قفقاز جنوبی بعنوان منطقه ای دارای اهمیت ژئوپلتیک، از دیرباز مورد توجه بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است. در این میان و با توجه به فروپاشی شوروی در سالهای پایانی قرن بیستم و تلاش عده ای از کشورها برای ایجاد اتحاد با کشورهای جنوب قفقاز، بیش از پیش بر اهمیت آن افزوده است. اسرائیل نیز به عنوان یکی از طرف های فعال در مسایل قفقاز از ابتدای ایجاد رابطه با این کشورها سیاست اتحاد سازی را در پیش گرفته است.مقاله ی حاضر با توجه به حضور فزاینده اسرائیل در منطقه ی قفقاز جنوبی بر آن است که ابعاد این حضور را تشریح کرده و از رهگذر بیان استراتژی و اهداف اسرائیل از پیگیری سیاست اتحاد سازی در قفقاز، پیامدهای امنیتی مترتب بر امنیت ج.ا.ایران را مورد بررسی قرار دهد.

قفقاز جنوبی از حیث موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک یکی از مهمترین مناطق جهان است. قفقاز به عنوان یک منطقه ی حایل میان روسیه، اروپا و خاورمیانه ی عربی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با خلاء ژئوپلتیکی روبرو شده و از همین رو مورد توجه سیاسی، امنیتی و اقتصادی بازیگران سیستم بین الملل قرار گرفته است. متعاقب فروپاشی اتحاد شوروی، اسرائیل به منظور بسط روابط خود در این منطقه، در جستجوی متحدان و دوستانی از میان جمهوری های نوپای قفقاز برآمد.پر واضح است که تکثر فرهنگی- هویتی این منطقه باعث می شودتا هریک از همسایگان این کشورها با توسل به اهرمی خاص ورود خود را به تحولات این حوزه ی جغرافیایی مشروع جلوه دهند. اسرائیل نیز حضور عده ی کثیری از یهودیان در این جمهوری ها را علت علاقه ی خود به مشارکت در مسایل قفقاز معرفی می کند. اسرائیل به عنوان مهمترین دگر هویتی جمهوری اسلامی ایران از ورود به این منطقه اهدافی راهبردی را دنبال می کند که در هرحال به نحوی متضمن خدشه وارد آوردن به امنیت و حضور ایران در قفقاز جنوبی است. از این رو شناخت زوایای پنهان این مسئله به منظور اتخاذ بهترین تصمیم در قبال اقدامات اسرائیل در منطقه ضرورت دارد.ادامه….

در مورد حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی طی سالهای اخیر آثار متنوعی به رشته ی تحریر درآمده است، بخش عمده ی این آثار به بررسی مکانیسم ها و اهداف اسرائیل در سیاست ایجاد اتحاد با کشورهای قفقاز پرداخته اند. اما کمتر نویسنده ای به بررسی پیامدهایی که از این سیاست اسرائیل متوجه امنیت جمهوری اسلامی ایران خواهد شد را مورد بحث قرار داده است. غلامرضا هاشمی در کتاب امنیت در قفقاز جنوبی زیر سیستم منطقه ای قفقاز را از بعدی کاملا امنیتی مورد توجه قرار داده است. نویسنده با بیان ویژگی های جغرافیایی، ارتباطی، تاریخی، فرهنگی و اقتصادی این این زیر سیستم منطقه ای، اهمیت استراتژیک آن را در دو سطح منطقه ای و بین المللی تشریح می کند. وی سپس از رهگذر توضیح بحرآن های حادث شده در منطقه قفقاز به عوامل اثرگذار در امنیت آن اشاره می کند. وی این فاکتورها را در قالب دو دسته عوامل درون منطقه ای(ویژگی های ساختارهای داخلی کشورهای جنوب قفقاز) و عوامل برون منطقه ای(نقش بازیگران فرامنطقه ای و همچنین سازمانهای منطقه ای و بین المللی) بررسی می کند. میر قاسم مؤمنی در مقاله “جامعه ی یهودیان آذربایجان و ابعاد روابط دوجانبه آذربایجان و اسرائیل” از رهگذر بررسی قشر بندی یهودیان آذربایجان راهبردهای امنیتی کلان اسرائیل در منطقه را شرح می دهد. به بیان وی مهمترین اهداف اسرائیل را می توان در جذب نخبگان سیاسی، اقتصادی و تکنوکرات ها از این کشور و سایر جوامع قفقاز، ایجاد اتحادی به منظور مقابله با محور ایران، روسیه، ارمنستان، نفوذ در بازارهای منطقه ای، بهره برداری از ذخایر انرژی های فسیلی آذربایجان و . . . خلاصه نمود. همچنین کتاب نفوذ اقتصادی اسرائیل در منطقهضمن بررسی اهداف و استراتژی های اقتصادی اسرائیل در خاورمیانه، تعاملات اقتصادی این رژیم را مدنظر قرار داده و نفوذ آن را در بازار خاور میانه عربی، رابطه ی اقتصادی و بازرگانی با ترکیه، نفوذ اقتصادی در شمال آفریقا و آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی؛ نیم نگاهی نیز به نقش سرمایه داران اسرائیلی در دستگاه سیاست خارجی امریکا و تلاشها برای مهار ایران در بازار این مناطق دارد.(۱) اکبر مهدی زاده نیز در مقاله ای با عنوان “بررسی اهداف و خط مشی های رژیم صهیونیستی در آسیای میانه و قفقاز “؛ به بررسی فعالیت های رژیم صهیونیستی و علل و عوامل مؤثر بر چنین رفتاری از سوی مقامات اسرائیلی می پردازد. به نظر ایشان گسترش روابط و بسط نفوذ اسرائیل در قفقاز عمیقا ناظر به کسب مشروعیت (به مثابه مهمترین چالش هویتی اسرائیل) و خروج از انزوای سیاسی بوده است.(۲)

