دهکده روابط بین الملل دهکده روابط بین الملل

 
دهکده روابط بین الملل
 
 
منوی اصلی
صفحه نخـــــست
چــــاپ صفــــحه
خـــانه كردن وب
ذخـــــیره صفحه
پـست الکترونیک
بایگـــانی مطالب
در باره ی ما
 

بادرود بر کاربرمحترم هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت. با سپاس -نیکنام
موضاعات
سخنی با شما خاورمیانه خلیج فارس مقالات سیاسی یک هفته باخبر سازمانهای بین المللی برگه هایی از تاریخ شخصیتهای بین المللی اندیشه سیاسی امنیت در روابط بین الملل کتابخانه پیمانهای بین المللی انرژی
پیوند وبلاگ
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان POWER PLAY و آدرس powerplay.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو ماهیانه
بهمن 1391
دی 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
نویسندگان
نویسندگان
پیوند وبلاگ
مرکز آموزش و پژوهش های بین المللی وزارت امور خارجه
یو . اس . کلوزآپ
مرکز مطالعاتی رند
وبلاگ دکتر پیروز مجتهدزاده
مرکز مطالعاتی و نظرسنجی پیو
موسسه مطالعاتی اسپن
موسسه بروکینگز
چشم انداز توسعه وامنیت
Barry Buzan
JOHN .MEARSHEIMER
Francis Fukuyama
FOREIGN AFFAIRS
Joseph Nye
بررسی استراتژیک
موسسه ابرار معاصر
انجمن ژئوپلیتیک ایران
پورتال جامع سیاسی
وبلاگ تخصصی سیاسی
پزوهشگاه مطالعات راهبردی
دانشکده روابط بین الملل
henry kissinger
وبلاگ دکتر مجید تفرشی
وبلاگ دکتر مجید استوار
سازمان ملل متحد
سازمان کشورهای صادر کننده نفت(اوپک)
دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت
وزارت امور خارجه
مركز مطالعات عالي بين الملل
باشگاه انديشه
مركز پژوهش هاي علمي ومطالعات استراتژيك خاورميانه
کتابخانه دید
موسسه مطالعات ايران واوراسيا
پايگاه تخصصي سياست بين الملل
كتابخانه الكترونيكي وزارت امور خارجه
مرجع تخصصي علوم سياسي و روابط بين الملل
پرتال جامع علوم انساني
دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه
مرکز مطالعات استراتژیک
ایران دیپلماتیک
دیپلماسی ایرانی
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
بوق دوچرخه
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ

:: تمام پیوندها ::
 
طراح قالب و کد های جاوا...

كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

طراح قالب و کد های جاوا...

Www.LoxBlog.Com

کد های وجاوا :

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 464
بازدید دیروز : 33
بازدید هفته : 503
بازدید ماه : 506
بازدید کل : 250601
تعداد مطالب : 479
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

تماشا

ثبات سیاسی اقتصادی در منطقه و حمله امريكا به عراق در سال 2003
ثبات سیاسی اقتصادی در منطقه و حمله امريكا به عراق در سال 2003

حمله امريكا به عراق در سال 2003 واكنش‌هاي متعدد و مختلفي را در بين كشورهاي منطقه خاورميانه برانگيخت. در اين بين، مخالفت اتحاديه عرب با حمله امريكا به عراق براي اين پژوهش مهم بوده است تا دلايل اين تصميم را دريابد. درباره مخالفت اتحاديه عرب با حمله امريكا به عراق به عنوان يك اتحادیه منطقه‌اي به رغم واكنش‌هاي بعضاً همكاري‌گرايانه برخي از اعضاء فرضيه‌هاي متعددي مطرح شده است كه به نظر واقع‌بينانه نمي‌رسد. برخي ترس از ناامني سياسي و به تبع آن فرار سرمايه و بحران مالي را عامل مخالفت اتحاديه عرب دانسته‌اند. براي رد اين فرضيه موارد تاريخي مثل جنگ عراق عليه ايران (1998- 1980) و حمايت همه جانبه اعراب به جز سوريه از عراق حكايت از مهم نبودن اين عامل در تصميم‌گيري‌هاي اتحاديه عرب دارد.

حمله امريكا به عراق در سال 2003 واكنش‌هاي متعدد و مختلفي را در بين كشورهاي منطقه خاورميانه برانگيخت. در اين بين، مخالفت اتحاديه عرب با حمله امريكا به عراق براي اين پژوهش مهم بوده است تا دلايل اين تصميم را دريابد. درباره مخالفت اتحاديه عرب با حمله امريكا به عراق به عنوان يك اتحادیه منطقه‌اي به رغم واكنش‌هاي بعضاً همكاري‌گرايانه برخي از اعضاء فرضيه‌هاي متعددي مطرح شده است كه به نظر واقع‌بينانه نمي‌رسد. برخي ترس از ناامني سياسي و به تبع آن فرار سرمايه و بحران مالي را عامل مخالفت اتحاديه عرب دانسته‌اند. براي رد اين فرضيه موارد تاريخي مثل جنگ عراق عليه ايران (1998- 1980) و حمايت همه جانبه اعراب به جز سوريه از عراق حكايت از مهم نبودن اين عامل در تصميم‌گيري‌هاي اتحاديه عرب دارد.


کلید واژه

حمله آمریکا به عراق-ثبات سیاسی و اقتصادی - حمه عراق به ایران


طرح مسئله

نومحافظه كاران، 11 سپتامبر را آغاز جنگ چهارم معرفي نموده و عراق را نخستين و مهم ترين صحنه اين جنگ تلقي مي نمايند. برخي نويسندگان بر اين باورند كه از نظر زمامداران آمريكا:

1- هر كس بغداد را كنترل نمايد، خاورميانه را در اختيار خواهد داشت.

2- كنترل بغداد و خاورميانه مستلزم به كار گيري قوه قهريه و نيروهاي مسلح آمريكا و همچنين ديكته اقتدار و برتري كامل از طريق ابزارهاي اعمال شوك، هيبت و همينه است.

3- با استفاده از قوه قهريه نيروهاي مسلح آمريكا رژيم هاي منطقه بايد يكي پس از ديگري تغيير يافته و نقشه جغرافيايي راهبردي سياسي و فرهنگي در قالب دولت سازي- ملت سازي(تغيير سر و رأس حكومتها براي ايجاد تحول در بدنه و ملت) دستخوش تحول بنيادين گردد[1]

روابط ايالات متحده آمريكا با عراق بعد از وقوع انقلاب اسلامي در ايران وارد فاز جديد گرديد عراق كه از زمان واژگوني نظام سلطنتي در آن كشور يكي از سر سخت ترين دشمنهاي آمريكا به شمار مي رفت. رفته رفته رژيم بعثي عراق به آمريكا نزديك گشت در طول 8 سال جنگ ايران و عراق، ايالات متحده آمريكا در مقاطعي كمكهاي فراواني از عكسهايي كه توسط ماهواره تهيه مي شد تا پول و تسليحات و براي جلوگيري از پيروزي جمهوري اسلامي ايران در اختيار عراق گذاشت [2] پايان جنگ با ايران مقارن با بروز كشمكش با كويت بود.

