افغانستان واگن جدید قطار ناتو...
امضای قرارداد همکاری راهبردی بین افغانستان و امریکا بیش از آنکه تأمینکنندهی نیاز های مردم و دولت افغانستان باشد، در جهت تأمین منافع و نیازهای ایالات متحده قرار دارد، کشوری که پس از تحمیل هزینههای سنگین به طرفهای درگیر، همواره به دنبال جبران مافات بوده است. با سفر مخفیانهی اوباما به کابل، قرارداد همکاریهای استراتژیک بین ایالات متحده و جمهوری اسلامی افغانستان امضا شد. به نظر میرسد این قرارداد بیش از آنکه در راستای تامین منافع ملت و دولت افغانستان باشد، به بهبود وضعیت آمریکا و ناتو در این کشور منجر خواهد شد.
الزامات انعقاد این قرارداد چیست؟ به عبارت دیگر، آمریکا در این قرارداد به دنبال چه هدفی بوده و چه استفادهای از این قرارداد خواهد کرد؟
قبل از هر چیزی باید دید این سند راهبردی که بین «افغانستان» و «آمریکا» امضا شد، در چارچوب کدام مجموعه از استراتژیها، اهداف و نیازهای آمریکاست. از این منظر بهتر میتوان قضاوت کرد که ارزش این سند و سمت و سوی آن چگونه است. به تازگی آمریکا اقدام به اصلاح استراتژی خود به خصوص در زمینههای نظامی و دفاعی کرده است و این استراتژیها را به تدریج عملیاتی میکند. به همین خاطر نیاز دارد تا بتواند شرایط حقوقی و اسناد استراتژیک را با یکدیگر برابری بدهد و آنها را انطباقپذیر و سازگار سازد. اساساً سیاست آمریکا در این حوزه (در گذشته) پیرامون یک محور موضوعی شکل میگرفت و آن بحثی بود که در چارچوب جنگ بر ضد تروریسم تعریف میشد. البته این استراتژی در دههی گذشتهی میلادی بیشتر تحت نگاه و درک جریان جمهوریخواه در آمریکا و همچنین ایده و تأثیر نومحافظهکاران برای اجرایی شدن این استراتژی به وجود آمد.ادامه….
از این منظر در شرایطی که آمریکا سیاست تغییر نیروهای نظامیاش در منطقه را آغاز کرد، عمدتاً در فضایی متأثر از احساس هژمون طلبی، سیاست یک جانبهگرایی و همچنین شکستن غرور آمریکایی بعد از عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر بود. در اعتقاد برخی از کارشناسان، ورود آمریکا به افغانستان نه ناشی از یک درک بزرگ راهبردی، بلکه ناشی از حس انتقامی بود که دستگاه سیاست خارجی آمریکا برای احیای هویت و جایگاه آن را دنبال کرد.
منتهی ما در شرایط بعدی شاهد سیاستهای متعدد آمریکا در خصوص موضوعات مختلف بودیم که شامل بخشهای مختلفی میشد. یکی بر میگردد به نگاهی که ناتو نسبت به بحران افغانستان داشت و مشکلاتی را که عملکرد جمعی ناتو در طی اشغال افغانستان با آن روبهرو شد و در عمل معنای پیروزی را از دست داد و نمیتوانست کلمهی پیروزی را تبدیل به یک واقعیت در افغانستان کند. از این منظر با توجه به مستهلک شدن بخشهای عمدهای از نیروها، به تدریج انتقادهایی در حوزهی ناتو پیرامون عملیات نظامی در افغانستان پدید آمد.
از سوی دیگر، بعضی از جریانات در افغانستان از قبیل جریانات افراط گرا تلاش میکردند موقعیت قبلی را که در دولت افغانستان از دست داده بودند را مجددا به دست بیاورند.آن ها سعی کردند تا خودشان را در یک شرایط باز سازماندهی قرار بدهند. در این شرایط بود که معادله و معنای جنگ کلاسیک و جنگ نامتقارن در این حوزه بسیار مخدوش شد و امریکا به نحوی در شرایط قرار گرفت که مجبور بود برای از بین بردن مخالفان خودش از یک هزینه و برنامه سنگین پیروی کند.
همزمان با این تحولات، ما شاهد تغییر برخی از سیاستهای ایالات متحده با حوزهی کشورهای پیرامونی افغانستان بودیم که ناشی از بعضی انتخابهای جدید در حوزهی سیاست خارجی امریکا بود. آمریکا تلاش کرد تا هند را به عنوان نقطهی اتکای استراتژیک در آسیا انتخاب کند و همزمان موضوع همکاری امنیتی با پاکستان در افغانستان در حوزهی چگونگی ساخت امنیت دچار نوسان شد و منحنی همکاریهای امنیتی پاکستان و آمریکا در یک شرایط متزلزل و نامنظم قرار گرفت. امریکا برای داشتن دسترسی به افغانستان و چگونگی استفاده از نقش پاکستان دچار یک وضعیت زیگزاگی شد.
