایش خاک و نابودی جنگل‌ها نیز قرار دارند، وضع را وخیم تر می سازد. برای مثال، زمین لرزه 9/. ریشتری در بستر اقیانوس هند در سال 2004 که موجب شکل گیری تسونامی با امواجی به بلندی 30 متر شد بیش از 14 کشور را از آسیای شرقی تا شمال شرقی آفریقا تهدید کرد و طی آن بیش از 300 هزار نفر جان باختند ده‌ها هزار آواره شدند.رانش زمین در آمریکای لاتین در اواخر دهه 1990 تلفات مشابهی برجای گذاشت. آنچه ما امروز می دانیم این است که تنها در موارد نادری مانند سونامی که در سال 2011 سواحل ژاپن را در نوردید، یک دولت نیرومند و شایسته می تواند، ضایعات آن را کنترل کند اما این قبیل دولت‌ها در سرتاسر کشورهای در حال توسعه به ندرت یافت می شوند. بنابراین تنها موضوعی که می توان به آن اندیشید این است که مردم در معرض این خطرات چگونه باید به تنهایی با مشکلاتی که بخش اعظم آن را کشورهای ثروتمند شمال ایجاد کرده اند، مقابله کنند.

 

به سوی آینده

 

هرکدام از چهار عامل آشفته کننده فوق،کابوس ایالات متحده در راه سروری بر جهانی از هم گسیخته و نامتعادل است. اگرچه آمریکا همچنان تا دهه‌ها قدرت بزرگ باقی خواهد ماند اما بدون تردید نمی تواند در دوران جدید چیرگی سابق خود را بر سرتاسر جهان حفظ کند. با این وجود، میزان دخالت آمریکا در مناطق جهانی به اجماع درون نخبگان واشنگتن پیرامون استراتژی کلان آمریکا برای جهان پس از نظام دوقطبی بستگی دارد. همزمان با بی نتیجه ماندن این مباحث در آمریکا طی دودهه گذشته، شکاف در جامعه آمریکایی بین راست گرایان معتقد به مداخله جهانی آمریکا به منظور شکل دادن به جهان تک قطبی و گروهی از سیاستمداران، دانشگاهیان و روشنفکرانی که خواستار سازگاری ایالات متحده با مختصات جدید ژئوپولیتیک هستند، نیز در حال افزایش است. با تمایل افکار عمومی آمریکا به سوی انزوا گرایی احتمالاً متاثر از بحران مالی و ناکامی در جنگ افغانستان، تا مدت‌ها کشاندن شهروندان آمریکا به میدان‌های جنگ و ماجراجویی‌های خارجی دشوار خواهد شد. مطابق با نظر سنجی انجام شده توسط مرکز تحقیقات Pew در سال 2011، 76 درصد از پرسش شوندگان پاسخ دادند که آمریکا باید «به مسائل ملی خود توجه داشته باشد». حتی اگر تمایل به انزواگرایی مانند دوره‌های پیشین یعنی بعد از جنگ ویتنام، شوک نفتی 1973 و پس از حوادث تروریستی 11 سپتامبر، موج احساسی گذرا هم باشد، آنگاه در آینده به دلیل ناکامی‌هایی که از دست دادن کنترل جهانی به بارخواهد آورد، آونگ انزواطلبی سریع تر از پیش حرکت خواهد کرد.

