بادرود بر کاربرمحترم
هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است
وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت.
با سپاس -نیکنام
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
POWER PLAY و
آدرس
powerplay.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
خبرگزاري فارس: پس از پايان جنگ جهاني دوم و پيدايش جهان دو قطبي، ايالات متحده تلاش نمود تا با سرمايهگذاري گسترده در بخش تسليحات هستهاي و اتمي، از تهديدات احتمالي بلوك شرق جلوگيري نمايد. هواپيماهاي حامل بمبهاي هستهاي، زيردرياييهاي حامل كلاهك هستهاي و در نهايت، موشكهاي بالستيك، سه عنصر اساسي كاربرد زرادخانههاي كشتار جمعي ارتش آمريكا به شمار ميرفتند.
چكيده:
پس از پايان جنگ جهاني دوم و پيدايش جهان دو قطبي، ايالات متحده تلاش نمود تا با سرمايهگذاري گسترده در بخش تسليحات هستهاي و اتمي، از تهديدات احتمالي بلوك شرق جلوگيري نمايد. هواپيماهاي حامل بمبهاي هستهاي، زيردرياييهاي حامل كلاهك هستهاي و در نهايت، موشكهاي بالستيك، سه عنصر اساسي كاربرد زرادخانههاي كشتار جمعي ارتش آمريكا به شمار ميرفتند. اما با پايان جنگ سرد و فروپاشي ابر قدرت شوروي، سرمايهگذاريهاي هنگفت اين بخش، با كاهش روبهرو نگرديد، چرا كه كارشناسان معتقدند، آمريكا در تلاش است تا با افزايش اين توانمنديها، خود را به عنوان امپراتور هستهاي دنيا معرفي كند. البته همواره اين سؤال مطرح بوده كه آيا ساخت يك هزار كلاهك هستهاي، با هدف مبارزه با گروههاي پراكنده تروريستي صورت گرفته است؟ به علاوه، متخصصان معتقدند كه سيستم تسليحات هستهاي ايالات متحده، اصولاً تهاجمي و نه تدافعي ميباشد.
دنياي امروز در آستانه نابودي
براي بيش از نيم قرن، قدرتمندترين كشورهاي هستهاي دنيا در وضعيتي نظامي به سر ميبردند كه «نابودي متقابل تضمين شده» (MAD) نام داشت. در اوايل دهه شصت ميلادي، زرادخانه هستهاي دولت ايالات متحده و اتحاد جماهير شوروي تا چنان حد زيادي گسترش يافته بود كه هيچ يك از دو قدرت، توانايي نابودي طرف ديگر را حتي در صورت حملهاي غافلگيرانه نداشت. در اين شرايط، آغاز نمودن يك جنگ هستهاي، به معناي خودكشي تلقي ميگرديد.
در طول سالهاي جنگ سرد، بسياري از كارشناسان و تحيلگران سياسي معتقد بودند كه بازدارندگي حاصل از سلاحهاي اتمي، منجر به ايجاد ثبات و صلح در دنيا گرديده است. چرا كه اين تسليحات در عرصه سياستهاي بينالمللي، علاوه بر تعادل بخشي به مذاكرات كشورها باعث تعديل رفتار ابر قدرتهاي دنيا نيز مگردند. (هرچند بايد توجه نمود كه همزمان با بحران موشكي كوبا در سال 1962 ميلادي، اين دوره پايان يافت.) به دليل بن بست هستهاي آن سالها، كارشناسان خوشبين اعتقاد داشتند كه ديگر عصر قدرتهاي بزرگ بينالمللي به پايان رسيده است. اما منتقدان اين وضعيت معتقد بودند كه اين بازدارندگي، عليرغم ناتواني در جلوگيري از جنگافروزي و تهديد قدرتهاي بزرگ، در نهايت تنها به فروپاشي امپراتوري زياده خواه و استبدادي اتحاد جماهير شوروي در پايان دهه هشتاد ميلادي خواهد انجاميد. بنابراين، بازدارندگي هستهاي تنها به نابودي يك امپراتوري شيطاني منتهي گرديد.