آثار پیش گفته هریک به نحوی ابعاد روابط و تعاملات اسرائیل را با کشورهای قفقاز مورد توجه قرار داده اند. نکته قابل توجه آنکه همه ی این آثار خواه بطور صریح و یا بطور تلویحی، حضور اسرائیل را ناظر بر سیاست اتحاد سازی در منطقه قلمداد کرده اند حال آنکه هیچ یک به بررسی نظری پیرامون این استراتژی در روابط بین الملل و کاربست آن در سیاست خارجی اسرائیل در قبال قفقاز نپرداخته و حداکثر آنرا بعنوان امری بدیهی پذیرفته اند. از اینرو ابتدا به طور بسیار موجز به بررسی استراتژی اتحاد در روابط بین الملل پرداخته شده و ابعاد سیاست خارجی اسرائیل در این قالب مورد تدقیق قرار خواهد گرفت.

سیاست اتحاد سازی در روابط بین الملل:

در بررسی مفهوم اتحاد فارغ از نوع و متغیرهای اتحاد (اعم از سیاسی، اقتصادی و نظامی) دو عامل کلیدی پایه ی بحث قرار می گیرند: تهدید مشترک و منافع مشترک بین دو یا چند کشور. اتحادها ذاتاً به منظور افزایش توانایی دولت ها برای مدیریت تهدیدات و بحران ها به وجود می آیند، تهدیدات و منافع مقطعی پایه ی تشکیل اتحادهای تاکتیکی بوده و منافع و تهدیدات بلند مدت منجر به اتحاد استراتژیک می گردند. بطور کلی اتحادها یکی از نمودهای قدرت در عرصه ی بین المللی هستند. دولت ها از رهگذر اتحاد سازی توانایی و قدرت ملی خود را سازمان داده و امنیت خود را بیشینه می سازند. منافع ملی از طریق اتحاد در محیط رقابت آمیز بین المللی بهتر تأمین می شوند. البته اتحادها در نظام متشکل از دولت ها حیات می یابند. و دولت ها در مواردی برای مقابله با تهدیدات مشترک دست به اتحاد سازی می زنند.(۳) هدف از شرکت در یک اتحاد، جستجوی امنیت و فرصتی است که دولت را قادر می سازد منافع ملی مورد نظر خود را از طریق پیوند قدرت خود با قدرت یک یا چند دولت دیگر که دارای منافع همسان و همانندی هستند، تعقیب کند.(۴) اتحادها دارای سه خصوصیت هستند: (۵)ویژگی سیاسی دارند، مشخص و معین هستند، هدف مند و اختصاصی هستند.

عوامل مختلفی در شکل گیری اتحادها در عرصه ی روابط بین الملل نقش دارند. آنچه که بدیهی می نمایاند این است که هدف اتحاد کسب قدرت و بیشینه سازی منافع از رهگذر ترکیب نیروها و افزایش توانایی هاست. مورگنتا بر آن است که هر دستور کار سیاسی در خدمت حفظ، افزایش یا نمایش قدرت است.(۶) از همین رو دولت ها تنها در صورتی که مزایای اتحاد بیش از مضار آن باشد، وارد چنین پروسه ای می شوند. پس می توان گفت که علت عمده ی متحد شدن واحدهای سیاسی به یکدیگر، احساس نیاز مشترک، ایجاد نوعی بازدارندگی، حفظ امنیت و تحقق اهداف و منافع ملی از طریق ترکیب توانایی هاست. از مفهوم منافع ملی به مثابه راهنمای عمل دولت ها در روابط خارجی خویش می توان به منطق سود و زیان در برقراری اتحادها نیز اشاره کرد. استفن و والت بر مبنای همین منطق و بی توجه به نوع و درجه ی اهمیت تهدیدات نسبت به امنیت و منافع ملی دولت ها، به قدرت طرفین اتحاد توجه کرده و آن را متغیری کلیدی در بررسی مفهوم اتحاد فرض می کند.(۷)