عقب نشینی تدریجی ایالات متحده برای قدرت‌های در حال ظهور خبر خوشایندی است اما بی نظمی‌های آینده نه تنها به این دلیل که قدرت‌های منطقه ای اغلب فاقد آمادگی برای رویارویی با آن هستند بلکه به دلیل عدم توافق قدرت‌های در حال ظهور درباره شکل نظام جهانی آینده می تواند بسیار بی ثبات کننده باشد. در طول حیات نظام دو قطبی، دو ابرقدرت با تقسیم ایدئولوژیک جهان و نگریستن به مسئله امنیت در یک مقیاس جهانی و همچنین برپایی نهادهایی که برای حل مشکلات امنیتی جنگ سرد مفید بودند، جهان را به مدت نیم قرن اداره کردند.امروزه بسیاری از این نهادها اعتبار خود را بصورت سابق از دست داده و یا قادر به حل مسائل جدید امنیتی نیستند. اگرچه برخی از این نهادها مانند سازمان ملل متحد با اصلاحاتی می تواند به بقای خود ادامه دهد اما برخی دیگر مانند صندوق بین المللی پول با ساختاری ناکارآمد برای فهم و بهبود وضعیت اقتصادی کشورهای در حال توسعه با تنوع قابل توجه در کیفیت موضوعاتی مانند فرهنگ سیاسی، ترکیب جمعیتی، منابع اقتصادی، تهدیدات زیست محیطی و آسیب پذیری مردم در برابر تغییرات اقتصادی و همچنین وجود دولت‌های ضعیفی که قادر به تخصیص منابع نیستند، نمی توانند با کمک استاندارد لیبرال غربی به حیات خود در جهانی که قدرت‌های غیرغربی در حال پیشی گرفتن از غرب هستند،تداوم ببخشند و برخی دیگر مانند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی با از دست دادن فلسفه وجودی خود و عدم تناسب آن با مسائل امنیتی دنیای جدید باید بکلی کنار نهاده شوند. شکست صندوق بین المللی پول در پروژه آزادسازی اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین در 1990 که به موجی از نارضایتی‌ها نسبت به عملکرد بی ملاحظه آن در قبال افزایش فقر ناشی از شکاف درآمدها، فساد اقتصادی و نابودی نظام اقتصادیی که با همه نواقص، به بخشی از زندگی روزمره میلیون انسان تبدیل شده بود؛ عملکرد بانک جهانی در ایجاد حباب اقتصادی در شرق آسیا و پیامدهای ویرانگر سازمان تجارت جهانی در ایجاد مقررات آزادسازی شامل از میان برداشتن تعرفه‌ها و کنار نهادن سیاست‌های اقتصادی حمایتی دولت‌ها از مردمی که مقررات پولادین بازار، امرار معاش آن را مختل کرده بود، همه بخشی از علایمی دال بر ناسازگاری نهادهای اقتصاد جهانی است که از دل توهم پیروزی ابدی لیبرالیزم بر سایر الگوهای مدیریت اقتصادی برآمد. نه تنها جهان لیبرال غربی که غرب را تنها کانون ایده‌ها و اندیشه‌های اقتصادی و سیاسی دوران مدرن می پندارد، در پیش بردن امنیت و رفاه اقتصادی بطرز غافلگیر کننده و فاجعه آمیزی شکست خورد بلکه همین نحوه تفکر در برقراری ثبات و صلح نیز عواقب گزنده ای برجای گذاشت. در حالیکه نیم قرن جنگ سرد با هراس دائمی از وقوع جنگ هسته ای میان دوابرقدرت و چشم بستن بر آلام ملت‌های جهان سوم که در بحبوحه رقابت‌های دو ابرقدرت به حاشیه رانده شده بودند، به پایان رسید، نظام تک قطبی در سرآغاز خود شاهد نسل کشی در آفریقا و اروپای خاوری در اندازه‌هایی بی سابقه و دردناک بود. پاکسازی قومی در صربستان، رواندا،چاد، سودان و لیبریا به قیمت زندگی صدها هزار تن تمام شد. در جنگ داخلی کنگو طی کمتر از یک دهه سه میلیون نفر جان خود را از دست دادند. با این توصیف عبارت «صلح طولانی»که به عنوان شاهدی بر شیوه درست مدیریت جهانی توسط ایالات متحده بکار برده می شود تنها برای کمتر از 20 درصد از جمعیت جهان مصداق دارد. در سایر نقاطی که مردم عادت دارند همراه با ترس از جنگ داخلی، شورش‌های محلی، نسل کشی، افزایش فقر و بیماری‌های مسری زندگی کنند، صلح پس از 1945 چندان هم طولانی نبوده است.