سيد علاء الدين طباطبائي مي نويسد صدام بر اين باور بود كه پيروزيهاي عراق در جنگ با ايران باعث شده است حمله به كويت از واكنش همسايگان را به دنبال نداشته باشد. او همچنين معتقد بود چون جنگ او با ايران به سود كشورهاي عربي حوزه خليج فارس بوده است, دول عربي بايد بخشي از بدهي عراق را ببخشند. صدام با اصرار از كويت خواست كه بدهي 30 ميليارد دلاري عراق را كه براي جنگ با ايران گرفته شده بود ببخشد، ولي كويتيها زير بار نرفتند صدام كه در پي جمع آوري پول براي ساخت مجدد عراق بود به كشورهاي صادر كننده نفت فشار آورد تا كمي از توليد بكاهند تا قيمت نفت بالاتر رود. كويت از كاهش نفت سرباز زد، عراق همچنين پيشگام كشورهاي كاهش توليد نفت در اوپك شد كويت مقادير زيادي استخراج مي كرد تا بهاي نفت را پائيين نگه دارد، در حاليكه عراق براي بازپرداخت بدهيهاي خود نياز به فروش نفت به قيمت بالا داشت. در همين زمان صدام مخالفت خود را با خطوط مرزي عراق- كويت اعلام كرد دليل او اين بود كه اين وضعيت باعث جدايي عراق از دريا مي شود. صدام در 25 ژوئيه 1990 با سفير آمريكا در عراق ديدار كرد و طرح خود را براي حمله به كويت با وي در ميان گذاشت آمريكائيها ظاهرا اعلام كردند در اين منازعه بي طرف مي مانند و عراق را به مذاكره بيشتر با كويت ترغيب كردند. كمي بعد مذاكرات با شكست انجاميد و صدام فرمان حمله به كويت را صادر كرد. صدام در 12 اوت 1990 (11 مرداد 69) به كويت حمله كرد.[3]با اشغال كويت در سطح بين المللي آمريكا و انگليس نخستين كشورهاي غربي بودند كه بي درنگ نسبت به تجاوز عراق به كويت واكنش اعتراض آميز نشان دادند. چنين موضعي ناشي از به خطر افتادن منافع حياتي آمريكا و بريتانيا و به طور كلي كشورهاي عرب در منطقه خليج فارس بود در همان روز شوراي امنيت سازمان ملل به صدور قطعنامه 660 به اتفاق آرا ضمن محكوم نمودن تجاوز عراق، خواستار عقب نشيني فوري و بدون قيد همه نيروهاي عراقي از كويت و استقرار آنها در مواضع روز اول اوت شد.

رهبران كشورهاي عربي (حسني مبارك، فهد، ياسر عرفات، و بويژه شاه حسين) ديپلماسي رفت و برگشت ميان پايتخت هاي عربي را براي حل و فصل مسالمت آميز بحران پيش آمده را پي گرفتند. مساعي شاه حسين در سفر به مصر و مذاكره با مبارك براي دستيابي به فرمول « مصالحه عربي» كه ضامن خروج آبرومندانه صدام از كويت بود، زير فشار و كارشكني بوش از راه فشار مداوم به مصر، عقيم ماند و به نتيجه مطلوب نرسيد. بوش متاثر از مواضع قاطعانه و سرسخت (مارگارت تاچر) مبني بر لزوم برخورد نظامي با صدام و هشدار تاچر نسبت به مخاطرات ناشي از تحقق طرح مصالحه تغيير موضع داده و دولت مصر را وادار نمود با صدور بيانيه زودهنگام و غير منتظره، بر خلاف آنچه كه در مصالحه عربي توافق شده بود، اشغال كويت را محكوم كند، بدين ترتيب كانون توجهات جهان عرب متوجه تصميم اجلاس اتحاديه عرب گرديد كه در آن موافق شد تا نهايي شدن كوششهاي ديپلماتيك رهبران عرب اجلاس قاهره به تعويق بيافتد. [4] هر چند دوازده از بيست عضو اجلاس وزراي خارجه اتحاديه عرب در تأييد موضع مصر به اعلاميه محكوميت عراق و خروج فوري و بي قيد و شرط قواي عراق از كويت راي مثبت دادند، ولي اين تركيب آراء كشورهاي عرب نشان از دو واقعيت مهم داشت: نخست بروز شكاف بي سابقه در صف كشورهاي عربي بدين صورت كه گروه كشورهاي عربي حوزه خليج فارس(عربستان، كويت، بحرين، قطر، امارات، عمان) و نيز مصر و سوريه، مراكش، لبنان، جيبوتي و سومالي بر ضد عراق موضع گرفتند، در برابر گروه كشورهاي بي طرف يا هوادار عراق شامل: يمن، سودان، ليبي، تونس، الجزاير، موريتاني و نيز ساف به نفع عراق موضع گرفتند. دوم اينكه با اتخاذ چنين تصميمي از سوي اجلاس، مهار بحران از كف جهان عرب خارج شده و بحران جنبه بين المللي يافت [5] واكنش دولتهاي عربي مانند مصر، سوريه، مراكش و يا دولتهاي اسلامي غير عربي چون پاكستان، بنگلادش با خواست افكار عمومي مردم اين كشورها متفاوت بود.[6] اقدام كشورهاي اسلامي در ارسال نيروي نظامي براي پشتيباني نيروهاي چند مليتي به رهبري آمريكا با نظر ديك چني وزير دفاع وقت آمريكا و مذاكرات او با مقامات عربستان و نيز گفتگو با تعدادي از رهبران عرب مانند مبارك، حافظ اسد، شاه حسين و ابلاغ چراغ سبز عربستان به هر يك از آنان قرين موفقيت شد. در ميان كشورهاي عربي، تنها شاه حسين بود كه همچنان به حل بحران از راه مسالمت آميز اميدوار و از جرگه ائتلاف كنندگان با امريكا بيرون بود. [7] در 6 اوت شوراي امنيت قطعنامه 661 را كه در بر گيرنده تحريم اقتصادي عليه عراق بود, تصويب كرد. 8 اوت 1990 صدام حسين در پاسخ به تقاضاي حكومت دست نشانده كويت كه از عراق خواسته بود كويت را به قلمرو خود ملحق سازد رسما كويت را به عنوان استان نوزدهم با نام « الكاظمه» به خاك عراق منضم نمود[8] روز بعد شوراي امنيت سازمان ملل در واكنش به اين تصميم صدام با صدور قطعنامه 662 سازمان ملل الحاق كويت را مردود و فاقد اعتبار اعلام داشت.[9] در 10 اوت اتحاديه عرب با صدور قطعنامه اي ضمن تصديق دوباره قطعنامة 660 سازمان ملل حمايت خود را از عربستان سعودي و كشورهاي عربي خليج فارس اعلام نموده و با درخواست عربستان و ساير كشورهاي عربي خليج فارس مبني بر لشكركشي به منطقه براي دفاع از تماميت ارضي آنان در برابر تهاجم عراق موافقت نمود. بدين ترتيب جمعي از كشورهاي عربي به طور رسمي به ائتلاف متحدان غربي به رهبري امريكا با هدف اقدام و مداخله نظامي عليه عراق ملحق شدند. [10]سرانجام جنگ عليه عراق در 17 ژانويه آغاز شد و آمريكا و نيروهاي ائتلاف ارتش عراق را از كويت بيرون كردند.