البته اين مباحث ممكن است امروزه مرور اتفاقات تاريخي سالهاي گذشته محسوب گردد، اما سايه آثار اين وقايع هنوز هم بر سر دنيا سنگيني ميكند؛ هرچند ما به پايان اين دوره نزديك شدهايم. امروزه، براي اولين بار در 50 سال اخير، ايالات متحده به جايگاه «رهبري هستهاي دنيا» نزديك شده است. به علاوه، احتمالاً در آيندهاي نه چندان دور، دولت اين كشور قادر خواهد بود كه زرادخانههاي هستهاي دوربرد روسيه و چين را با يك حمله ناگهاني نابود نمايد. اين تغيير عمده در توازن قدرت جهان، ناشي از عواملي به ويژه بهبود سيستم هستهاي ايالات متحده، فروپاشي سريع زرادخانههاي اتمي و هستهاي روسيه و در نهايت، پيشرفت سريع نيروهاي هستهاي چين ميباشد.
در اين ميان، تغيير در سياستهاي واشنگتن و يا گام نهادن مسكو و پكن در مسير افزايش تسليحات جنگي و آمادگيهاي نيروهاي نظامي، ميتواند منجر به شكلگيري فردايي گردد كه در آن، روسيه و چين و ساير كشورهاي دنيا، براي سالهاي متمادي در سايه امپراتوري هستهاي ايالات متحده قرار گيرند.
در اين وضعيت نوين، ديدگاه تئوريك افراد، تعيين كننده چگونگي تبيين اوضاع هستهاي جهان خواهد بود. آقاي هاوكس معتقد است كه ايالات متحده به نيرويي منعطف در دنيا تبديل گرديده است كه از شكلگيري يك عصر نوين هستهاي استقبال مينمايد، زيرا آنان (روسيه و چين) به سلطه ايالات متحده در دو بخش سلاحهاي هستهاي و متداول اتكا داشته و اين امر به بازداشتن حملات احتمالي ساير كشورها به خاك آمريكا كمك خواهد نمود. به عنوان مثال، با توسعه امپراتوري هستهاي ايالات متحده، رهبران چين ممكن است با دقت بيشتري در مورد مسائلي نظير تايوان تصميمگيري نمايند؛ زيرا معتقدند، در صورت دخالت نظامي آمريكا در تايوان و عكسالعمل نيروهاي نظامي چين، ممكن است زرادخانههاي هستهاي چين مورد حمله ارتش آمريكا قرار گيرد. اما صلحجويان دنيا با كاربرد تهديدات هستهاي عليه كشورهاي ديگر مخالفند و از شكلگيري آمريكايي جسور و بيقيد و بند بيمناكند. به علاوه، شكل گيري اين امپراتوري هستهاي ممكن است دولت آمريكا را به انجام رفتارهاي تهاجمي در ساير نقاط دنيا سوق دهد كه به ويژه، اين وضعيت با توجه به سلطه آمريكا در بسياري از نقاط دنيا دور از انتظار نخواهد بود و در نهايت اينكه، يك گروه سوم كه از امكان ايجاد يك برخورد غيرعمدي هستهاي بيمناكند، معتقدند كه امپراتوري هستهاي ايالات متحده ممكن است ساير قدرتهاي هستهاي دنيا را به اتخاذ تصميماتي نسنجيده و خطرناك كه حتي ممكن است به آغاز حملات ناخواسته اتمي عليه ساير دولتها منجر شود، مجاب نمايد. اين افراد اين وضعيت جديد را «ناپايداري بحراني» مينامند.