 تردیدی نیست که جهان جدید به نهادهای سازی‌های جدیدی نیز نیاز دارد اما نخستین پرسش این است که این نهادهای بر چه مبنایی باید استوار باشند. منطقه گرایی به منزله پاسخی معقول و ضروری به این پرسش تا مدت‌ها اعتبار خواهد داشت. ریچارد فالک میان منطقه گرایی مثبت به معنای همسویی در مناطق با هدف کاهش خشونت سیاسی،ارتقای رفاه اقتصادی،تشویق حقوق بشر، حمایت از تنوع اکولوژیکی و پایدار و حفاظت از ثروت‌ها و منابع تجدیدپذیر و همچنین منطقه گرایی منفی به مفهوم نابود کردن تمامی این اهداف از طریق جنگ،فقر، نژادپرستی، تخریب اکولوژیک، ظلم،آشوب و تبعیض تفاوت قائل می شود. این تمایزگذاری همزمان با تاکید بر منطقه گرایی تا جایی می تواند مفید باشد که از هسته مرکزی ژئوپولیتیک یعنی رئالیزم فاصله نگیرد. منطقه گرایی‌های آینده نیز به مثابه ابزاری به منظور پیشبرد منافع ملی قدرت‌های بزرگ عمل خواهد کرد. اما همزمان می توان با تعمیق مفهوم امنیت ملی دربردارنده توجهات بیشتری نسبت به موضوعات آشفته کننده ای مانند فقر، تروریزم، نابودی محیط زیست، ستیزهای قومی، بدرفتاری نسبت به انسان‌ها به ویژه اقلیت‌ها مبذول کرد. به سه دلیل عمده مناطق باید در دستور کار ژئوپولیتیکی قرار بگیرد. 1) قدرت‌های بزرگ بازتاب دهنده موفقیت آنها در غلبه بر رقبای منطقه ای هستند. هیچیک از قدرت‌ها نمی توانند بدون آنکه در منطقه خود بالقوه یا بالفعل تفوق کسب کرده باشند، به قدرت بزرگ تبدیل شوند. 2) به رغم همه پیشرفت‌ها در یکدست کردن جهان، تهدیدات امنیتی و بیشترین سطح تجارت بین الملل همچنان در مناطق یا مناطق مجاور تمرکز دارد. 3) حفظ جایگاه قدرت‌های بزرگ به عملکرد آنها در مناطق خودشان بستگی دارد؛ بطوریکه اگر این قدرت‌ها نتوانند بحران‌های منطقه ای را کنترل کنند و یا توسط قدرت‌های مداخله کننده به چالش کشیده شوند، اعتبارشان را به عنوان قدرت بزرگ تا حدی زیادی از دست خواهند داد. سه دلیل دیگر را نیز می توانیم در ارتباط با عصر افول هژمونی آمریکا اضافه کنیم: نخست به دلیل شکاف در سطح برخورداری از قدرت میان کشورهای جهان ، قدرت‌های منطقه ای مانند چین، هند و ژاپن داعیه رهبری در مناطق را بیشتر خواهند داشت تا نقاط دوردست.دوم؛ عقب نشینی تدریجی ایالات متحده موضوعاتی به ویژه اختلافات مرزی و منابع اقتصادی که به مدت نیم قرن در مناطق بالقوه خطرناک کنترل شده بود، بار دیگر مطرح خواهد شد و سرانجام از آنجایی که بحران‌های آینده ناشی از وضعیت آشفته توصیف شده جنبه محلی و منطقه ای دارند، نیازمند نگرش منطقه ای نیز هستند.

متناسب با این روندها انتظار می رود، نقش آفرینی گروه بندی‌های منطقه ای مانند سارک در آسیای جنوبی، اتحادیه ملت‌های آمریکای جنوبی (UNASUL)، اتحادیه اروپا، سازمان همکاری ملت‌های جنوب شرقی آسیا (ASEAN) و اتحادیه آفریقا در مدیریت جهانی افزایش یابد. در بستر این کثرت گرایی ژئوپولیتیکی، نه تنها امکانات بیشتری برای مقابله با آشوب‌های آینده فراهم می شود بلکه انتقال قدرت در قرن بیست و یکم چهره متفاوتی در مقایسه با دیگر نمونه‌های تاریخی انتقال قدرت می یابد؛ چهره ای که بواسطه تخفیف هراس تنها ابرقدرت از ظهور دیگران از یک طرف و موازنه متقابل قدرت‌های در حال ظهور از طرف دیگر، احتمال انتقال خشونت آمیز قدرت از غرب به شرق را به حدقل کاهش می دهد.


آمریکا و تحولات جدید ژئوپلیتیکی منطقه
خاورمیانه در حال گذار امنیتی است
آمریکا و تحولات جدید ژئوپلیتیکی منطقه
محمد فرهاد کلینی، کارشناس ارشد مسائل استراتژیک در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به مهم ترین تحولات امنتی خاورمیانه در سال گذشته می پردازد و معتقد است آمریکا با بهره گیری از ظرفیت های منطقه ای و دادن نقش به ترکیه،‌ قطر وعربستان می خواهد با دست باز به سراغ محصور نمودن چین برود.