از آن زمان روابط ايالات متحده با عراق تيره و تار گرديد شديدترين تحريمهاي اقتصادي و نظامي در مورد عراق به اجرا در آمد پس از روي كارآمدن دولت جرج دبليو بوش بويژه پس از حملات يازده سپتامبر فشارهاي ايالات متحده بر عراق تحت عناوين مبارزه با تروريسم بين الملل و نابودي سلاحهاي كشتار جمعي و ... افزايش يافت. در سالها 2002، 2003 آمريكا آرايش نيروهاي نظامي خود را در اطراف عراق را سازمان داد. از خليج فارس گرفته تا شاخ آفريقا و اسياي مركزي چيزي حدود 63 هزار سرباز آمريكايي استقرار داده شدند. حدود 14 هزار از اين سربازان در جنگ افغانستان شركت كرده بودند كه اكنون منتظر شيپور جنگ عراق بودند. گردانهاي نظامي آبراهام لينكن در منطقه مستقر شده و هواپيماهاي اف 14 و اف 18 در حال پاسداري از مناطق پرواز ممنوع بودند. ستاد مركزي فرماندهي نيروهاي جنگي در قطر پايه ريزي شد. همچنين از پايگاه هاي تركيه نيز براي تسلط نيروهاي آمريكايي بر جريان جنگ استفاده شد.[11] در سال 2003 پنتاگون اعلام كرد كه 4 ناو هواپيما بر آمريكا در منطقه نزديك به عراق هستند كه با اين حال شمار هواپيماهاي جنگي آمريكا در منطقه به بيش از 300 فروند رسيده بود. هم چنين، ارتش آمريكا دستور اعزام نيروهايي از لشكر 101 هوابرد را از آلمان به منطقه خليج فارس صادر كرد. اين لشكر داراي 270 فروند هلي كوپتر و 20 هزار نيروي چتر باز با آموزشهاي ويژه است.[12] تحركات نيروهاي آمريكايي در منطقه افزايش و آمريكا براي حمله به عراق تشكيل يك ائتلاف را در دستور كار خود قرار داد.

اما اتحاديه عرب در بيانيه پانزدهمين اجلاس دوره اي كه در شرم الشيخ مصر برگزار شد بار ديگر بر تصميم صادر شده در اجلاس سودان در بيروت به شماره 227، مبتني بر مخالفت مطلق با تهاجم به عراق و تهديد امنيت و ثبات هر كشور عربي تأكيد نمود [13] عربها معتقد هستند كه صدام ديگر تهديدي براي جهان شمرده نمي شود چرا كه با وجود تحريمهاي اقتصادي سازمان ملل متحدو گشت زنيهاي جنگنده هاي آمريكايي و انگليسي قادر به قعاليت تسليحاتي جدي نيست. مبارك رئيس جمهور مصر، هشدار داده است كه اعتبار آمريكا در ميان جهان عرب به دليل حمايت همه جانبه از اسرائيل و گسترش اين ايده ميان مسلمانان كه جنگ با تروريسم در واقع جنگ با اسلام و اعراب بوده كاهش يافته است. [14]

اما در بيانيه پانزدهمين اجلاس دوره اي سران اتحاديه عرب آمده است. 1- تاكيد بر مخالفت مطلق با حمله به عراق يا تهديد امنيت و ثبات هر دولت عربي ديگر كه به مثابه تهديد امنيت ملي عربي مي باشد و ضرورت حل بحران عراق به شيوه هاي مسالمت آميز در چارچوب سازمان ملل متحد.

2- دعوت از كليه كشورها براي كمك به تلاش هاي عربي به منظور دوري گزيدن از جنگ و تاكيد بر اينكه اين امر از طريق اجراي كامل قطعنامه شماره 1441 (2002) شوراي امنيت از سوي عراق محقق خواهد شد.

با اين اوصاف در تاريخ 20 مارس 2003 ايالات متحده حمله گسترده اي را بر عليه عراق آغاز كرد كه در نهايت منجر به فروپاشي رژيم بعث صدام و اشغال نظامي عراق گرديد. حال اين سئوال پيش مي آيد كه آیا اتحاديه عرب به خاطر حفظ ثبات سياسي و اقتصادي در منطقه با حمله امريكا به عراق در سال 2003 مخالفت كرده است؟

فرضیه اصلی:

اتحاديه عرب به خاطر حفظ ثبات سياسي و اقتصادي در منطقه با حمله امريكا به عراق در سال 2003 مخالفت كرده است یا نه
روش استفاده در این مقاله منابع کتابخانه ای واینترنتی، داده‌ها و اطلاعات بدست آمده از منابع دست اول بوده است.

. ثبات منطقه‌اي :

ثبات منطقه‌اي به اشكال مختلفي تامين مي¬شود.

الف: ايجاد ساختار منطقه‌اي و تفسير قوانين بازيگران اصلي آن، همچون دهه 1970 كه ايران و عربستان سعودي به عنوان دو ستون ساختار امنيتي منطقه با حمايت آمريكا به ايفاء نقش پرداختند و دهه 1970 را به دهه طلايي امنيتي خليج فارس تبديل كردند. در اين ساختار منطقه‌اي شاه ايران نقش ژاندارم نظامي و عربستان سعودي نقش حامي مالي و قدرت معنوي را ايفاء‌مي¬كرد.

ب: حضور قدرت هژمون: يك ديگري از راه¬حل¬هاي ايجاد ثبات منطقه‌اي حضور يك قدرت مسلط منطقه‌اي يا فرامنطقه‌اي است. همچون دوره¬ي استيلاي انگلستان بر خاورميانه در قرن 19 ميلادي و حضور نظامي امريكا در منطقه خليج فارس در دهه 1970 و پس از پيروزي انقلاب اسلامي. اگر چه حضور انگلستان ثبات نسبتا پايداري در منطقه ايجاد كرد اما حضور امريكا در قسمتي از يك دهه با سه جنگ همراه بود.

ج: ايجاد ائتلاف¬هاي بين قدرتهاي برتر منطقه نيز يك ديگري از راه¬حل¬هاي ايجاد ثبات منطقه‌اي است. اما شكل¬گيري شوراي همكاري خليج فارس در سال 1980 به علت كنار گذاشتن قدرت اصلي منطقه يعني جمهوري اسلامي ايران نتوانست نقش ثبات بخش خود را ايفاء كند.

در واقع حضور دو قدرت ايران و عراق در منطقه خليج فارس كه خارج از ائتلاف منطقه‌اي حضور داشتند و در درون ائتلاف شوراي همكاري بازي گرفته نشدند، سبب شد كه اين دو كشور جهت تثبيت موقعيت و نقش منطقه‌اي خود مستقلا عمل كنند و در نتيجه ائتلاف منطقه‌اي را بلااثر سازند. در ادامه به پيشينه ساختار امنيتي منطقه خليج فارس مورد بررسي قرار مي‌گيرد تا فرضيه دوم در چارچوب آن بيان شود.


بند اول: دكترين نيكسون

ريچارد نيكسون- نماينده حزب جمهوريخواه- در انتخابات سال 1968- با كسب 4/43 درصد از آراء و برهيبورت همفري از حزب دمكرات و جرج والاس از طرفداران سرسخت حضور نابود كننده در ويتنام پيش گرفت و بر مسند رياست جمهوري امريكا دست يافت.[15] هنري كسنجر، پس از انتخابات 1968 م ابتدا به سمت مشاور امنيت ملي نيكسون و سپس به مقام وزارت خارجه آمريكا منسوب شده و به همراه نيكسون بخشي از مسووليت بازانديشي و جهت¬دهي نوين به سياست خارجي امريكا را با توجه به ژئوپلتيك جهاني برعهده گرفت. نيكسون، سلاح قاطع خود را در برخورد با حوادث بحران¬زايي كه آمريكا را به مخاطره افكنده بود، سياست خارجي منطقي قرار داد. به گفته كسينجر، وي سياست خارجي را عنصر كليدي در رفع مشكلات مي¬دانست.[16] نيكسون به هنگام مسافرت خود به كشورهاي آسيايي، در 25 ژوئيه 1969 در پايگاه نظامي آمريكا در جزيره گرام از اقبانوس آرام طي سخناني، راهبرد نوين سياست خارجي خود را مطرح كرد. اين راهبرد اصطلاحا با عناوين دكترين نيكسون، دكترين نيكسون- كسينجر، نظريه مشاركت ملي يا نظريه جايگزيني مورد بررسي قرار گرفته است.