آمریکا همزمان یک جنگ پر استهلاک و تاحدودی سرگردان در حوزهی افغانستان را پی میگرفت. با روی کار آمدن دموکراتها در آمریکا، یکی از وعدههایی که همواره سیاست مداران دموکرات قول آن را میدادند، موضوع اصلاح سیاست خارجی این کشور در حوزهی خاورمیانه و جنوب آسیا بود. به همین خاطر، پس از آغاز ریاست جمهوری آقای «اوباما»، راه حل افغانستان، با اولویت بخشیدن به همکاری با پاکستان تعریف شد. به این معنا که برای مهار برخی از تحولات، تصمیم گرفتند که سیاست فشار به پاکستان را دنبال کنند.
سپس شاهد تولید یک سری سیاستهای ترکیبی و استراتژیهای دو به دویی گردید که مشهورترین آن همان برنامهی «اف – پاک» (افغانستان و پاکستان) بود و در چند مرحله هم اصلاح شد. یا شاهد برنامهریزی جریان دو حزبی برای موضوع افغانستان بودیم. از این زاویه، سیاست آمریکا در این منطقه و به خصوص در حوزهی افغانستان همواره در حال اصلاحات مرحلهای است. به علاوه این که با توجه به ظهور و بروز بحران مالی در ایالات متحده، ادراک دولت مردان این کشور از معنای قدرت ارتش آمریکا در جهان تغییر پیدا کرد.
برای همین، امروز آمریکا در شرایط بحران مالی، پیگیری یک ارتش لاغر و چابک و همچنین بازگشت سربازان به خانه را در دستور کار وعدههای انتخاباتی آقای اوباما قرار داده است. در نتیجه تا حدودی میتوانیم بگوییم که این قرارداد همکاری راهبردی بین افغانستان و آمریکا بیش از آن که مورد نیاز مردم و دولت افغانستان باشد، مورد نیاز دولت و وضعیت آمریکاست و این کشور با این موضوع تلاش میکند تا شرایط خود را تغییر دهد.
البته کارشناسانی در این موضوع نیاز امنیتی افغانستان را نیز مطرح می کنند که با توجه به شرایط این کشور دنبال می شود. میتوانیم بگوییم نیازهای دولت افغانستان به این سند، نیازی مقطعی است. در حالی که با توجه به ترتیبات امنیتی و شکلگیری نظام جدید قدرت در عرصهی بینالمللی و خیزش جدید چین و بازخیزی روسیه در چارچوب اروپا-آسیا، آمریکا به دنبال ایجاد کارکردی جدید از نقش افغانستان در معادلههای مهم بینالمللی و به خصوص استراتژی آسیایی خود میباشد.
در قسمتی از متن قرارداد، از افغانستان به عنوان «متحد عمدهی خارج ناتو» برای آمریکا نام برده شده است. آیا میتوان این تعبیر را در راستای سیاست «حرکت به شرق» ناتو تعبیر کرد؟
سؤال دقیق و درستی است. همان طور که مستحضر هستید، در آیندهی نزدیک، اجلاس ناتو در شیکاگو برگزار خواهد شد. امروزه در درون نیروهای ایساف که با فرماندهی آمریکا در افغانستان مشغول عملیات هستند، شاهد برخی واگراییها هستیم. این واگراییها، هم حوزهی کشورهای اروپایی عضو ناتو (مانند مواضع فرانسه) و هم همکاران آسیایی ناتو مانند استرالیا را شامل میشود. به همین دلیل است که کشورهای عضو یا همکار ناتو، در خصوص موضوع ماندگاری در افغانستان، تا حدودی دچار چالش شدهاند.
در نتیجه به دنبال این هستند که با توجه به اعلام زمان خروج نیروهای نظامی در ۲۰۱۴م. وضعیت خودشان را سامان بدهند. به طور طبیعی گریز از شرایط در حال پدید آمدن، آمریکا را وادار میکند تا بتواند برای ماندگاری برخی از سیاست کم هزینگی سازی برنامه های نظامی در منطقه را دنبال کند و با مستند سازی حقوقی از کیفیت همکاری های بیشتری سود ببرد و همزمان قادر باشد چگونگی شکل گیری رفتار پیمان امنیتی شانگ های و چگونگی نگاه روسیه در چارچوب پیمان امنیت دسته جمعی را مهار کند.
