درسهای استراتژیک و ضرورت تعامل سازنده در روابط ایران و غرب

اگرچه قریب به ده سال بازرسی مستمر ماموران آژانس بینالمللی انرژی اتمی از مراکز اتمی ایران به همراه نصب دوربین و سنجش تشعشعات هستهای میگذرد و همچنان نیز ادامه دارد، اما تاکنون نشانهای از انحراف ایران از تعهدات بینالمللی خود مشاهده نشده است. بهطور کلی در سالهای اخیر، استراتژی غرب در مواجهه با برنامه اتمی ایران عمدتا مبتنی بر فشار، تهدید و اعمال تحریمهای همهجانبه به منظور تغییر رفتار ایران و وادار کردن آن به کوتاه آمدن از حق خود برای استفاده از انرژی اتمی، بوده است. اگرچه نگاه در غرب در مورد چگونگی مواجهه با برنامه اتمی ایران، یکپارچه نیست و منطق فعلی غرب در برابر ایران، مورد پرسش جدی بسیاری از مقامات و تحلیلگران است اما با این همه، واقعیت این است که رویکرد تهاجمی غرب مبتنی بر افزایش فشار در سالهای اخیر ادامه یافته است و حاصل آن نیز تنها افزایش تنشها و نگاه داشتن روابط در حالت عصبی بوده است. اما آیا برآورد و تخمین غرب در مورد برنامه اتمی ایران از یکسو و موقعیت ایران در منطقه از سوی دیگر، بر منطق درستی استوار است؟ آیا ادامه رفتارهای فعلی در منطقه ملتهب و عصبی خاورمیانه، میتواند تضمینکننده صلح و امنیت در بلندمدت در منطقه باشد؟
تحولاتی که در منطقه پس از 11 سپتامبر اتفاق افتاد فرصتها و تهدیدات نوینی را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم کرد؛ با حمله ایالاتمتحده و نیروهای ائتلاف به عراق و افغانستان، از یکسو صدام و طالبان به عنوان دشمنان ایران حذف شدند که این مسئله فرصتهای جدیدی را برای نقشآفرینی و تثبیت جایگاه و موقعیت جدید ایران در منطقه فراهم نمود، اما از سوی دیگر حضور سیاسی نظامی ایالاتمتحده در عراق و افغانستان، تهدیدپنداری را در میان مقامات ایرانی بیش از پیش، تقویت نمود. اگرچه موقعیتهای بوجود آمده و تحولات نوین، پتانسیل لازم برای همکاری غرب و ایران را با خود بههمراه آورد و در مواردی محدود منجر به ایجاد تعامل محدود و همکاریهای متقابل در منطقه شد، اما ادامه تخاصمات حول برنامه اتمی ایران و افزایش فشارهای بینالمللی از یکسو، و بردداشتهای گوناگون در میان بازیگران مختلف در مورد چگونگی تامین امنیت منطقهای و در نتیجه شکلگیری منافع ناهمگون، بیمیلی طرفین برای استفاده از موقعیت جدید را تشدید، و فرصت عادیسازی در روابط را از طرفین درگیر سلب نمود و ابتکارعملهای صورتگرفته نیز نتوانست به بهبود روابط منجر شود. به بیان دیگر، در شرایطی فشارهای فزاینده اقتصادی و سیاسی بر ایران ادامه یافت که زمینههای همکاری میان ایران و غرب در بحرانهای مختلف منطقه از جمله عراق، افغانستان، پاکستان و... میتوانست شکل بگیرد؛ در واقع میتوان ادعا کرد در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، تنها ایران از این موقعیت برخوردار است که بتواند با توجه به ویژگیهای خاص خود، همکاریهای استراتژیک با غرب را برای حفظ صلح و امنیت در منطقه به کار گیرد، چرا که در منطقه ناآرام خاورمیانه، کشورهای مختلف به نحوی از انحا از مشکلات سیاسی امنیتی جدی مختلف رنج میبرند به نحوی که امکان تبدیل شدن آنها به شریکی مهم برای غرب، حداقل در کوتاهمدت چندان آسان نیست و تجربه آمریکا در عراق، افغانستان و پاکستان نیز، گواهی بر دشواری مسیر این کشور در یافتن شرکای مطمئن در منطقه میباشد. بیش از یک دهه از حضور نیروهای آمریکایی و غرب در افغانستان میگذرد، اما مشکلات داخلی، ساختار قبیلهای و چالشهای سیاسی ـ امنیتی در این کشور تا کنون تلاشهای غرب و سرمایهگذاریهای متعدد برای ایجاد امنیت در افغانستان را با ناکامی مواجه کرده است و بنا به نظر بسیاری از کارشناسان، کشته شدن سربازان آمریکایی در افغانستان توسط نیروهای طالبان، چالش درجه یک اوباما، رئیسجمهور آمریکا در داخل آمریکا و در انتخابات آتی ریاستجمهوری در این کشور، محسوب میشود.