مهم¬ترين مباني فكري و اصول اين دكترين بر موارد ذيل استوار بوده:

الف: رعايت كليه تعهدات كشورهاي همپيمان از سوي امريكا.

ب: تامين پوشش اتمي براي متحدان يا كشوري كه موجوديش به منافع حياتي و امنيت امريكا بستگي دارد.

ج: كمك نظامي بر پايه تعهدات قبلي براي رويارويي با هر گونه تجاوز، به شرط آنكه كشورهاي مورد تجاوز، مسئوليت اصلي دفاع را بپذيرند.

دكترين نيكسون به صراحت اعلام داشت كه امريكا به دولتهايي كه با خطر روبرو هسند، كمك خواهد كرد و ابزار نظامي لازم را دراختيار آنان خواهند گذاشت. البته اگر ملل ياد شده، خواهان پذيرش مسئوليت تدارك اوليه نيروي انساني لازم براي دفاع خودشان باشند.[17]


بازتاب دكترين نيكسون بر منطقه خليج فارس :

خلاء قدرت در خليج فارس، نخستين ميدان آزمايش جدي براي نظريه نيكسون پديد آورد. دولت امريكا با درك اوضاع جهاني، در مورد مسائل خليج فارس دو نكته اساسي را مورد توجه قرار داد:

الف: احتمال به مخاطره افتادن منافع جهان غرب.

ب: عدم امكان دخالت مستقيم به عنوان نيروي جايگزين.

بنابراين، سياستمداران امريكا با شروع زمزمه¬هاي خروج انگلستان از خليج فارس، بر همكاريهاي منطقه‌اي تاكيد ورزيدند. در سال 1968م، مدير كل وقت اداره شبه جزيره عربي، بخش خاور دور در آسياي جنوبي وزارت امور خارجه امريكا در كنفرانسي پيرامون مسائل خاورميانه، چنين عنوان كرد:

«رهبران محلي بايد (بتوانند) و خواهند توانست بعد از خاتمه¬ي نقش تاريخي انگلستان، جاي آنان را بگيرند. امريكا همچنان هر كاري كه قادر باشد، براي كمك به آنها انجام خواهد داد. ليكن نمي¬توان از هيچ گونه نقش ويژه¬اي براي امريكا در مسائل خليج فارس صحبت كرد.[18]

دكترين نيكسون بازتاب خود را برمنطقه خليج فارس با سياست دو ستون نشان داد. براساس اين سياست، دولتهاي ايران و عربستان به عنوان دو ستون مركزي در راهبرد نوين امريكا وظيفه رفع خلاء‌قدرت را در منطقه خليج فارس و درياي عمان عهده¬دار شدند.[19]

امريكا با اعطاي كمكهاي همه جانبه اقتصادي و نظامي به اين دو كشور، آنان را به عنوان ابزار و وسيله تامين امنيت و منافع خود در كل منطقه تقويت مي¬كرد بدون آنكه خود احتياجي به حضور مستقيم داشته باشد. نيكسون سپس ستونهاي چهارگانه ذيل را براي منطقه خليج فارس تعيين كرد.
الف: همكاري نزديك با ايران و عربستان به عنوان ستونهاي ثبات در منطقه.

ب: حضور اندك نظامي امريكا در حد سه كشتي از واحد فرماندهي خاورميانه.

ج: افزايش فعاليتهاي ديپلماتيك در منطقه و توسعه كمكهاي فن¬آورانه به آن كشورها

د: ايجاد زمينه براي كاهش توجه كشورهاي كوچك منطقه به انگلستان در جهت تامين نيازهاي امنيتي آنان.[20]

از ميان اين دو ستون، انتخاب اول با ايران و توان نظامي آن بود و عربستان در درجه دوم و بيشتر از ديدگاه تامين كننده مالي برنامه¬هاي امنيتي، مورد توجه قرار داشت. عربستان به علل كمي جمعيت، عقب¬ماندگي صنعتي و فقدان سازمانهاي سياسي مستحكم، با وجود ثروت فراوان و درآمدهاي حاصل از نفت، نمي¬توانست نيروي اول تامين¬كننده منافع جهان غرب باشد. باوجود حضور عربستان در سياست نيكسون علاوه بر اينكه اعراب را نسبت به همكاري با اين طرح، راضي و خوش¬بين مي¬ساخت، متضمن اين فرضيه نيز بود كه منافع ايران و دولتهاي عرب كرانه جنوبي خليج فارس با يكديگر مطابقت و سازگاري دارد.[21]

بدين ترتيب، رژيم پهلوي به عنوان ستون اصلي دكترين نيكسون جايگاه ژاندارمي منطقه خليج فارس و درياي عمان را به خود اختصاص داد. دولتمردان ايران كه در تاريخ 19 آذر 1346/ 30 نوامبر 1967، به سرعت و با اشتياق اين وظيفه را پذيرفتند. سپس ايران به يك سري رايزنيهاي ديپلماتيك در جهت گسترش روابط و رفع اختلافات با دول عربي اقدام كرد. شاه در آبان ماه 1347 به كشورهاي عربستان و كويت مسافرت كرد. پيش ازعزيمت، اختلاف ديرينه بين ايران و عربستان بر سر حدود فلات قاره حل شده بود و دو كشور، موافقتنامه¬اي را در دوم آبان همين سال امضاء‌ كردند. اختلافات بر سر مالكيت دو جزيره فارس و عربي نيز با تقسيم آن بين دو طرف رفع شد.[22]

در 9 آذر ماه 1350، پس از مذاكرات طولاني پشت پرده ميان امريكا، انگلستان و ايران، جزاير سه گانه ابوموسي، تنب كوچك و تبت بزرگ كه از لحاظ قانوني جزيي از خاك ايران محسوب مي¬شد، به تصرف ايران درآمد امري كه مقدمات آن با مصاحبه¬هاي متعدد شاه در مورد حاكميت تاريخي و تهديد به استفاده از زور و نيروي نظامي فراهم آمده بود. در 9 دسامبر 1971، شكايت كشورهاي عرب تندرو شامل عراق، ليبي، الجزاير و يمن جنوبي در اين مورد در شوراي امنيت با كمك امريكا و دولتهاي كويت و عربستان سعودي با بي¬اعتنايي،مسكوت گذاشته شد.[23]


ايران پس ازالحاق مجدد جزاير سه گانه، تشكيل فدراسيون شيوخ خليج فارس يا امارات متحده عربي را در 11 آذرماه 1350 به سرعت به رسميت شناخت و همين امر شايعه¬هاي متعددي را در مورد معامله پنهاني بين ايران و بريتانيا و امريكا، درباره استقلال بحرين، به رسميت شناختن امارات متحده عربي و مسئله جزابر سه گانه به وجود آورد.

وظايف امنيتي ايران به تدريج در جهت ايجاد پوشش امنيتي براي منافع غرب در منطقه خليج فارس با تكيه بر جريان مستمر نفت، مبارزه با اهداف توسعه¬طلبانه شوروي¬ برخورد با حكومتهاي افراطي ضد غرب و حمايت از رهبران نومحافظه¬كار عرب بروز يافت. بدين ترتيب، امريكا با اجراي دكترين نيكسون و سياست دو ستون، ضمن محدود كردن قدرت امپراطوري بريتانيا در اقصي نقاط جهان به ويژه حوضه خليج فارس كه سخت خواستار آن بود.[24] قدرت و توزان و صلح امريكايي را جايگزين قدرت و صلح انگليسي قدمي و منفور كرد كه آغازي براي دوران تشديد سلطه¬گرايي و چپاول باحفظ مشروعيت و به وسيله حكومتهاي وابسته در منطقه بود.