زرادخانههاي نظامي يك دولت مردم سالار
براي حدود 50 سال، برنامهريزان جنگي سازمان پنتاگون، مديريت زرادخانههاي هستهاي آمريكا را به گونهاي طراحي نموده بودند كه مهاجمان احتمالي را از هر گونه اقدامي باز دارد و در صورت لزوم، در يك جنگ هستهاي به وجود آمده، نيروهاي تهاجمي را نابود نمايند. براي دستيابي به اين اهداف، دولت ايالات متحده بر يك مجموعه سه گانه هستهاي شامل بمب افكنهاي استراتژيك، موشكهاي بالستيك بين قارهاي و زيردرياييهاي داراي موشكهاي بالستيك اتكا دارد. بدين ترتيب، هيچ مهاجمي نميتواند در يك حمله ضربتي، همه نيروهاي هستهاي ارتش ايالات متحده را نابود نمايد. به علاوه، در صورت وقوع احتمالي چنين حملهاي، نيروهاي ارتش آمريكا قادر خواهند بود، به سرعت عكسالعمل نشان دهند. البته بايد دانست كه اين نيروهاي سه گانه قادر خواهند بود كه در حملات پيش دستانه احتمالي ارتش ايالات متحده نيز مشاركت داشته باشند. همچنين بمب افكنهاي رادار گريز «استيلث» و زيردرياييهاي شناور در اطراف سواحل كشورهاي دشمن، قادر خواهند بود كه در كنار موشكهاي ميان قارهاي ارتش آمريكا، نقش مهمي در استراتژيهاي جنگي اين كشور ايفا نمايند. بدين ترتيب، اين تجهيزات پيشرفته به شكلگيري «امپراتوري هستهاي» ايالات متحده منجر شده است. توانمنديهاي هستهاي ايالات متحده در سالهاي جنگ سرد، علاوه بر افزايش قدرت چانهزني سياسي رهبران اين كشور، به برنامهريزي آنان براي مقابله با گسترش نظامهاي كمونيستي در اروپا نيز كمك مينمود. اگر اتحاد جماهير شوروي در سالهاي دهه پنجاه ميلادي، اروپاي غربي را اشغال مينمود، حمله اتمي ارتش آمريكا به خاك روسيه و كشورهاي اروپاي شرقي و چين ميتوانست به پيدايش جنگ جهاني سوم منتهي گردد؛ البته بايد بدانيم كه طرح اين برنامه، نه تنها در سطح مديران مياني اين كشور كه در بالاترين ردههاي دولت آمريكا نيز مورد پذيرش قرار گرفته بود.
امپراتوري هستهاي ايالت متحده در سالهاي دهه شصت ميلادي، با پيشرفتهاي چشمگير نظامي ارتش سرخ رو به افول گذاشت. بدين ترتيب دولت آمريكا استراتژي دفاع پيشگيرانه هستهاي خود را به راهبرد سلطه جهاني هستهاي تغيير داد. بدين ترتيب، دولت آمريكا با گسترش زرادخانه هستهاي خود، بهبود دقت هدفگيري و افزايش قدرت تخريب جنگافزارها، سرمايهگذاري در بخش دفاع ضدموشكي، گسيل زيردرياييهاي اتمي به سواحل بلوك شرق و ساخت موشكهاي قارهپيماي چند مرحلهاي قابل شليك از پايگاههاي زميني و زير درياييها، در كنار توليد بمب افكنهاي رادار گريز و موشكهاي كروز هستهاي رادار گريز، به سوي تحقق اهداف خويش گام نهاد. البته در همين حال، اتحاد جماهير شوروي نيز به گسترش جنگ افزارهاي هستهاي خود همت گماشت. بدين ترتيب، اگرچه هر دو كشور از مزيتهاي شكلگيري يك امپراتوري هستهاي آگاه بودند، اما هيچ يك نميتوانستند ريسك ناشي از قرار گرفتن در جايگاه دوم جهاني را از نظر قدرت هستهاي بپذيرند.
با پايان جنگ سرد، ارتش ايالات متحده تصميم گرفت كه زرادخانه هستهاي و اتمي خود را بازسازي نمايد. لذا اين كشور موشكهاي بالستيك موجود در زيردرياييهاي خود را با موشكها بسيار دقيقتر و سه مرحلهاي ه D- كه بسياري از آنها كلاهكهايي جديدتر و بزرگتر حمل مينمودند، تعويض كرد. نيروي دريايي ايالات متحده نيز بخش قابل توجهي از موشكهاي هستهاي قابل شليك از زيردرياييهاي خود را به موشكهاي «پاسينيك» تبديل نمود كه دامنه برد آنها مناطق ساحلي چين و روسيه را نيز در برميگرفت. در بخش نيروي هوايي هم، بمبافكنهاي استراتژيك 2ه B- با موشكهاي كروز هستهاي مسلح گرديد كه گفته ميشود، اين موشكها قابليت گريز از رادارهاي دفاع هوايي كشورهاي چين و روسيه را دارا ميباشند. به علاوه، نيروي هوايي با بهبود سيستمهاي اويونيك (الكترونيك هواپيما) بمب افكنهاي رادارگريز B-2، قابليت پرواز در ارتفاع پايين و فرار از ديد قدرتمندترين رادارهاي كشورهاي متخاصم را به اين نوع هواپيماها افزوده است.