دیپلماسی ایرانی:‌ اگر بخواهیم نگاهی به وضعیت ژئوپلیتیکی منطقه با ترکیبی از خاورمیانه و آسیای غربی نظری بیافکنیم تحولات سیاسی - امنیتی این حوزه در سال گذشته کماکان در حال گذار ارزیابی می شود و این گذار هنوز به مراحل پایانی خود نرسیده است.

 در حال حاضر نمی توان از یک وضعیت امنیتی بادوام و پایدار سخن گفت و یک قضاوت کامل را بیان نمود. کانون ها و نقاط چالش متفاوت و در سطوح گوناگون قرار دارند. یکی از مهم ترین عوامل این عدم ثبات و تغییر، استراتژی نظامی و امنیتی آمریکا در خاورمیانه بوده که به عنوان یکی از مولفه های تاثیرگذار مطرح است. این فرایند تغییر از سالهای قبل و از زمان آقای رابرت گیتس، وزیر دفاع وقت امریکا، به صورت آزمایشی مطرح و به تدریج تکوین آن شروع شد. جنبش های مردمی که به بهار عرب یا بیداری اسلامی معروف شد،‌ وضعیت آمریکا در منطقه را دچار شوک و اضطراب امنیتی کرد لذا آمریکا به ناچار رویکردهای جدیدی را در استراتژی امنیتی و نظامی خود در منطقه برای تحمیل مدیریت خود در پیش گرفت.

 در اثر تحولات خاورمیانه آمریکا بعضی از دولت های متحد و همراه خود نظیر حسنی مبارک در مصر و علی عبدالله صالح در‌ یمن را از دست داد و این موضوع ضربه ای به وضعیت ثبات سنتی آمریکا در منطقه محسوب می شد. هرچند آمریکا تلاش کرد با چرخش استراتژیک و حمایت از انقلابیون در دقیقه نود در مصر و مدیریت بحران به واسطه عربستان سعودی در یمن تا حدی ضربات این تحولات را بگیرد لیکن امروزه تغییر مواضع اسلام گرایان در امتداد شیب تحولات داخلی در هریک از واحد های سیاسی یاد شده هنوز سیاست امریکا را درگیر چالش های جدید می کند.

از سوی دیگر در لیبی آمریکا با در پیش گرفتن نگاه چند جانبه گرایی راهبردی در حوزه مدیترانه و با پیش کشیدن کشورهای اروپایی، تغییرات در این حوزه را به  نحو مطلوبی کنترل کرد. اما امروزه در دوران پساقذافی باز مواجه با جریانات قبایلی شده است و چشم انداز روشنی در کوتاه مدت وجود ندارد.

در دو حوزه بحرین و سوریه تحولات به پایان نرسیده است و شاهد ادامه چالش در این کشورها هستیم که هر کدام با صعود و فرود خاص روبرو است و بُرّندگی سیاست غرب در هر دو حوزه به بن بست رسیده است و معنای انعطاف در مواضع بتدریج از اهمیت بیشتری پیدا می کند ومکانیسم محاسبات غرب نسبت به گذشته تغییر پیدا خواهد کرد.

بنابراین آمریکا در سال گذشته به سمت دفع تهدید و خرید امنیت حرکت کرد. این معنا در حوزه افغانستان با آشکار سازی مذاکرات خود با طالبان از جلوه ای دیگر برخوردار بود. با این اقدام آمریکا نگاهی را که گذشته بر اساس خط قرمز با جریان های افراطی و بنیاد گرا تبلیغ می کرد از پشت پرده کنار رفت  و تغییرنما داد. هرچند این اتفاق در فضای رسانه ای موضوعی جدید بود ولی در دیپلماسی پنهان آمریکا چند سال بود که بر این موضوع کارویژه صورت می گرفت.

 بنابراین آمریکا بعد از سه دوره اصلاحات در استراتژی آفپاک به دنبال کاهش تهدیدها و نهادینه کردن حضور خود از بیابان و خیابان به پایگاه بود.