بند دوم: عمان و جنبش ظفار

عمان سرزميني است كه بر ساحل درياي عمان و درياي عرب قرار دارد. فقط قسمت كوچكي از اين سرزمين بنام خضب كه تمامي راس‌المسندم را مي¬پوشاند و بر تنگه هرمز مسلط است در خليج فارس قرار دارد. اين بخش با سرزمين اصلي عمان ارتباط خاكي ندارد. اين كشور در غرب با عربستان سعودي و در شمال غربي با امارات متحده عربي و يمن در جنوب غربي با يمن همسايه است، پايتخت آن شهر مسقط است، حكومت عمان سلطنتي مطلقه است و شاه بالاترين قوه اجرايي و حكومت مي¬باشد.[25]

اختلافات مرزي منازعات نفتي و سياستهاي در بسته و انزواي شديد حاصل از عملكرد سلطان سعيد- عمان را از دريافت كمك و ياري دولتهاي منطقه كه حتي در تقسيم¬بندي سياسي، جزئي از اردوگاه سرمايه¬داري محسوب مي¬شدند، محروم ساخته بود عربستان سعودي به عنوان يكي از حاميان نيروهاي ضد دولتي تبديل شده و كمك¬هاي فراواني را به جنبش امامت و در اوايل به جبهه آزاديبخش ظفار مي¬داد. كه توسط كشورهاي خارجي بويژه يمن جنوبي و چين حمايت مي¬شدند. ساير دولتهاي عرب حوزه خليج فارس نيز به ايجاد ارتباط و مساعدت دولت عمان رغبتي نشان نمي¬دادند. رژيم پهلوي نيز هيچ گونه رابطه سياسي و اقتصادي با سلطان سعيد نداشت. وجود سلطان سعيد به منزله چنين وضعيتي بود. بنابراين انگلستان در دهه 40 سعيد بن تيمور سلطان عمان را كنار گذاشتند و به جاي او قابوس پسرش را با اميد بهبود بخشيدن به اوضاع كشور به حكومت نشاندند. با وجود دگرگوني در اريكه قدرت عمان و اميد فراوان به بهبودي موقعيت نيروهاي دولتي در جبهه¬هاي نبرد، برتري جبهه حلق ظفر ادامه يافت.

ديدار سلطان قابوس از ايران و شركت او در جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي و سفر مجدد او به ايران در بهمن 52 و ملاقاتش با محمدرضا شاه بيانگر علاقه¬مندي دو جانبه دو كشور در تامين امنيت منطقه و همچنين تجلي حضور و نفوذ قدرتهاي امريكا و انگلستان در منطقه خليج فارس و اقيانوس هند است. در اين ديدار طرفين تمايل خود را به تهيه و تنظيم قراردادهايي در مورد تحديد حدود فلات قاره ايران و گسترش روابط فرهنگي ابراز داشتند به نحوي كه در 17 بهمن 1352 (6 فوريه 1974)موافقتنامه تحديد حدود فلات قاره و در 3 مرداد 1353 (25 ژوئيه 1974) موافقتنامه¬اي در مورد روابط فرهنگي بين دو وزراي دو كشور در تهران به امضا رسيد. در اعلاميه مشتركي كه در پايان سفر سلطان قابوس به ايران انتشار يافت. طرفين اعتقاد راسخ خود را به همكاري در تمامي زمينه¬هاي فرهنگي، اقتصادي و بويژه در زمينه حفظ ثبات و امنيت منطقه خليج فارس و تامين امكانات آزادي عبور و مرور كشتيراني از تنگه هرمز و آبهاي مجاور كه براي هر دو كشور اهميت حياتي داشت ابراز مي¬دارند. از متن اعلاميه چنين استنباط مي¬شود كه ايران به تقاضاي عمان به همكاري در سركوب شورشيان جبهه آزاديبخش ظفار كه بعدا جبهه آزاديبخش عمان تغيير نام يافت. پاسخ مثبت داده است، چرا كه جبهه مزبور از زماني كه انگليسيها نيروهاي خود را از منطقه بيرون بردند بر حملات چريكي خود عليه عمان افزوده بود و سلطان قابوس به تنهايي قادر به دفع اين حملات نبود.[26]

با ورود نيروهاي نظامي ايران، نبردها به سود نيروهاي دولتي شدت گرفت. ارتش سلطان كه در لاك دفاعي قرار داشت، شيوه¬هاي تهاجمي را در پيش گرفت و به تدريج با پاكسازي مناطق شرقي، چريكها به سوي بخش غربي و مرزهاي يمن جنوبي رانده شدند. در سال 1974، جبهه با توجه به شرايط حكمفرما بر صحنه نبرد، چهارمين كنگره خود را در هكده ساحلي راخيوت در غرب ظفار برگزار كرد. براساس تصميمات متخذه در اين نشست: سازمان از جبهه¬ي دمكراتيك ملي براي آزادي عمان و خليج عربي به جبهه خلق براي آزادي عمان تغيير نام يافت. اين تحول در حقيقت نوعي عقب¬نشيني تاكتيكي، تطبيق آرمانهاي جنبش با اوضاع زمان و محدود شدن اقدامات و فعاليتها در چارچوب سرزمين عمان به منظور رهايي از فشار نيروهاي مداخله¬گر بود. در سال 1975، چريكها مناطق بيشتري را از دست دادند و عمده نبردها درمجاورت مرز يمن جنوب در جريان بود. سرانجام، آخرين مقاومت¬هاي آنان در دسامبر 1975 سركوب شد و سلطان قابوس پايان نبردهاي ده ساله و شكست جنبش ظفار را اعلام كرد.


بند سوم: ايران و اسرائيل درچارچوب دكترين نيكسون

ايران در دوران پهلوي، دو سال پس از تشكيل رژيم صهيونيستي در 6 مارس 1950 (3 اسفند 1328) اين كشور را به شكل دو فاكتو به رسميت شناخت. هر چند دولت مصدق در 16 تير 1330 تصميم بر تعطيلي كنسولگري ايران در بيت¬المقدس گرفت و اعراب اين تصميم را به منظور بازپس¬گيري شناسايي دو فاكتو تلقي كردند، اما ظاهرا شناسايي دو فاكتو و مناسبات دو كشور در اواخر دهه 50 ميلادي شكل آشكارتري به خود گرفت و در واقع مي¬توان گفت، اتحاد استراتژيك ايران و اسرائيل براساس دكترين پيراموني بن گورين شكل گرفت و تا سقوط حكومت پهلوي در 1978(1357) ادامه داشت.


مناسبات ايران و اسرائيل در عرصه امنيتي و اقتصادي حائز اهميت بود، در عرصه امنيتي هر دو دولت مي-توانستند با ايجاد نوعي اتحاد، دشمنان مشتركشان (اعراب و شوروي) را از ايجاد و تهديدي جدي دور نگه دارند. اسرائيل با اتحاد با ايران، از يك سو مي¬توانست از محاصره سياسي منطقه‌اي خارج و با ديگر كشورها رابطه برقرار سازد. و از سوي ديگر كشورهاي عربي را در محاصره كشورهاي غيرعربي (نظير ايران و تركيه) قرار دهد. ايران نيز به سبب دشمني اعراب (به ويژه مصر در دوران جمال¬الناصر و عراق پس از كودتاي 1958) با حكومت شاه، مي¬توانست با برقراري رابطه با دشمن اصلي كشورهاي عربي، امنيت خويش را تضمين نمايد.