در مقابل والت، مورگنتا مواردی که موجودیت یک ملت در معرض خطر قرار می گیرد را استثنایی بر قاعده ی کلی خویش (اینکه قدرت ملی، عرصه ی عمل سیاست خارجی را معین می کند)، تصور می کند. به بیان وی در چنین موقعیت هایی اهمیت بقا بیش از محاسبات عقلانی مربوط به قدرت است و همین امر رابطه ی سیاست و ملاحظات قدرت را تحت الشعاع قرار می دهد.(۸)

به کوتاه سخن، “هنگامی که گفته می شود دو کشور با همدیگر اتحاد کرده اند؛ در واقع دو نظام سیاسی و اقتصادی همگون را به وجود آورده اند. “(۹) اتحادها در محیط های مستعد منازعه به وجود می آیند و کشورهایی که وارد اتحاد می شوند، در روند همکاری ها با درجه ی اطمینان بیشتر عمل کرده و همین امر موجب کاهش تهدیدات امنیتی و افزایش ضریب اطمینان و تضمین های امنیتی ایشان می گردد.

بنا بر انچه گفته شد شکل گیری اتحادها ناظر بر بقا یا بسط قدرت است. از دیگر سو اعمال و اقدامات اسرائیل از ابتدای ورود به صحنه ی تحولات قفقاز حتی پیش از فروپاشی دیوار برلین عمدتا ناظر بر رفتار اتحاد سازی است. نگاهی به سیاست خارجی اسرائیل در قبال کشورهای قفقاز و همچنین اقدامات و راهبردهای امنیتی و سیاسی اسرائیل در این منطقه مؤید این رفتار اتحاد سازی از سوی اسرائیل است.

به لحاظ کارکردی نیز رفتار اتحاد سازی و شاخصه های اینگونه رفتار بر رفتار خارجی اسرائیل در قفقاز منطبق است. اتحادها دارای کارکردهایی بنیادین هستندکه اساس تشکیل یک اتحاد به شمار می آیندو نقش عوامل اولیه را در شکل گیری و تداوم اتحادها بازی می کنند. بر این مبنا تقویت بازدارندگی نسبت به کشورهای متخاصم با اسرائیل نظیر جمهوری اسلامی ایران و یا گروه کشورهای خاورمیانه ی عربی از سوی رژیم صهیونیستی یکی از کارکردهای اتحاد و رفتار اتحاد سازی اسرائیل است. از سوی دیگر متحدین اسرائیل نیز از رهگذر این رفتار(اتحاد سازی) درجه ی ضریب امنیتی خویش را افزایش می دهند. برای مثال جمهوری آذربایجان که دارای حجم قابل توجهی از جمعیت شیعیان است، همواره به دنبال تضمین هایی برای تثبیت و تداوم الگوی لائیک حکومتی بوده است، که این مهم از طریق اتحاد با کشورهای موافق(به لحاظ ایدئولوژی و سیستم سیاسی) تا حد زیادی تامین خواهد شد.

با توجه به بافت هویتی منطقه، اسرائیل با هدف حذف احتمال حمله و یا هرگونه فشار مضاعفی از سوی کشورهای منطقه(علی الخصوص جمهوری آذربایجان)به سیاست اتحاد سازی روی آورد.دستیابی به منافع مشترک نیز یکی از کارکردهای اتحاد است که در این راستا بارزترین مثال استفاده از ذخایر انرژی و منابع هیدروکربوری قفقاز توسط اسرائیل است. همچنین افزایش تراز تجاری طرفین نیز دلیلی دیگر بر اثبات این مدعاست. (۱۰)

همانگونه که گفته شد هرگونه رفتار اتخاد سازی معطوف به منافع و علایق سیاسی، اقتصادی و گاها ایدئولوژیک است. بنظر می رسد اسرائیل نیز از پیگیری سیاست اتحاد سازی در منطقه و نزدیکی به کشورهای قفقاز جنوبی، نیل به اهدافی از همین دست را در دستور کار خویش قرار داده است. در این راستا اصلی ترین استراتژی های این رژیم به منظور دستیابی به اهداف خویش در قفقاز از یکسو کسب مشروعیت از رهگذر ایجاد رابطه با کشورهای اسلامی میانه رو و همچنین احیای اهمیت استراتژیک خود در معادلات آمریکا پس از فروپاشی اتحاد شوروی است. با فروپاشی اتحاد شوروی ماهیت امنیتی اسرائیل به عنوان مانع جدی توسعه ی نفوذ و بسط کمونیسم به مناطق پیرامونی اتحاد شوروی از بین رفت . به زودی سلسله حوادثی به وقوع پیوست که بیش از پیش موجب تردید در مورد جایگاه اسرائیل در استراتژی امنیتی غرب شد. حمله عراق به کویت و آغاز جنگ خلیج فارس و به دنبال آن ورود مستقیم نیروهای ائتلاف بین المللی به منطقه، مهمترین عوامل موثر بر ایجاد چنین تردیدی در ذهن دست اندرکاران سیاستگذاری و استراتژی غرب بودند. همچنین طرح فرایند صلح اعراب و اسرائیل و لغو تحریم های این رژیم از سوی پاره ای از کشورهای عربی نیز این مطلب را تقویت کرد. لذا دولت اسرائیل به دنبال ایجاد نقش جدیدی برای خود برآمد که با بهره گیری از آن کماکان به حیات خود در چارچوب استراتژی های کلان بین المللی ادامه داده و از کمک ها و حمایتهای ایالات متحده نیز برخوردار باشد.