موضوع همکاریهای افغانستان با ناتو موضوعی جدّی برای اردوگاه غرب محسوب میشود تا بتواند اتصالهای خود با افغانستان برای شرایط بعدی را حفظ کند. برخی معتقدند سند راهبردی بین افغانستان و آمریکا، یک قرارداد تقریباً بیضرر محسوب میشود، که به نوع شناخت آنها از وضعیت موجود و چگونگی تبدیل شدن این شرایط به آینده بر میگردد. آنها شاید به درستی نمیتوانند آینده را دقیق ببینند و دچار نوعی ابهام در آینده نگری هستند. به همین خاطر به نظر می رسد که ایالات متحده قصد دارد تا به وسیلهی این سند، واگن جدیدی را متصل به قطار ناتو به سمت شرق کند.
مواضع اعضا و شخصیتهای سیاسی داخل افغانستان اعم از نمایندگان مجلس، فعالان سیاسی، احزاب و گروههای مختلف چه بوده است؟
البته در این خصوص، برای تقویت و مشروعیت بخشیدن به اصل سند راهبردی، بر آخرین اجلاس «لوئی جرگه» استناد شده و سعی شده تا با آوردن این موضوع در مقدمه به شکلی موضوع را فرادولتی کرده و تبدیل به یک موضوع حاکمیتی کنند. البته این سند در گذشته توسط برخی از نمایندگان رسانهای و یا توسط نمایندگان مردم مورد انتقاد قرار گرفته که سمت و سوی این سند و نیاز افغانستان به آن چیست؟ همچنین برخی از جریانهای افراطی در افغانستان هم نسبت به موضوع، موضعگیری داشتند.
اطلاع دارید که طالبان با توجه به درک و نگاهش به حکومت -که خودش را به عنوان نمایندهی امارات اسلامی میداند- به شدت نسبت به این سند واکنش نشان داده و آن را به عنوان سند خیانت ذکر کرده است. از سوی دیگر برخی از جریانها با توجه به نوع بافت و شرایط قبیلهای که در افغانستان وجود دارد، احساس میکنند که این همکاریهای امنیتی در چارچوب به وجود آوردن یک فضای آرام برای حرکت به سمت دورهی انتقالی (به صورت مقعطی) لازم است. از این رو نگاههای متعددی را در حوزهی افغانستان شاهد هستیم. ولی آنچه که مهم است این که ببینیم در شرایط فعلی برای دوران گذار امنیتی افغانستان و ایجاد ثبات در وضعیت صلح پایدار، آیا ملزومات و ابزار آن صرفاً همین تولید اسناد راهبردی با دیگر کشورهاست؟
بررسی این موضوع، نیازمند درک واقعی و حقیقی نسبت به شرایط است. به نظر میرسد در این حوزه ما شاهد برخی از نگرانیهای جدّی در حوزهی پاکستان باشیم. پاکستان از این که آمریکا این کشور را در افغانستان تنها گذاشته به شدت ناراحت و در شرایط موضعگیری و تهدید پنهان است. چون احساس میکند که در این شرایط، با این سند عملاً موضوع مشارکت استراتژیک پاکستان با آمریکا در افغانستان مخدوش شده است. برای همین در این چارچوب، شاهد نوساناتی هستیم و بحث هرگونه قرارداد استراتژیک نظامی یا امنیتی هم که بخواهد شکل بگیرد، منوط بر این است که آمریکا قدرت دسترسی ژئوپلوتیکی داشته باشد.
این قدرت دسترسی ژئوپلوتیکی در گذشته بیشتر از راه پاکستان تأمین میشد ولی طی سال گذشته این موضوع تحت الشعاع قرار گرفت. به همین خاطر ایالات متحده مجبور شد برای آلترناتیو سازی و ایجاد مسیر جایگزین، تعریف جدیدی از همکاری با روسیه را ارائه کند و حتی اگر بخواهد بعد از ۲۰۱۴م. دست به خارج کردن تجهیزات بزند، موضوع ترانزیت معکوس از افغانستان از راه پایگاه «اولیانوسک» روسیه را مد نظر دارد. با توجه به همهی جهات، باید دید که آیا به وجود آوردن این سندها، به واقع تضمین کنندهی آیندهای روشن برای مردم افغانستان خواهد بود؟ این سؤالی است که به اعتقاد بنده باید مردم افغانستان و دولت افغانستان به آن پاسخگو باشند.