عدم توازن
عليرغم اينكه نيروهاي هستهاي ايالات متحده در مقايسه با سالهاي پاياني جنگ سرد، قدرتمندتر شدهاند، از سوي ديگر، قدرت نظامي روسيه در بخشهاي هواپيماهاي دورپرواز، موشكهاي بالستيك بين قارهاي و زيردرياييهاي حامل موشك بالستيك، به ترتيب با 39، 58، 80% كاهش روبهرو شده است. مثلاً اينكه بمب افكنهاي استراتژيك ارتش روسيه، تنها در دو پايگاه هوايي اين كشور مستقرند كه در صورت وقوع يك حمله ناگهاني، به شدت آسيبپذيرند. به علاوه، با كاهش شديد تعداد رزمايشهاي اين نيروها، آمادگي رزمي آنان در هالهاي از ترديد قرار دارد. از سوي ديگر گفته ميشود كه 80% موشكهاي بالستيك بين قارهاي ارتش روسيه، به پايان عمر مفيد عملياتي خويش رسيدهاند و فعاليتهاي مربوط به جايگزيني اين موشكها با نمونههاي جديدتر، به دليل ضعفهاي موجود و توليد اندك محصولات، به كندي صورت ميگيرد.
بدين ترتيب براي تعيين حجم تغييرات در توازن هستهاي دنيا از دوره جنگ سرد، ما از يك مدل رايانهاي بر مبناي حمله احتمالي ايالات متحده به زرادخانههاي هستهاي روسيه بهره گرفتيم. مهمترين نتيجه قابل پيشبيني، آسيبپذيري شديد ارتش روسيه، وجود نقاط كور فراوان راداري و تأخير در اعلام هشدار حمله هستهاي از سوي دولت روسيه در صورت وقوع حملهاي احتمالي بود.
به هر حال، با افول نيروهاي هستهاي روسيه، آسيبپذيري اين كشور در برابر حملات احتمالي ارتش آمريكا افزايش يافته است. بررسيهاي ما نشان داد كه برنامهريزيهاي دفاعي روسيه در مقايسه با استراتژيهاي مدرن هستهاي، اثربخشي كمتري داشتهاند.
از سوي ديگر، نيروهاي هستهاي چين نيز از آسيبپذيري زيادي در صورت حملات ناگهاني و يا از پيش اخطار داده شده برخوردارند. البته آنان در مقايسه با روسيه، زرادخانه كوچكتري را در بخش سلاحهاي اتمي و هستهاي دارا هستند. به علاوه، آنان فاقد بمب افكنهاي دوربرد استراتژيك و زيردرياييهاي حامل موشكهاي هستهاي بالستيك ميباشند.
طراحي هوشمند
آيا به راستي ايالات متحده به دنبال امپراتوري مطلق هستهاي است؟ و آيا اين تبليغات، به دليل تلاش جهت جذب بودجه بيشتر از سوي پنتاگون، همراه با بزرگنمايي خطر حملات تروريستي دولتهاي محور شرارت صورت نميگيرد؟ البته به سهولت نميتوان در اين مورد اظهارنظر نمود، اما شواهد بسياري حاكي از آن است كه اين كشور به دنبال دستيابي به يك امپراتوري هستهاي در دنياي امروز ميباشد. از سوي ديگر، سرمايهگذاريهاي هنگفت ايالات متحده در مسير تقويت توان هستهاي خود، اين فرضيه را تا حدود زيادي تقويت مينمايد. به عنوان مثال، بهينهسازي كلاهكهاي هستهاي w-76 كه قابل پرتاب از زيردرياييهاي اين كشورند، با هدف تقويت قابليت تهاجمي اين تسليحات انجام گرديده است. همچنين در سالهاي اخير، تحقيقات زيادي در مورد بهبود دقت جنگافزارها و موشكهاي هستهاي و همچنين قدرت تخريب اهداف زيرزميني كشور هدف انجام گرديده كه عليرغم وجود نارساييها و مشكلات متعدد فني، به دستاوردهاي زيادي نيز براي ارتش ايالات متحده منجر شده است.