به عبارت دیگر ، سیاست خارجی اسرائیل همواره تحت تاثیر چند عامل از جمله موقعیت ژئوپلیتیک آن ، اختلافات اعراب با اسرائیل و مشکل پذیرش موجودیت و مشروعیت آن توسط جامعه جهانی به ویژه دولت های عرب بوده است . در این راستا دو اصل کلی ، سیاست حضوردر مناطق پیرامونی و خروج از انزوای سیاسی و دیپلماتیک ، از ابتدا الگوی دیپلماسی رهبران اسرائیل بوده و بر همین اساس اندیشه ائتلاف منطقه ای در دستور کار سیاستمداران اسرائیل قرار گرفته است. چنان چه بن گوریون در پی ایجاد یک اتحاد خاورمیانه ای شامل کشورهای غرب گرا بود. این استراتژی که “پیمان میثاق حاشیه ای” نیز نامیده می شد بر این بنیان استوار بود که سیاست خارجی اسرائیل باید متکی بر کشورهای پیرامون و غیر عرب باشد . این طرح ارتباط با کشورهایی نظیر ایران(تا پیش از انقلاب فوریه)، ترکیه و اتیوپی؛ به عنوان شرکای قابل اعتماد و متحدان استراتژیک را پیشنهاد می کرد.

اما با پیروزی انقلاب اسلامی و در پیش گرفتن سیاست غرب ستیزی و اسرائیل ستیزی در سال ۱۹۷۹ این استراتژی دچار خدشه شده و طبیعتاَ از افق ذهن تصمیم گیران صهیونیست خارج شد. از آن پس اسرائیل تلاش کرد روابط خود را با دو کشور مسلمان دیگر که چهره ای از اسلام میانه روبه نمایش گذاشته و یا در روند سیاستگذاری، سیاست های لائیسیته را دنبال می کردند؛ گسترش دهد تا چهره ضد اسلامی اسرائیل که تاحدودی خصیصه ی هویتی این رژیم شده بود، از بین برود بر همین اساس اسرائیل در گام بعدی به ائتلاف با ترکیه و آذربایجان روی آورد، فروپاشی شوروی و استقلال این جمهوری ها نیز فرصتی طلایی و تاریخی در اختیار اسرائیل قرار داد تا با بهره گیری از بنیان های ضعیف اقتصادی این کشورها که میراث اتحاد شوروی بود، و همچنین علاقه ی بسیاری از رژیم های نوپای این کشورها به سیاست های غیر دستوری در روند حکومت مداری به بسط روابط با این کشورها بپردازد. بدین ترتیب اسرائیل با بسط فضای حیاتی خود در قالب گسترش ژئوپلیتیک خاورمیانه و اعلام طرح خاورمیانه جدید پرز به مثابه راهبرد اسرائیل در منطقه، به دنبال اتحاد استراتژیک با جمهوری های تازه استقلال یافته از اتحاد شوروی و گسترش حضور در منطقه قفقاز برآمده و زمینه بازیابی نقش وجایگاه استراتژیک خود در سیاست خارجی امریکا و کسب هژمونی منطقه ای را فراهم آورد

این مسئله سبب شد تا از یک سو اسرائیل برای تحقق اهدافی مانند ایجاد مشروعیت یا بازکردن دروازه های اقتصاد آسیا به سوی خود یا دستیابی به منابع سرشار طبیعی نفت و گاز و استعداد بالای کشاورزی منطقه و… تلاش کند و از سوی دیگر کشورهای منطقه قفقاز نیز برای تامین سرمایه گذاری خارجی ، ورود به دنیای مدرن غرب ، حفظ امنیت وتمامیت ارضی خود در قبال بحران های هویتی ، قومی ونژادی ، مقابله با اندیشه های بنیاد گرای اسلامی ، پان ترکیسم و… به سمت ایجاد اتحاد استراتژیک با رژیم اسرائیل گام بردارند. اما اسرائیل با رعایت جوانب امر وارد پروسه ی اتحاد سازی در قفقاز شده است. اسرائیل از ورود به عرصه ی تحولات قفقاز درصدد نیل به اهدافی است که در قالب استراتژی کلان امنیتی اسرائیل تعین یافته اند. اهداف مذکور بر اساس یک تقسیم بندی چهارگانه عبارتند از: اهداف سیاسی، اهداف اقتصادی، اهداف امنیتی و استراتژیک، اهداف فرهنگی و ایدئولوژیک.