تصادفي نبود كه در اواسط دهه 50 و اوايل دهه 60 در سايه بروز اختلاف ميان شاه و جمال عبدالناصر مناسبات ايران و اسرائيل بيش از پيش تقويت گرديد. اين امر موجب شد برخي چنين تصور نمايند كه ايران به شكل دوژور و كامل اسرائيل را به رسميت شناخته است.[27] افزون بر اين شاه ايران از طريق همكاريهاي گسترده ميان موساد و ساواك مي¬توانست امنيت داخلي خويش را تضمين نمايد.[28] همچنين همكاريهاي نهايي ميان ايران و اسرائيل افزايش يافت و اسرائيل به تسليح شاه ايران مبادرت نمود.

از لحاظ اقتصادي نيز روابط دو كشور حائز اهميت بود. ايران منبع اصلي صادرات نفت به اسرائيل بود؛ به گونه¬اي كه طي دو جنگ 1967 و 1973، اين كشور عمده¬ترين تامين¬كننده نفت اسرائيل بود. ايران پهلوي بيش از 90 درصد احتياجات نفتي اسرائيل را تامين مي¬كرد.[29]

در مقابل اسرائيل، به صدور كالاهاي صنعتي ساخت خود و نيز تسليحات به ايران مبادرت مي¬نمود. ايران همچنين در طرحهاي كشاورزي و صنعتي خويش از اسرائيل استفاده مي¬نمود. يكي از بزرگترين طرحهاي كشاورزي كه اسرائيلها نقشي فعال در راه اندازي و اداره آن برعهده داشتند، طرح كشت و صنعت قزوين بود. سرمايه¬داران اسرائيلي همچنين در تعدادي از بانك¬هاي مختلط و شركتهاي توليدي وخدماتي ايران سرمايه¬گذاري كرده بودند.[30]
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بلافاصله روابط ايران و رژيم صهيونيستي قطع شد و سفارت سابق اين رژيم در اختيار فلسطيني¬ها (سازمان آزاديبخش فلسطين) قرار گرفت و بديهي بود كه انقلاب اسلامي كه يكي از آرمانهاي اصلي¬اش حمايت از مسلمانان جهان بود، مسئله فلسطين را در صدر اهداف خود قرار دهد. در اين زمان سياست خارجي منطقه‌اي ايران براساس مخالفت¬ جدي عليه اسرائيل قرار داشت و البته تا قبل از شروع جنگ تحميلي، رابطه با سازمان آزاديبخش فلسطين و ضديت با اسرائيل در يك مسير قرار داشت، اما بعد از حمايت سازمان آزاديبخش فلسطين از عراق و عرب¬گرايي آن، مخالفت با اسرائيل با حمايت از آرمان فلسطيني¬ها و به زعم تنش در روابط ايران و ساف توام گرديد.[31]
قطع كليه روابط به اسرائيل و انحلال سفارت آن در تهران و سپس اشغال سفارت امريكا در تهران در 14 فوريه 1979 (25 بهمن 1357) موجب شد كه اسرائيل احساس كند بازنده اصلي در انقلاب ايران است و خطر انزواي آن افزايش يافته است. و سعي كرد ايران را در عرصه منطقه‌اي و بين‌المللي منزوي سازد. همچنين دشمنيهاي مخفيانه ديگري نيز طي سالهاي جنگ نسبت به ايران انجام داد.[32]

اما درست پس از پايان اشغال كويت در مهار 1992 بود كه اسرائيل به دشمني علني با ايران پرداخت و هدف خويش را در نابودي جمهوري اسلامي آشكار ساخت.[33]

بند چهارم: انقلاب اسلامي ايران

وقوع انقلاب اسلامي در دهه¬هاي پاياني قرن بيستم قرني كه از آن به عصر پايان ايدئولوژي¬ها تعبير مي¬شد- بسان موجي خروشان بر انديشه¬ها و نظريه¬هاي مادي¬گرايانه غربي و شرقي فرود آمد و ساحلي نو درافكند. اين انقلاب برخلاف ديگر انقلابهاي مدرن، از رويكردي ديني و معنوي برخوردار بود. ازاساس نگرش دنيامحورانه و مادي¬گرايانه حاكم بر نظام تعامل جهاني را به چالش كشانيد. لذا از همان ابتدا با مخالفتها، كارشكنيها، فضاسازيها و فشارهاي سياسي و تليغاتي، نظامي، فرهنگي و اقتصادي قدرتهاي سلطه¬جو بخصوص دولت امريكا و رسانه¬هاي صهيونيستي جهاني مواجه گرديد.

انقلاب اسلامي ايران اولين تحول بزرگ سياسي است كه نه تنها در قالب ضابطه و فكر حاكم نمي¬گنجد، بلكه به اعتراف اكثر محققان و نويسندگان هر دو ابرقدرت رقيب، از وقوع آن نارضاي و متضرر شده¬اند و حداكثر تلاش خود را در راه جلوگيري از تحقق آن و در حمايت از رژيم ساسق و كنترل و حتي تضعيف و نابودي انقلاب به كار برده¬اند. انقلاب اسلامي ايران غرب را پديده¬اي مذهبي مواجه كرد كه اگر چه في¬نفسه جديد نبود و سابقه تاريخي بيش از 1400 سال داشت اما با شناخت غرب از مسائل بين‌المللي و برداشت آنها از حركتهاي مذهبي و بخصوص اسلامي، مطلقا براي آنها قابل توجيه نبود و به همين جهت، آنها را مبهوت غافلگير نمود.

اين پديده جديد كه به نامهاي مختلف از جمله بنيادگرايي اسلامي، اصول¬گرايي اسلامي، بيداري اسلامي، رستاخيز اسلامي، اسلامگرايي، افراط¬گرايي اسلامي و.. معروف شد. حركتي مبتني بر بازگشت به خويشتن خويش و تاكيد بر هويت فراموش شده اسلامي در جهت برخورد با جوانب مختلف حيات بشري و درخلاف جهت منافع غرب بود. نياز به ذكر نيست كه اگر انقلاب ايران رخ نمي¬داد. بسياري از حواثي كه تا به امروز اتفاق افتاده هرگز بروز نمي¬كرد.

حركتهاي ايران بيش از هر جاي ديگري در منطقه خليج فارس تاثير چشمگير و آشكار بر جاي گذاشت. بروز حركتهاي مردمي در اين كشورها به نحو بارزي در برنامه¬ريزي¬هاي داخلي و سياستهاي خارجي اين كشورها موثر واقع گرديده است. بيشتر از 75% از شهروندان حوزه خليج فارس را شيعيان تشكيل مي¬دهند، بخصوص در كشورهايي مانند عراق و بحرين.[34] اين در حالي است كه جوامع شيعه در كشورهاي عرب خليج فارس همواره از قدرت سياسي محروم بوده¬اند. در اين شرايط، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و تشكيل جمهوري اسلامي در اين كشور براي ممالك طبقات پايين و متوسط ممالكت حوزه خليج فارس جاذبه فراواني ايجاد نمود. انقلاب ايران نشانگر يك پيروزي نادر در عصر جديد بود چرا كه در طول دو قرن گذشته كشورهاي مسلمان در رويارويي خود با غرب مدام شكست خورده بودند واين وضع انقلاب اسلامي ايران همچنان ادامه داشت.