اگر بخواهیم به طور دقیق تر به وضعیت امنیتی آسیای غربی اشاره کنیم باید بگوییم که در این حوزه ما شاهد نوسان امنیتی بین پاکستان و آمریکا بودیم. این نوسان در حال حاضر نیز کما و بیش در حال جریان است و به سرانجام خود نرسیده است. این به این معناست که انتظاراتی که آمریکا و پاکستان از شرایط امنیتی منطقه دارند در تضاد با یکدیگر است. نماد این موضوع در عملیات دستگیری بن لادن در خاک پاکستان دیده می شود. آمریکا از این موضوع به عنوان حربه ای برای پایان بخشی به نوعی از ادبیات سیاسی خود استفاده کرد و تلاش کرد که نشان دهد که به یکی از مهم ترین اهداف خود از حمله به افغانستان دست یافته است.

امروزه پاکستان با هماهنگی برخی کشور های اروپایی در حال تعریف یک انعطاف هوشمندانه است و به دنبال بازگرداندن نقطه اتکاء استراتژیک امریکا در منطقه به سبک دهه گذشته است که نمی توان انتظار فوری از نتایج داشته باشد.

 از سوی دیگر آمریکا به دنبال نهایی کردن قرارداد استراتژیک نظامی خود با افغانستان است. به نظر می رسد که دولت افغانستان در مورد مسائلی همچون عملیات شبانه که در قرارداد آمده است با آمریکا دچار اختلاف است و تصویب این قرارداد کماکان در هاله ای از ابهام و تاخیر است. آمریکا در تلاش است تا قبل از اجلاس ناتو در شیکاگو در ماه می سال جاری میلادی این قرارداد را نهایی کند. از طرف دیگر باراک اوباما ضرب العجلی برای دستگاههای تحت امر خود تعیین کرده است تا بتواند برای انتخابات نوامبر پاسخ روشنی در مورد سیاست های خود در افغانستان داشته باشد.

علاوه براین، آمریکا اقداماتی را در چارچوب ترانزیت معکوس در آسیای میانه از حوزه افغانستان دنبال می کند و تلاش می کند که به شکلی راههای خروج را متنوع کند و حتی به مسیر هند نیز فکر می کند. آمریکا مذاکرات وسیعی را با ازبکستان در این مورد انجام داد که در مورد تعرفه ها به توافق نرسیدند. سپس به سراغ قرقیزستان، تاجیکستان و قزاقستان رفت و امروزه تلاش می کند با قدرت گرفتن مجدد پوتین و در مذاکره با روسها این امکان را میسر کند تا بتواند این مسیر ترانزیت معکوس را دنبال کند. در این راستا نمی تواند به ترکمنستان بی تفاوت باشد لذا سعی می کند تا حدی چنگک امنیتی خود را به عشق آباد وصل کند.

چین و روسیه و ایران و تا حدودی هند با نگاهی خوش بینانه به موضوع توجه نمی کنند. علت این موضوع این است آمریکا همزمان با طرح ترانزیت معکوس در حال پیگیری جاده ابریشم جدید است که در اجلاس بن 2 نشانه های این موضوع مشاهده شد و با مخالفت برخی از کشورهای مهم از جمله همسایگان افغانستان روبرو شد و در نهایت منجر به این شد که آمریکا بحث جاده ابریشم جدید را با آواز بلندی دنبال نکند.

در حوزه خلیج فارس موضوع تحریم نفت ایران و مناقشه بر سر تنگه هرمز مباحث امنیتی را حول خود متمرکز کرد. اعلامیه هایی که در مورد رفت و آمد در تنگه هرمز صادر شد منجر به آشکار شدن نوع نگاه طرفین در مورد رخ نمایی قدرت شد. در این حوزه شاهد این بودیم که ناوگان دریایی آمریکا تلاش می کرد که رویکرد خود نسبت به ایران را مثبت جلوه دهد و با اقداماتی که در خصوص نجات قایق ها و یا ماهیگیران انجام می داد، رویکرد خود را تعاملی معرفی کند. در کنار این،‌ شاهد این بودیم که برخی از جابجایی ناوگان ها و تغییر کلاس تسلیحات دریایی در خلیج فارس صورت گرفت. از سوی دیگر در چارچوب استراتژی دفاعی جدید آمریکا موضوع توجه به نیروهای ویژه آمریکا از توجه خاصی برخوردار شد. آمریکا در برنامه خود مد نظر قرار داد که نیروی ویژه و سیار در منطقه تعریف کند. اما در مورد ماموریت و فرماندهی این نیرو همچنان سوالاتی وجود دارد. گفته می شود فرماندهی و اجرای این نیروها متفاوت است. بحث نیروهای ویژه سیار و پایگاه های هواپیماهای تهاجمی بدون سرنشین همچنان به چگونگی شکل گیری فرماندهی نیروها در منطقه باز می گردد که در سیا و پنتاگون در این مورد بحث هایی جاری است.