اهداف سیاسی

استراتژی بلند مدت اسرائیل درمنطقه ومحدودیت فعالیت آن در حوزه جغرافیایی خاورمیانه ضرورت ها و واقعیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منطقه قفقاز، سبب شده است تا اسرائیل دراین منطقه به دنبال اهداف زیر باشد:

اول؛ تلاش برای یافتن متحدان جدید در منطقه قفقاز به منظور خروج از انزوای سیاسی. اسرائیل از ابتدای تاسیس در سال ۱۹۴۸ همواره از سوی کشورهای عربی بعنوان رژیمی فاقد مشروعیت و در نتیجه فاقد مولفه های یک دولت مستقل قلمداد شده است. این امر باعث شده تا اسرائیل ضمن عدم اعتماد نسبت به اعراب (حتی رژیم های محافظه کار عربی) بدنبال نقاط اتکای مستحکم تری برای خروج از انزوای سیاسی در منطقه بر آید.

دوم؛ خارج کردن بعد اسلامی مبارزه با اسرائیل وتضعیف عامل دین در مناقشه فلسطین . نظر به تلاش اسرائیل برای برقراری رابطه با کشورهای مسلمان میانه رو که به اسرائیل به دیده ی دگر هویتی خود نمی نگرند (نظیر جمهوری آذربایجان و ترکیه)، در صورتی که اسرائیل موفق به ایجاد روابط مسالمت آمیز و بطور غایی اتحاد استراتژیک با کشورهای قفقاز خصوصا جمهوری آذربایجان گردد و این کشورها را در راستای سیاستهای خود هماهنگ گرداند، بخش زیادی از فشارهای وارده به این رژیم در رابطه با نوع تعامل با دنیای اسلام از میان خواهد رفت. این امر گذشته از ایجاد مشروعیت برای رژیم صهیونیستی، مناقشه فلسطین را نیز از بعد منطقه گرایی اسلامی خارج کرده و آنرا تا حد یک مشکل سرزمینی و داخلی تقلیل خواهد داد.

سوم؛ همسو کردن سیاست خارجی دولت های قفقاز در مسئله فلسطین با سیاست های اسرائیل

در این راستا عمده تلاش اسرائیل متوجه جلوگیری از بسط روابط این کشورها با کشورهای تند رو نظیر ایران ، به منظور جلوگیری از تشکیل بلوک های قدرت تاثیر گذار در مجامع بین المللی در تقابل با اسرائیل بوده است.

چهارم؛ جلوگیری از توسعه روابط کشورهای این منطقه با ایران و نفوذ الگوی حکومتی ایران در منطقه قفقاز جنوبی. جمهوری اسلامی ایران به دلیل پیوندها و امتیازات تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی که با منطقه قفقاز دارد، برای حضور در منطقه از موقعیت مناسبی برخوردار است. از اینرو با گسترش روابط ایران به عنوان اصلی ترین کشور مخالف اسرائیل در منطقه با کشورهای قفقاز جنوبی، قدرت نرم سیاسی، اقتصادی و امنیتی به سود ایران و علیه اسرائیل تغییر می کند

پنجم؛ تلاش برای ارتقای موقعیت سیاسی یهودیان در منطقه و تسهیل مهاجرت آنان به اسرائیل. (۱۱)

یکی از مهم ترین سیاست های اسرائیل در منطقه قفقاز، جذب یهودیان منطقه به اسرائیل وتسهیل مهاجرت آنان به فلسطین اشغالی است. هر چند که این روند از ابتدای تاسیس اسرائیل در افق ذهن سیاستمداران اسرائیل وجود داشته است، اما طی سالهای اخیر بطور جدی تری دنبال می شود. از سوی دیگر اسرائیل با بهبود موقعیت سیاسی یهودیان در منطقه، از لابی آنان برای گسترش نفوذ خود در کشورهای منطقه استفاده می کند.

اهداف امنیتی

سیاست های امنیتی واهداف نظامی واستراتژیک همواره در کانون توجه مقامات اسرائیلی در روابط خارجی آنان با دولت های دیگر بوده است. این مسئله که متاثر از بحران امنیتی اسرائیل تشدید شده است، درمنطقه قفقاز نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است. مهم ترین هدف امنیتی اسرائیل در این منطقه انتقال نگرانی های امنیتی از مرزهای خود به کنار مرزهای ایران ورویارویی با تهدید جمهوری اسلامی می باشد. در واقع اسرائیل در پرتو استراتژی اتحاد پیرامونی جدید و برای مقابله با ایران به عنوان مهم ترین تهدید استراتژیک خود تلاش کرده است تا با نفوذ در منطقه قفقاز و با استفاده از اقداماتی مانند ایجاد پایگاه های استراق سمع در مرزهای ایران یا انجام فعالیت های جاسوسی یا آمادگی برای حملات ضربتی و تحمیلی به ایران ، دغدغه های امنیتی خود در قبال ایران را کاهش داده و آسیب پذیری ایران را افزایش دهد.