البته در اين ميان سؤال جديد به وجود ميآيد، اگر دولت آمريكا همواره از خطر دولتهاي محور شرارت و يا گروههاي تروريستي ابراز نگراني مينمايد، چرا تاكنون بيش از يك هزار كلاهك هستهاي ساخته است؟ و آيا واقعاً ابراز نگرانيهاي آنان در مورد خطرات خارجي تهديدكننده اين كشور، واقعي ميباشد؟ لذا در مجموع، اين شرايط حاكي از آن است كه تقويت و شكلگيري امپراتوري هستهاي ايالات متحده، اهداف مهمتري نظير خلع سلاح داوطلبانه روسيه و چين را نيز در بر ميگيرد. هر چند منتقدان معتقدند كه عليرغم سرمايهگذاريهاي گسترده ارتش ايالات متحده در بخشهاي دفاع زميني، هوايي، دريايي و فضايي، هنوز هم اين كشور در صورت وقوع يك حمله ناگهاني، آسيبپذيري زيادي خواهد داشت.
از سوي ديگر، اين منتقدان خاطرنشان مينمايند كه ساختار نظامي ارتش آمريكا، اصولاً به صورت تهاجمي و نه تدافعي شكل گرفته است.
آيا بايد تهديدات نظامي را متوقف نمود؟
در طول سالهاي جنگ سرد، سرمايهگذاري در جهت شكلگيري يك امپراتوري هستهاي، تا حدود زيادي غيرعقلايي به شمار ميرفت؛ اما با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، رؤياي يك امپراتوري هستهاي در اذهان دولتمردان آمريكايي شكل گرفت. به علاوه آنان تلاش نمودند تا آمادگيهاي لازم را جهت رويارويي با چند كشور متخاصم به ويژه چين، كره شمالي و ايران را به دست آورند.
البته در اين ميان، تعدادي از كارشناسان سياسي دنيا، نگراني خود را از پيدايش آمريكايي كه بدون واهمه از هيچ قدرت و كشوري، به تهديد و يا حتي استفاده از اين سلاحها عليه ساير كشورهاي جهان در جهت دستيابي به اهداف سياست خارجي خويش ميپردازند، ابراز نمودهاند.
دكتر اوول در اينباره ميگويد: «تلاش و سرمايهگذاري گسترده دولتمردان كاخ سفيد و پنتاگون در جهت ايجاد يك امپراتوري هستهاي، ميتواند باعث به وجود آمدن عكسالعملهاي ناخواسته از سوي ساير كشورها عليه منافع دولت ايالات متحده گردد. چرا كه در اين شرايط، چين و روسيه با ساخت تعداد بيشتري موشك و زيردريايي و بمبافكن، عملاً به بحرانيتر نمودن وضعيت سياسي و نظامي دنيا دست ميزنند. لذا در اين حالت، امكان وقوع يك جنگ هستهاي تصادفي و ناخواسته و يا حتي تعمدي افزايش يافته است.»
و در نهايت بايد دانست كه عقلانيت فراسوي تشكيل يك امپراتوري هستهاي را بايد در قالب اهداف سياست خارجي ايالات متحده ارزيابي نمود. ايالات متحده در چند دهه اخير تلاش ميكند كه در هر شرايطي، سلطه جهاني خود را گسترش دهد. از سوي ديگر، دولت بوش استراتژي سياسي خود را بر مبناي تضعيف دولتهاي مخالف با سياستهاي خود كه ميتوانند منافع اين كشور را به چالش بكشند، به ويژه در مناطقي نظير خليجفارس، قرار داده است.
امروزه دولت ايالات متحده در شرايطي دم از گسترش دموكراسي ميزند كه با توسعه روزافزون تسليحات كشتار جمعي هستهاي و اتمي خود، عملاً در جهت مخالف سياستهاي اعلام شده تبليغاتي خود گام برميدارد؛ و البته به خاطر داشته باشيد كه گسترش و شكلگيري يك امپراتوري هستهاي در دنيا، با مخاطرات و چالشهاي فراواني روبهرو خواهد بود كه دولت آمريكا را نيز از آن گريزي نيست.
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,