امریکا در گذشته با ابتکار استانبول در چارچوب ناتو موضوع پیوستگی نظامی در خلیج فارس را دنبال می کرد ولی به نظر می رسد امروزه سیاست یکجانبه گرایی خاصی را در خلیج فارس دنبال می کند که خیلی خوشایند لندن نیست. پیگیری سیاست ایجاد سپر موشکی در خایج فارس و تغییر ماهیت شورای همکاری خلیج فارس به یک اتحادیه نظامی دراین راستا می باشد. بهره گیری از ظرفیت های منطقه ای و دادن نقش به ترکیه،‌ قطر وعربستان یکی از ملزومات سیاست جدید نظامی امنیتی امریکا در ژئوپلیتیک خاورمیانه می باشد تا امریکا بتواند با دستان باز به سراغ اعمال استراتژی خود در آسیا و خصوصا محصور نمودن چین گام بردارد.

سرعت بازی ژئوپلیتیکی امریکا عملا روسیه و چین را وادار ساخت تا با چشمان باز به آینده نگاه کنند البته این سرعت بازی ناشی از اشتباه امریکا نبود بلکه ظرفیت زمان برای قدرت برتر در نظام بین الملل در حال کاسته شدن بود و بالاخره می بایست چاره جویی می کرد.

فرو رفتن کشورهای اروپایی به بحران اقتصادی و ظهور بحران های اجتماعی در یونان، اسپانیا، ایتالیا وپرتغال از یک طرف و از طرف دیگر رقابت جدید و اجباری انگلستان با آلمان در ابعاد اقتصادی و همپیمانی لرزان دولت سارکوزی در فرانسه با آلمان عملا ارزش متحد بودن اروپا برای امریکا را کاهش داد و موضوع اهمیت همکاری طرفین در حوزه های جدید را در حد تعرفات دیپلماتیک کاهش داده است. لذا آمریکا صرفا در موضوعات سنتی امتداد خود را حفظ کرده است و در حوزه های جدید دست به جابجایی و یارگیری جدید می زند. به عنوان مثال در موضوع افغانستان، امریکا به صورت گزینشی با آلمان در تعامل جدید حرکت کرد و این باعث نگرانی پاریس شد. لندن نیز با زیرکی جدیدی مدیریت و هم سویی با آمریکا را برای بهره گیری از تغییر بازی را دنبال می کند.

انچه که در دیدار اوباما با مدودف اتفاق افتاد و اهمیت فرصت و زمان برای تفاهم با روسیه طرح شد، پیام های بزرگی را برای دوستان قدیمی آمریکا در اروپا ارسال کرد که مشارکت راهبردی اوباما با اروپا در محیط ژئوپلیتیکی قابلیت تعویض با موازنه جدید با روسیه است.

به عنوان یک نتیجه گیری کوتاه مدت می توان گفت که جمع جبری تحولات نشان می دهد که آمریکا در وضعیت مناسبی برخوردار نیست و دولت دمکرات آمریکا نیاز دارد تا برای نشان دادن دستاورد خود برای انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا چاره جویی کند.  


تصاویر:گزارش رویترز از سپاه پاسداران
 

تصاویر:گزارش رویترز از سپاه پاسداران  

فعالیت های نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول سال های گذشته به یکی از سوژه های خبرگزاری رویترز بدل شده. این خبرگزاری با روایت تصویری از مانورهای مختلف این نیروها در سال های گذشته پیشرفت های نظامی رخ داده در آن را به تصویر کشیده است. در این گزارش رویترز از تصاویر خبرگزاری های داخلی ایران و برخی تصاویر آرشیوی خود بهره برده است.
 