اهداف اقتصادی

نفوذ اقتصادی اسرائیل در بازارهای منطقه وتلاش برای بهره برداری ازامکانات اقتصادی کشورهای غربی و قفقاز از مهم ترین ابعاد اندیشه خاورمیانه جدید است. بر این اساس اسرائیل با توجه به نیاز منطقه عمدتاٌ در کشورهای مسلمان قفقاز در سه محور استخراج و تولید نفت خام، کشاورزی و مخابرات سرمایه گذاری می کند.

از این رو مهم ترین اهداف اقتصادی اسرائیل در قفقاز عبارتند از:

• دستیابی به نفت و مواد خام اولیه برای تولیدات صنعتی اسرائیل.

• سرمایه گذاری در پروژه های گسترده کشاورزی.

• فروش محصولات و بازاریابی تولیدات اسرائیل.

• تلاش برای جلوگیری از مشارکت ایران در توانایی های منطقه ای.

• بی اثر کردن تحریم های اقتصادی کشورهای همسایه از طریق پیمان های اقتصادی در قفقاز.

• گسترش همکاری های اقتصادی از طریق معرفی خود به عنوان یک کشور توسعه یافته.

اهداف فرهنگی – ایدئولوژیک

یکی از ابعاد سیاست خارجی اسرائیل در قفقاز تمدن یهود درمنطقه است. این مسئله از یک سو ماهیتی مذهبی و ایدئولوژیک دارد و از سوی دیگر این نفوذ فرهنگی در راستای اهداف سیاسی- امنیتی واقتصادی اسرائیل در منطقه به کارگرفته می شود. در واقع اسرائیل از این طریق یا با حمایت بنیادها و نهادهای مختلف به دنبال گسترش ابعاد نفوذ خود در منطقه است . علاوه بر این اسرائیل هم زمان با تلاش برای ایجاد هژمونی فرهنگی در منطقه به دنبال تضعیف ایدئولوژی اسلامی به عنوان مهمترین چالش هویتی خود است. چرا که ایدئولوژی اسلامی با اصل وجود این رژیم در تخالف و تضاد است.

عوامل سیاسی موثر بر حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی

بطور کلی عوامل سیاسی موثر بر حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی، از یک سو ناظر بر وضعیت داخلی این جمهوری ها و بحران در پروسه ی دولت-ملت سازی آن ها بوده که باعث شده علی رغم کسب استقلال سیاسی، فاقد الگوی ایجابی حکومت باشند و در نتیجه درصدد کسب و همانند سازی نظام سیاسی خود با الگوی حاکمیتی اسرائیل برآیند. به سخن دیگر جاذبه های سکولاریسم و حکومت متفرق از ایدئولوژی های تمامیت خواه و متصلب موجب نفوذ اسرائیل در این منطقه شده است.

از سوی دیگر نفوذ اسرائیل را می توان در قالب استراتژی خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا مورد ارزیابی قرار داد. بر این اساس اسرائیل با بازتعریف نقش خود در راهبردهای امنیتی منطقه بویژه در ارتباط با طرح صلح خاورمیانه و فروکش کردن تب و تاب منازعه با اعراب در کل منطقه و تبعاَ در منطقه جنوب قفقاز وارد شده است.

عوامل اقتصادی موثر بر حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی

به نظر می رسد عامل اقتصادی مهمترین و کارامدترین ابزار برای بسط نفوذ اسرائیل در منطقه ی قفقاز بوده است که خود ریشه در ضعف ساختار اقتصادی این کشورها پس از استقلال و همچنین عدم توانمندی منطقه ی پیرامونی در ایجاد یک انتگراسیون اقتصادی و ایجاد روند توسعه ی درون ز در منطقه بوده است. از این منظر اسرائیل به یک معنا از مهمترین نقطه ضعف این کشورها به مثابه نقطه ی قوت خویش استفاده کرده است. به لحاظ اقتصادی اسرائیل پتانسیل ها و ظرفیت هایی را برای جمهوری های قفقاز ایجاد کرده است و این کشورها با عنایت به نیاز خود در این زمینه ها متقاضی استفاده از این امکانات شده اند. (۱۲)

مهم ترین ظرفیت های اقتصادی اسرائیل در قفقاز به شرح زیر هستند:

الف) کشاورزی مکانیزه

ب) صنعت و تولید

ج) منابع معدنی و انرژی

به طور کلی می توان چنین بیان داشت که اسرائیل برای توسعه نفوذ خود در آسیای مرکزی و قفقاز از همه امکانات خویش بهره برده است. اسرائیل می کوشد از مجرای روابط اقتصادی و تجاری، روابط سیاسی و دیپلماتیک خود را ارتقا بخشد و به تدریج عمق استراتژیک خود را در میان کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز افزایش دهد.

 

پیامدهای امنیتی حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی

حضور اسرائیل در قفقاز و گسترش نفوذ آن درساختارهای سیاسی، اقتصادی امنیتی فرهنگی منطقه که در دو دهه اخیر تشدید شده است. تاثیر بسزایی بر تهدیدات و فرصت های سیاست خارجی ایران در این منطقه دارد. این مسئله به ویژه با تشدید تنش میان ایران واسرائیل در پرتو طرح خاورمیانه جدید اسرائیل وآمریکا از اهمیت بیشتری نیز برخوردار شده است.