نکاتی در این سند وجود دارد که به شدت مورد سؤال کشورهای ثالث قرار گرفته و آن، موضوعی است که در آن اشاره شده که از افغانستان به عنوان نقطهی آغاز عملیات نظامی کشورهای دیگر بر ضد سایر کشورها استفاده نمیشود. این که افغانستان، سکوی برخورد به سایر کشورها باشد، بارها توسط مسؤولین و مقامهای افغانی، نفی شده و نسبت به این موضوع، موضعگیری شده است. ولی چیزی که امروز در این سند مشاهده میشود، این است که افغانستان در این خصوص فقط در چارچوب زمان به عنوان لحظهی آغاز حملات، مشارکت نخواهد داشت. یعنی در صورتی که ایالات متحده یا برخی از کشورها وارد درگیریهای نظامی شوند، میتوانند بعد از پرواز اولین جنگدههایشان، از افغانستان بخواهند نقطه اتصال آنها با دیگر کشورها باشد.
کسانی که فکر میکنند سند راهبردی بین افغانستان و امریکا یک قرارداد بیضرر است دچار نوعی ابهام در آیندهنگری هستند. امریکا قصد دارد به وسیله این سند، واگن جدید را متصل به قطار ناتو در شرق کند. ما امروزه شاهد بحرانهای خفتهی ژئوپولیتیکی هستیم که میتواند در آینده تولید درگیریهای جدّی کند. در حوزهی آسیای مرکزی ما شاهد بحث بحران موضوع آب و ترانزیت بین تاجیکستان و ازبکستان هستیم و یا حتی در حوزهی هند و پاکستان ما این تجربه را داشتیم که این دو کشور در گذشته دو جنگ سنگین را پشت سر گذاشتند و رقابت نظامی و هسته ای را حفظ کرده اند. با توجه به زمینهها و بسترهایی که در منطقه وجود دارد، نکتهی مهم این است که افغانستان بتواند یک سیاست بی طرف و متوازن و متناسبی را دنبال کند. به اعتقاد من، با این سند، بخشی از جهتگیری آیندهی افغانستان، مورد سؤال واقع میشود.
برخی از کارشناسان معتقدند که حملهی آمریکا به افغانستان، نتیجهای جز شکست در بر نداشته است. فکر نمیکنید که با انعقاد این قرارداد، به شکلی پیروزی برای آمریکا فراهم شده و این کشور میتواند به اهدافش دست یابد؟
در حوزههای ژئوپولیتیکی و استراتژیک، معنای پیروزی با هیجانهای دیپلماتیک فرق میکند و دارای تعاریف استاندارد شده است. با توجه به نوع و میزان تلفات، میزان نزدیک شدن به اهداف ترسیم شده، بحث چگونگی رسیدن به اهداف بر اساس کم هزینگی، چگونگی تغییر تهدیدها، فرصتها و … معیار موفقیت تعریف می شود.
به نظر بنده، آمریکا در جنگ افغانستان یک پیروز نبود. همچنین استفاده از کلمهی شکست مطلق هم برای این وضعیت، نادرست است. ایالات متحده شکستهای مقطعی داشته و همزمان تلاش میکند تا با تولید روندهای امنیتی و سیاسی، بخشی از شکستهای نظامی را جبران کند. امروزه وارد شدن آمریکا به دروازهی مذاکره با طالبان، بخشی از این سیاست است. آمریکا سعی میکند که براساس نوعی قدرت زیرکی، فراتر از یک قدرت هوشمند عمل کند. یعنی باید در این جا بحث smart power (قدرت زیرکی و هوشمند) را از Intelligence power (قدرت امنیتی هوشمند) جدا کرد.
به نظر میرسد که آمریکا امروزه تلاش میکند تا بخشی از هزینهها و شکستهای خود را تغییر شکل دهد. پارادایم سازی بخشی از سیاستها و استراتژیهای جدید ایالات متحده در افغانستان است تا بتواند با بازی با تناسبها، معنای واماندگی در افغانستان را تغییر دهد. در هر کدام از حوزهها معناهای مختلفی نهفته است. چهرهی آمریکا با موضوع افغانستان، در نظام بینالملل، مخدوش و به عنوان کشوری اشغالگر مطرح شد.
کشوری که محورهای مرتبط با حقوق انسانی را رعایت نمیکند. از «گوانتانامو» گرفته تا موضوعات دیگری که هنوز گریبانگیر نزاع بین کنگره، دولت و دستگاههای نظامی آمریکاست که علیرغم وعدهها هنوز به نتیجهی ملموسی نرسیده است. به نظر میرسد اگر ما بخواهیم نگاه دقیقتری داشته باشیم، باید به گزارش اخیر پنتاگون به کنگره مراجعه کنیم. در آن جا آشکارا ذکر میشود که ایالات متحده کماکان در حال پیگیری است و سخنی از یک پیروزی کامل وجود ندارد.
گفتوگو با «محمد فرهاد کلینی»/
نظرات شما عزیزان:
|