اين مسائل به اضافه اعلام سياستهاي جديد از سوي ايران انقلابي به جذبه اين كشور در ميان مردم حوزه خليج فارس مي¬افزود.[35] مي¬توان گفت كه وقوع انقلاب اسلامي ايران در فوريه 1979م بنا به گفته مقامات سياسي امريكايي يكي از مهمترين و حساسترين وقايع منطقه خاورميانه پس از جنگ جهاني دوم براي امريكا محسوب مي¬شد. «بروز انقلاب را بايد سرآغاز وضعيت جديد ژئوپلتيك در خليج فارس دانست اين رويداد گر چه يك دگرگوني مهم ساختاري در سطح كشور بود ولي به دليل برخورداري از يك زيربناي ايدژئولوژيك و تجربه تاريخي، حاوي پيامي بود كه موجب برهم خوردن وضع موجود در منطقه شد و اهميت منطقه‌اي يافت. از آنجائيكه اين حادثه در منطقه‌اي روي داد كه از نظر استراتژيكي اهميت جهاني دارد، طبعا اهميت بين‌المللي يافت.[36]

وقوع انقلاب در مهمترين پايگاه غرب در خليج فارس نه تنها تعادل قوا را بر هم زد بلكه با اعلام چارچوب اصلي سياست خارجي ايران يعني «نه شرقي و نه غربي» يك قطب جديد مبتني بر ايدئولوژي اسلامي جدا از ايدئولوژي سياسي مسلط و جاري جهان معاصر مطرح شد. بازتابي كه انقلاب اسلامي در منطقه خليج فارس داشت. ايدئولوژي اسلامي امام خميني تا حدودي زمينه¬ساز سياست خارجي مواجه¬جويانه¬اي بود كه ايران را در برابر هر دو ابرفدرت قرار مي¬داد. بدين صورت كه ايران انقلابي كه داراي «حكومت الهي» شده بود. بايد دوستان امريكا در خليج فارس را از قيد شيطان بزرگ رها مي¬ساخت.
بند پنجم: عراق

پس از عمليات آزادسازي كويت و شكست نيروهاي نظامي عراق در شرايطي كه دولت عراق ضعيف گرديد. امريكا هيچ¬گونه اقدامي براي حذف حكومت صدام به انجام نرساند. نظاميان امريكا مي¬توانستند بعد از عمليات هوايي طولاني و همچنين آغاز عمليات زميني در خاك كويت، نيروهاي نظامي خود را وارد عراق كنند.

آنان مي¬توانستند صدام را تغيير دهند و حكومت جديدي را در عراق پايه¬ريز نمايند. اين در شرايطي كه ساختار نظامي عراق دچار ضعف شديد گرديده بود، مخاطراتي را براي حفظ ثبات در منطقه به وجود مي¬آورد. براين اساس مي¬توان تاكيد داشت كه بعد از جنگ 1991، اولين مساله امنيتي امريكا را بايد تلاش براي ايجاد موازنه ساختاري در عراق دانست. در اين روند ايران و عراق به اندازه¬اي با يكديگر خصومت داشتند كه بتوانند موازنه¬ي منطقه‌اي را ايجاد كنند. حفظ تماميت ارضي هر يك از اين كشورها نيز زمينه براي تثبيت و تداوم معامله امنيت و موازنه در منطقه فراهم مي¬آورد.[37]

بنابراين در شرايطي كه تماميت ارضي و انسجام اجتماعي عراق تضعيف گرديد و نيروهاي سياسي كرد و شيعه تلاش نمودند تا اقدام به براندازي نمايند، امريكائيها فضاي لازم براي سركوب نيروهاي مخالف دولت عراق در سال 1991 فراهم آوردند. به اين ترتيب «انتفاضه» مردم عراق سرنوشت مشابهي با اشغال كويت پيدا نمود. هر دو فرايند به دليل اينكه موازنه را در منطقه با تغييراتي روبرو مي¬كرد با مخالفت امريكا روبرو شد.[38]

علاوه بر آن مقامات دولت جرج بوش، بخش ديگري از مطلبوبيتهاي استراتژيك امريكا را در دستور كار نهادهاي بين‌المللي قرار دادند تا براساس آن زمينه¬هاي متعادل¬سازي قدرت دفاعي عراق را در ميان مدت فراهم آورند. اين روند طي ماه مارس 1991 تا پايان سال 1992 تداوم يافت. صدام حسين نيز از زمان اشغال كويت ادبيات سياسي خود را در بسيج كشورها و جوامع عربي براي مقابله با امريكا تا حد قابل توجهي تغيير داد.

وي از ادبيات ديني براي بسيج گروههاي اجتماعي بهره گرفت و تلاش نمود تا از طريق ادبيات سياسي مورد نظر خود، فضاي مبارزه عليه اسرائيل و مقاومت در برابر امريكا را در بين كشورهاي عربي فراهم كند.[39] اما تضعيف عراق و فعال بودن ساختارهاي دفاعي سياست خارجي ايران مي¬توانست در طولاني مدت موازنه منطقه‌اي مورد نياز امريكا را بار ديگر تغيير دهد از همه مهمتر اين كه كشورهاي عربي بخشي از ائتلاف با امريكا بودند. آنها نمي¬توانستند شرايطي را مورد پذيرش قرار دهند كه در راستاي آن يك واحد عربي همانند عراق تضعيف گردد، در حالي كه كشوري همانند ايران به درجات موثري از قدرت ملي نايل شود. در اين شرايط، شاهد طراحي و اعلام سياست مهار دوگانه ايران و عراق مي¬باشيم. كه براساس آن دغدغه¬هاي كشورهاي عربي در مورد ارتقاء تدريجي ايران به عنوان عامل موثر در موازنه امنيتي منطقه را تحت الشعاع خود قرار مي¬داد. بعضي از مفسران مهار دو جانبه را «مهار مداخله» تعبير نموده¬اند.

اين روند تا سال 1998 ادامه داشت ولي از اين مقطع زماني به دليل عكس¬العمل¬هاي شديد دولت عراق به سياست «آزادسازي» تغيير پيدا كرد.

كنترل سياسي عراق (ايجاد مناطق پرواز ممنوع):
در دوران بعد از جنگ عليه اشغال كويت بين كشورهاي عضو ائتلاف زمينه¬هاي اختلاف نظر فراهم شد. برخي از كشورهاي عربي در صدد بودند تا زمينه¬هاي بازسازي قدرت عراق را فراهم آورند. آنان توانمندي نظامي عراق را براي كنترل ايران و موازنه در منطقه امري ضروري مي¬دانستند، امريكائيها به اين جمعبندي رسيدند كه بازسازي عراق نه تنها بي¬ثباتي را در خليج فارس افزايش مي¬دهد، بلكه تهديدات نظامي بالقوه¬اي را براي امنيت اسرائيل به وجود خواهد آورد. در اوت 1992 امريكا با همراهي فرانسه و انگليس و با استناد به قطعنامه 688 شوراي امنيت مناطق پرواز ممنوع را در شمال و جنوب عراق ايجاد كرد.