2 نوامبر 2006: آزمایش موشک های دور برد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیابان های نزدیک شهر قم
 

25 نوامبر 2008: رژه نیروهای گردان عاشورای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت هفته بسیج
 

24 آوریل 2010: مانور سپاه پاسداران در خلیج فارس و در حوالی تنگه هرمز
 

25 آوریل 2010: آزمایش موشک "صاعقه" در جریان مانور سپاه پاسداران در تنگه هرمز
 

22 سپتامبر 2011: رژه نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هفته دفاع مقدس
 

27 فوریه 2011: یک نیروی بسیجی در تجمعی اعتراضی در برابر ساختمان سازمان ملل
 

26 ستامبر 2011: یکی از نیروهای سپاه در نمایشگاه هفته دفاع مقدس در تهران
 

22 سپتامبر 2011: رژه نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هفته دفاع مقدس
 

20 فوریه 2011: مانور سپاه در بیابان های اطراف قم
 

24 اوریل 2010: مانور سپاه پاسداران در نزدیکی تنگه هرمز
 

2 نوامبر 2006: آزمایش موشک "شهاب 3" در جریان مانور سپاه در بیابان های اطراف قم
 

29 مارس 2006: عزاداری نیروهای بسیجی در جریان توهین به پیامبر گرامی اسلام توسط یک کاریکاتوریست دانمارکی
 

18 سپتامبر 2004: مانور سپاه پاسداران در مناطق غربی ایران
 

23 نوامبر 2007: اعضای سپاه پاسداران در حال ترک دانشگاه تهران پس از اقامه نماز جمعه
 

25 اوریل 2010: میدان آزادی تهران
 

28 ژوئن 2011: نیروهای سپاه پاسداران در حال آزمایش یک موشک زمین به زمین در جریان یک مانور در بیابان های مرکزی ایران
 

24 آوریل 2010: مانور سپاه پاسداران در نزدیکی تنگه هرمز
 

22 آوریل 2010: یک ناو جنگی نیروی دریایی سپاه پاسداران در جریان مانور این نیروها در نزدیکی تنگه هرمز
 

25 آوریل 2010: یک نیروی ویژه سپاه پاسداران
 

26 سپتامبر 2011: پرچم آمریکا در ورودی یک نمایشگاه جنگ در طول هفته دفاع مقدس
 
 


دیپلماسی ایرانی


 


بغداد میزبان پیشنهادی ایران برای مذاکره هسته ای

 
وزیر امور خارجه عراق اعلام کرد

بغداد میزبان پیشنهادی ایران برای مذاکره هسته ای

هوشیار زیباری روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرگزاری رویترز اظهار داشت: پیشنهاد بغداد به عنوان میزبان مذاکرات، در جریان سفر هیات ایرانی به عراق در روز سه شنبه مطرح شده و به همین دلیل وی قصد دارد با سفرای آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین، روسیه و آلمان در این زمینه ملاقات کند.

دیپلماسی ایرانی: میزبانی مذاکرات هسته ای ایران با گروه 1+5 این روز ها به موضوعی بحث بر انگیز تبدیل شده است. در حالی که هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا مکان این مذاکرات را استانبول اعلام کرده، معاون وزیر امور خارجه روسیه می گوید هنوز توافق نهایی در این زمینه انجام نشده و محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز پیشنهاد داده بغداد، بیروت یا دمشق به جای استانبول میزبان مذاکرات هسته ای باشد.

این در حالی است که در تازه ترین تحول، وزیر امور خارجه عراق اعلام کرده که ایران رسما پیشنهاد داده دور بعدی مذاکرات هفته آینده در بغداد برگزار شود. هوشیار زیباری روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرگزاری رویترز اظهار داشت: پیشنهاد بغداد به عنوان میزبان مذاکرات، در جریان سفر هیات ایرانی به عراق در روز سه شنبه مطرح شده و به همین دلیل وی قصد دارد با سفرای آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین، روسیه و آلمان در این زمینه ملاقات کند.

زیباری ادامه داد: پیشنهاد از سوی هیاتی از ایرانیان مطرح شده که اخیرا به عراق سفر کرده اند و نامه هایی با محتوی این پیشنهاد در اختیار سفرای کشور های گروه 1+5 قرار گرفته است.

این در حالی است که پیش از این تحلیلگران با اشاره به نفوذ سیاسی محسن رضایی در عرصه سیاسی جمهوری اسلامی و نقش محوری مجمع تشخیص مصلحت نظام پیش بینی کرده بودند که احتمالا اظهارات وی زمینه ساز برخی تغییرات خواهد شد.