این تهدیدات که همگی متوجه امنیت ملی ایران هستند در قالب ها و رهیافتهای سیاسی- دیپلماتیک ، اقتصادی، امنیتی- نظامی و فرهنگی قابل دسته بندی هستند.

اسرائیل با نفوذ در کشورهای قفقاز و خصوصاَ آذربایجان، روابط سیاسی میان ایران و این جمهوری ها را مخدوش کرده و سعی در ایجاد بحران روابط میان ایران و هر یک از این کشورها را دارد. اسرائیل از رهگذر این سیاست تضعیف منافع جمهوری اسلامی ایران در قفقاز را دنبال می کند.

همچنین با افزایش فعالیت و حضور اسرائیل در منطقه قفقاز، نفوذ سیاسی ایران در این کشورها علی رغم وجود اشتراکات هویتی، قومی، زبانی، تاریخی و فرهنگی کاسته شده و به مرور زمان فرصت های این منطقه برای ایران، به نوعی تهدید تبدیل شوند .(۱۳)

از منظری دیگر افزایش حضور اسرائیل در منطقه به تقویت نخبگان واگرا با جمهوری اسلامی ایران در این کشورها می انجامد که خود در دراز مدت تهدیدی جدی علیه منافع ملی و علایق ایران در منطقه قفقاز است. و نهایتاَ به تحدید نفوذ و دایره ی عمل ایران در جمهوری های قفقاز می انجامد.

حضور اسرائیل در مناطق همجوار ایران در شرایط فقدان نیرویی متوازن کننده در روابط بین الملل طبیعتاَ تسهیل ورود بازیگران مسلط نظام بین الملل (که اتفاقاَ متحد اسرائیل نیز هستند) را به منطقه به دنبال خواهد داشت. از این رو افزایش حضور اسرائیل در قفقاز لاجرم به معنای حضور مستقیم یا غیر مستقیم آمریکا در منطقه خواهد بود و همین امر بیش از پیش محدودیت های سیاسی فراروی ایران را افزون خواهد ساخت. (۱۴)

دومین دسته از تهدیدات که متوجه امنیت ملی ایران هستند، ماهیتاَ اقتصادی بوده و دارای برایند امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران هستند. مهم ترین پیامدها با ویژگی های پیش گفته عبارتند از:

اسرائیل با گسترش نفوذ خود در جمهوری های قفقاز امکان و زمینه ی فعالیت های شرکت های خصوصی و دولتی ایرانی را در این کشورها محدود ساخته و بازار مصرف کالاها و خدمات ایرانی را بسوی کالاهای اسرائیلی یا شرکتهای طرف قرارداد با این کشور سوق می دهد

همچنین فعالیت گسترده و روبه رشد شرکتهای اسرائیلی در قفقاز موجب محروم شدن ایران از دستیابی به فرصت های اقتصادی این منطقه می گردد.

مسئله لزوم تغییر مسیر خط لوله باکو، جیهان، تفلیس که با حمایت و پافشاری آمریکا و اسرائیل طرح شده است نیز بیش از پیش به تضعیف جایگاه ژئوپلتیک ایران می انجامد.

همچنین خروج ارز از کشور به واسطه ی خرید کالاهای تولید شده در این منطقه به واسطه¬ی لزوم جبران تراز تجاری در بازرگانی خارجی نیز از دیگر مصادیق تهدید علیه امنیت اقتصادی جمهوری اسلامی ایران است.(۱۵)

تهدیدات فرهنگی، اجتماعی و مذهبی ناشی از نفوذ اسرائیل در منطقه نیز از دیگر تهدیدات متوجه امنیت ایران است. در این مقوله، اسرائیل جهت ایجاد فضای غیر مذهبی در جامعه¬ی آذربایجان که بیش از ۸۰% جمعیت آن را شیعیان اثنی عشری تشکیل می دهند، اقداماتی را در دست اجرا دارد که عمدتاَ ناظر بر معرفی ایران به عنوان کشوری تمامیت خواه و مذهبی نزد مردم آذربایجان می باشند.

از آن گذشته ایجاد تقابل میان مردم آذربایجان و ایران حول موضوعات گوناگون دینی وسیاسی و سرزمینی نیز در دستور کار مقامات تل آویو قرار دارد.

حمایت اسرائیل از گروه های پان ترکیست و پان آذریست و تحریک احساسات قوم گرایانه و ناسیونالیستی مردم استان های شمال غربی ایران در جهت بازیابی هویت مستقل آذری زبان و . . . نیز دراین راستا قابل بررسی و تدقیق است.