این تحولات در شرایطی است که روابط پاکستان و ایالاتمتحده آمریکا نیز در سالهای اخیر فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه میکند و تنشهای بهوجود آمده در روابط دو کشور، بهدنبال حملات متعدد هواپیماهای بدون سرنشین ایالاتمتحده در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان، افزایش یافته و واکنش شدید مقامات پاکستان را برانگیخته است، مسئلهای که ممکن است به همکاری بیش از پیش طالبان و پاکستان اتمی منجر شود. این پدیده اگرچه چندان محتمل نیست اما در صورت وقوع، نهتنها میتواند صلح و امنیت بینالمللی را با مخاطره جدی روبهرو سازد بلکه شائبه وجود آن هم، تردیدهای زیادی را در میان کارشناسان در مورد ماهیت همکاری غرب با پاکستان برانگیخته است. اگر به این متغیرها، تحولات جدید در منطقه خاورمیانه که منجر به بیثباتیهای فزاینده سیاسی در این کشورها شده را بیفزائیم، میتوان این فرضیه را بیشتر ثابت کرد که جمهوری اسلامی با توجه با ویژگیهای خاص ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک، تنها کشوری در منطقه است که میتواند به ایجاد امنیت در منطقه کمک کند. اما عدم تلاش برای ایجاد تعامل استراتژیک متقابل، رفتارها و اقدامات تحریکآمیز غرب و تلاش ایران برای مقاومت و حفظ منافع خود، تنها واگرایی فزاینده در روابط دوجانبه را آفریده است و تنها به ریسکهای دیپلماتیک منجر شده است. ادامه تهدیدات فزاینده در روابط ایران و غرب نهتنها میتواند منطقه را در حالت عصبی نگه دارد، بلکه تشدید بیاعتمادی و احتمال درگیری را افزایش میدهد. در صورت ایجاد بحران، کنترل آن و غلبه بر آن، با توجه به بهمخاطره افتادن منافع حیاتی طرفین بهسادگی امکانپذیر نخواهد بود چرا که غلبه بر بحران، نیاز به وجود سطحی از اعتماد و همچنین نیاز به بوجود آوردن امکانهایی برای برقراری سریع ارتباطات دارد، اما وقتی بحران اوج بگیرد، ممکن است دیگر نتوان آن را متوقف کرد. آیا وقت آن نرسیده است که غرب در دیپلماسی اتمی خود تجدیدنظر کرده، بر زمینههای همکاریهای استراتژیک تاکید نمایند؟ آیا به نظر نمیرسد نگرانیها در مورد برنامه اتمی ایران، بیش از حد بزرگ شده است؟ هند و پاکستان از زمان تاسیس پاکستان پس از پایان جنگ جهانی دوم تا زمان دستیابی به سلاحهای هستهای سه بار وارد جنگ شدهاند، اما آیا از آن زمان، استفاده از سلاح اتمی در دستورکار دو کشور قرار گرفت؟ لذا مشاهده میشود اگر درک درستی نسبت به اولویتهای سیاست خارجی و امنیتی طرفین شکل بگیرد امکان یافتن زمینههای مشترک برای غلبه بر سوءتفاهمات افزایش خواهد یافت و این تحول در شرایطی صورت خواهد پذیرفت که مذاکرات فشرده، جایگزین غوغاسالاری رسانهای شود و درک درستی نسبت به منافع و اولویتهای متقابل طرفین بهوجود آید. در غیر اینصورت، تنها نتیجه ادامه تنشهای موجود، آفریدن متغیرهای لازم و کافی برای ایجاد بحران خواهد بود.
محمدرضا کیانی، کارشناس مسائل بینالمللی