اما پیشنهاد بغداد به عنوان میزبان مذاکرات در حالی از سوی ایران مطرح می شود که مقامات ترک تلاش های فراوانی در زمینه میانجی گری در بن بست هسته ای ایران به عمل آورده اند. وزیر امور خارجه ترکیه در این زمینه بارها به تهران سفر کرده و به طور متقابل میزبان علی اکبر صالحی، همتای ایرانی خود بوده است. از سوی دیگر رجب طیب اردوغان ، نخست وزیر ترکیه نیز در سفر اخیر به تهران کوشید به توافق هایی با مقامات جمهوری اسلامی دست یابد.

اما برخی از تحلیلگران بر این باورند که سفر وی چندان ثمربخش نبوده و تصمیم ترکیه برای کاهش واردات نفت از ایران نیز تنها یک روز پس از این سفر اعلام شده است.

بهار عربی، بحران در سوریه و طرح سپر دفاعی موشکی ناتو در خاک ترکیه از جمله موضوعاتی است که روابط تهران – آنکارا را تحت تاثیر قرار داده است . برخی بر این گمانند که با وجود نیاز تهران به دوستان منطقه ای در شرایطی که تحریم های بین المللی روز به روز سنگین تر می شوند، تردید جمهوری اسلامی نسبت به نقش آفرینی ترکیه رو به افزایش است.

برخی از تحلیلگران بر این باورند تردید های تهران در مورد ترکیه موجب شده که بغداد برای میزبانی مذاکرات هسته ای مورد توجه قرار گیرد چرا که مقامات جمهوری اسلامی احساس نزدیکی و دوستی بیشتری با دولت بغداد دارند. شماری از مقامات کنونی عراق، سال های طولانی تبعید در دوران صدام حسین را در ایران گذرانده اند و علاوه بر شیعه بودن، به زبان فارسی نیز تسلط دارند.

البته بغداد یک بار نیز پس از سقوط صدام حسین، میزبان مذاکراتی بود که در آن نمایندگان ایران و آمریکا برای نخستین بار به طور علنی دور یک میز نشستند تا اینکه امنیت و آینده عراق را بررسی کنند، اما اینکه بغداد بتواند میزبان مذاکرات هسته ای باشد، موضوعی است که در ابهام قرار دارد چرا که ترکیه بارها و بارها در امور منطقه ای به عنوان میزبان مذاکرات و میانجی نقش آفرینی کرده است اما عراق در دوران صدام حسین و پس از آن هیچگاه وزنه ای دیپلماتیک در امور منطقه ای محسوب نشده و با توجه به روابط بسیار نزدیک خود با ایران نمی تواند کشوری بی طرف برای میزبانی مذاکرات باشد.

با این وجود غرب هنوز به پیشنهاد میزبانی بغداد که از سوی ایران مطرح شده واکنشی نشان نداده است و باید در انتظار پاسخ اعضای گروه 1+5 بود.

 

 


آخرین مطالب ...
» پنج راه حل سوزان مالونی به اوباما برای تعامل با ایران
» سوریه نقطه عطف سیاست خارجی اتحادیه اروپا
» اوباما و محدودیت‌های فروش سلاح
» قدرت مانور کره شمالی
» بحران اقتصادی جهان و افزایش فروش تسلیحات
» روسیه بازیگر مسلط در بازار تسلیحات هند
» آسیاگرایی آمریکا و تحدید چین
» ائتلاف ها در جهان تک قطبی
» غرب و چرخش معنادار در روش مواجهه با بحران سوریه
» نقش یهودیان در انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا: پول یا رای؟
» اصول مندرج در اجلاس سران جنبش عدم تعهد
» معامله در واشنگتن
» ناآرامی‌ها در صحرای سینا؛ ابعاد و پیامدها
» شکل‌گیری مثلث منطقه‌ای ترکیه ـ عربستان ـ مصر
» بیم و امیدهای دموکراسی لیبی
» جنگ فرقه‌ای ـ درد زایمان خاورمیانه جدید
» راهبرد و دیدگاه جنبش عدم تعهد و ایران نسبت به یکدیگر
» امریکای لاتین؛ بازگشت سناریوهای کهنه با چهره جدید
» اندیشکده بروکینگز: بازگشت عربی القاعده و بهره‌وری از ایجاد هرج و مرج
» تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان

Home | FeedBack

Copyright © 2008 LoxBlog.Com . All Rights Reserved. Translation Www.NazTarin.Com