سیاست های حمایتی اسرائیل از فعالیت گروه های تجزیه طلب در آذربایجان و همچنین گسترش همکاری¬های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی با این کشور سبب فعال شدن گروه های جدایی طلب در ایران شده وتوطئه جدایی طلبی را در منطقه دامن می زند.(۱۶)

نتیجه گیری

با توجه به آنچه در مورد استراتژی ها و اهداف اسرائیل در منطقه قفقاز ذکر شد؛ به طور کلی می توان چنین نتیجه گرفت که نمودهای امنیتی حضور اسرائیل نیز در همان قالب استراتژی های اسرائیل امکان بررسی می یابد، چرا که این نمودها برایند استراتژی های امنیتی اسرائیل در منطقه هستند بنابراین پیامدهای حضور اسرائیل در سه عنوان کلی نظامی-امنیتی، اقتصادی و سیاسی جای می گیرد. در بحث از نمودهای سیاسی مهمترین مسئله ایجاد بلوک های قدرت منطقه ای بر علیه(یا دست کم مخالف) با ج.ا.ایران ار رهگذر روی کار آمدن نخبگان سیاسی واگرا با ج.ا.ایران است، که بنا بر آنچه گذشت یکی از اهداف کلان اسرائیل در منطقه نیز همین مسئله است.

در رابطه با متغیرهای اقتصادی طرح بازار مشترک قفقاز و جایگزینی بازار این کشورها توسط اسرائیل به جای ایران و همچنین تضعیف موقعیت ایران در اقتصاد منطقه مذکور مهمترین پیامدهای حضور و نفوذ اسرائیل در منطقه است. همچنین به لحاظ نظامی-امنیتی؛ حضور اسرائیل در منطقه و همکاری های نظامی-استراتژیک با کشورهای قفقاز و احتمالاً صادرات حجمی از تسلیحات و تکنولوژی های نظامی به این منطقه در کنار تشکیل بلوک های نظامی در منطقه (که بسیار مستعد آن است) بیش از پیش بر امنیت ملی ج.ا.ایران تاثیر منفی خواهد گذاشت.

از این رو ج.ا.ایران باید تحولات قفقاز را به طور جدی مد نظر قرار داده و در روابط اسرائیل در این کشورها تدقیق نماید. چرا که منطقه قفقاز در دوایر اصلی حریم امنیتی ایران قرار داشته و اسرائیل نیز با علم به این واقعیت وارد تحولات منطقه قفقاز شده است.(۱۷)

منابع

۱- گروه نویسندگان،نفوذ اسرائیل در منطقه”،تهران: انتشارات موسسه ی اندیشه سازان نور،۱۳۸۸،”ص۸۱٫

۲- اکبر مهدی زاده، “بررسی اهداف و خط مشی های رژیم صهیونیستی در آسیای میانه و قفقاز”، ماهنامه نگاه، شماره ۱۸،۱۳۸۰،ص۴۴٫

alliance politics, comell university, Ithaca. Newyork,1997,pp4-6 Glenn H Snyder,- 3

newyork press,1987,pp157-158. the origions of alliances, Ithaka Stephen Walt, – 4

5-، امیر محمد حاجی یوسفی ، ایران و خاورمیانه؛گفتارهایی در سیاست خارجی ایران، مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری، تهران:فرهنگ گفتمان، ۱۳۸۳،ص۱۷٫

۶- هانس جی مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه: حمیرا مشیرزاده، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه،۱۳۸۴، ،ص۸۰٫

۷- جیمز دوئرتی و رابرت فالتزگراف، نظریه های متعارض در روابط بین الملل، ترجمه:علیرضا طیب و وحید بزرگی، تهران: نشر قومس،۱۳۸۴،ص۶۹۱٫

۸- هانس جی مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه: حمیرا مشیرزاده، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه،۱۳۸۴،ص۲۵۴٫

۹- محمود سریع القلم، ، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: بازبینی و پارادایم ائتلاف، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک،۱۳۷۹،ص۵۵٫

۱۰- گروه نویسندگان ،همان،ص۷۰٫

۱۱- اسماعیل عبدالهی و مهدی زیبایی، برآورد استراتژیک اسرائیل، تهران: انتشارات ابرار معاصر تهران،۱۳۸۸،ص۹۱٫

۱۲- الهه کولایی، “جمهوری اسلامی ایران و ژئوپلتیک قفقاز جنوبی”، فصلنامه ژئوپلتیک، شماره اول، ۱۳۸۹،ص۱۱۲٫

۱۳- قاسم مومنی، “کتاب خاورمیانه”،تهران: انتشارات موسسه تحقیقات ابرار معاصر ،۱۳۸۷ ،ص۸۰٫

۱۴- سید عطا تقوی اصل، ژئوپلتیک جدید ایران،تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ۱۳۸۷، ص۲۱۰٫

۱۵- گروه نویسندگان ،همان، ص۱۰۶٫

۱۱۶- غلامرضا هاشمی، امنیت در قفقاز جنوبی،تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،۱۳۸۷، ص۱۸۳٫

۱۷- سید جلال دهقانی فیروزآبادی، ، “سیاست امنیتی جمهوری اسلامی ایران در قفقاز جنوبی”، فصلنامه ژئوپلتیک، سال ششم، شماره اول،۱۳۸۹،ص