ايجاد اين مناطق در وافع يك نوع عمليات مداوم حفاظتي از كردها در بالاي خط 36 درجه و از شيعيان عراق در پايين خط 32 درجه بود. در اوت 1994 نيز امريكا در خليج فارس در پاسخ به حركت نيروهاي مرزي عراق به سمت كويت به تهديد متوسل شد. و تعداد متنابهي از نيروهاي دريايي زميني، و تكاوران هوايي را به كار گرفت.[40]

پس از توقف جنگ دبير كل هياتي را به عراق اعزام كرد تا وضعيت مواد غذايي در آن كشور ارزيابي و گزارش ارائه نمايد. گزارش هيات و نيز گزارش سازمان صليب سرخ جهاني به اين نتيجه رسيد كه وضعيت تغذيه در عراق آنچنان وخيم است كه اعطاي كمكهاي انسان¬دوستانه به جمعيت غيرنظامي آن كشور را ضروري ساخته است. بنابراين اجازه داده شد كه صدور مواد غذايي به عراق صرفا با اطلاع كميته مزبور عملي شود. بدين منظور شوراي امنيت با تصويب قطعنامه 968 اجازه داد تا عراق هر شش ماه يكبار معادل دو ميليارد دلار نفت خود را صادر كند و نيازهاي عموم مردم عراق را تامين نمايد.

اين قطعنامه از 1997 به اجرا گذاشته شد. درآمد حاصله از صدور نفت به حساب سازمان ملل واريز و به سه قسمت تقسيم مي¬شد. قسمتي از آن صرف غرامت جنگي شد، قسمتي ديگر صرف هزينه¬هاي مربوط به خلع سلاح عراق و يك سوم آن وجوه صرف تهيه مواد غذايي و ديگر نيازمنديهاي عمومي مردم عراق گرديده اين همان برنامه معروف نفت در برابر غذا بود.[41]


ب: كاهش توان عراق در زمينه تسليحات كشتار جمعي:

قطعنامه 678 شوراي امنيت بر نابودي باقيمانده تسليحات كشتار جمعي عراق تاكيد داشت. در پايان جنگ دوم خليج فارس، رهبران امريكا، انگليس و فرانسه براين اعتقاد بودند كه بايد تلاش بيشتري براي كاهش توان تسليحاتي عراق را به انجام رسانند. آنان براين امر تاكيد داشتند كه جنگ منجر به كاهش توان عملياتي و تاخير در برنامه¬هاي نظامي عراق در حوزه سلاحهاي كشتار جمعي گرديده است.[42]

استراتژيستهاي غربي نيز به اين نتيجه رسيدند كه در روند جنگ بخشي از موشكهاي دوربرد عراق نابود گرديده و ساختار نظامي زرهي آن تضعيف شده است. كميسيون ويژه سازمان ملل (آنسكام) در سال 1991 فعاليتهاي خود را در عراق آغاز كرد. فعاليتهاي اين سازمان در جهت پيدا كردن و از بين بردن سلاحهاي كشتار جمعي عراق انجام گرفت. اين روند تا سال 1998 با فراز و نشيبهايي تداوم يافت اما ابتكار عمل براي اقدام و فعاليتهاي آنسكام در اختيار دولت عراق قرار داشت.[43]

البته برنامه¬هاي توليد سلاحهاي موشكي، شيميايي و ميكروبي عراق تحت كنترل قرار گرفت. به اين ترتيب بخشي از توان تهاجمي عراق كه داراي قدرت تخريبي و تهديدكننده بود، كارآمدي خود را از دست داد. در سال 1998، دولت عراق محدوديتهاي گسترده¬اي را براي بازرسان سازمان ملل ايجاد نمود. رهبران عراق اعلام كردند كه آنسكام به عنوان ابزار اطلاعاتي امريكا نقش ايفا مي¬كند. به اين ترتيب تضاد قابل توجهي بين «ريچارد باتلر»، رئيس آنسكام و دولت عراق پديدار شد. نتيجه اين امر را بايد اخراج اعضاأ آنسكام از عراق دانست.

در 31 اوت 1996 عمليات ضربه صحرا از سوي نيروهاي امريكايي صورت گرفت تا مانع حمله نيروهاي نظامي عراق به حوزه فرماندهي اتحاديه ميهني كردستان در اربيل شوند. عمليات ضربه صحرا نه تنها باعث بازگشت نيروهاي عراقي به زير خط 32 درجه حفاظتي شمال شد. بلكه خط 32 درجه حفاظتي جنوب را نيز به 33 درجه افزايش داد. تداوم عمليات نظامي امريكا با عمليات كنترل تسليحات كشتار جمعي در عراق توسط ناظرين سازمان ملل همراه بود.[44]


تحريم اقتصادي- نظامي عراق:
طبق سياست مهار كه سعي شده است بر مصوبات و قطعنامه¬هاي شوراي امنيت سازمان ملل انطباق داشته باشد، يك نظام بازرسي بر تسليحات هسته¬اي، شيميايي و ميكروبي عراق اعمال شده، تحريم‌هاي اقتصادي حفظ گرديده و سعي كرده¬اند از اين كه بغداد پايه¬هاي قدرت خود را بخصوص در شمال آن كشور دوباره تحكيم بخشد جلوگيري به عمل آيد. شوراي امنيت در 6 اوت 1990 با تصويب قطعنامه 661 يك تحريم كامل و لازم¬الاجرا را عليه عراق اعمال كرد كه تقريبا بي¬سابقه بود. اين قطعنامه منع هر گونه روابط اقتصادي، نظامي و مالي با دولت عراق و كويت تحت اشغال را تدوين كرد و پس از آزادي كويت نيز طبق بند 24 قطعنامه 687 تصميم بر ادامه تحريم عليه عراق اتخاذ مي¬گردد. شوراي امنيت به موجب همان قطعنامه سه شرط جهت لغو تحريم عليه عراق را ضروري دانسته است:

الف: شناسايي مرزهاي تعيين شده توسط سازمان ملل متحد بين عراق و كويت.
ب: پرداخت سهميه مقرر توسط دولت عراق به صندوق پرداخت غرامت.

ج: از بين بردن سلاحهاي كشتار جمعي و تاسيسات توليد سلاحهاي شيميايي و اتمي عراق.[45]

الف: تحريم اقتصادي، برنامه نفت در برابر غذا:

جزئيات منع روابط اقتصادي- نظامي عراق با ساير كشورها را براساس قطعنامه 661 در سه محور مي¬توان خلاصه كرد:

الف: ممنوعيت كامل واردات و صادرات توسط دولتها و اتباعشان به عراق و كويت تحت اشغال.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






آخرین مطالب ...
» پنج راه حل سوزان مالونی به اوباما برای تعامل با ایران
» سوریه نقطه عطف سیاست خارجی اتحادیه اروپا
» اوباما و محدودیت‌های فروش سلاح
» قدرت مانور کره شمالی
» بحران اقتصادی جهان و افزایش فروش تسلیحات
» روسیه بازیگر مسلط در بازار تسلیحات هند
» آسیاگرایی آمریکا و تحدید چین
» ائتلاف ها در جهان تک قطبی
» غرب و چرخش معنادار در روش مواجهه با بحران سوریه
» نقش یهودیان در انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا: پول یا رای؟
» اصول مندرج در اجلاس سران جنبش عدم تعهد
» معامله در واشنگتن
» ناآرامی‌ها در صحرای سینا؛ ابعاد و پیامدها
» شکل‌گیری مثلث منطقه‌ای ترکیه ـ عربستان ـ مصر
» بیم و امیدهای دموکراسی لیبی
» جنگ فرقه‌ای ـ درد زایمان خاورمیانه جدید
» راهبرد و دیدگاه جنبش عدم تعهد و ایران نسبت به یکدیگر
» امریکای لاتین؛ بازگشت سناریوهای کهنه با چهره جدید
» اندیشکده بروکینگز: بازگشت عربی القاعده و بهره‌وری از ایجاد هرج و مرج
» تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان

Home | FeedBack

Copyright © 2008 LoxBlog.Com . All Rights Reserved. Translation Www.NazTarin.Com