بادرود بر کاربرمحترم
هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است
وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت.
با سپاس -نیکنام
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
POWER PLAY و
آدرس
powerplay.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
تحولات مردمی اخیر در منطقه خاورمیانه و رویکرد و عملکرد ایالات متحده نسبت به این تحولات، گزارهای اساسی را به ذهن متبادر میسازد. دخالت ایالات متحده در کشورهای دیگر، مؤید این اصل میباشد که منافع ملی، اولین و مهمترین معیار عملکرد دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده است. با اینکه ممکن است این موضوع در نگاه اول بدیهی بهنظر برسد، اما اظهارنظرات مطرحشده از سوی دو طیف ـ که ناشی از عدم توجه به این مسئله است ـ طرح آن را معنادار و سودمند مینماید. این دو گروه که در دو طیف کاملاً متفاوت قرار میگیرند، ایدههایی را مطرح مینمایند که نشانه نادیده گرفتن اصل محوریت منافع ملی در سیاست خارجی ایالات متحده است.
گروه اول که در واقع خود را منتقدان وضعیت موجود در جوامع مزبورشان میدانند، به شعارهای آمریکاییها در مورد مباحثی مانند دموکراسی و حقوق بشر دل بستهاند. در واقع اینان از این مسئله مهم غافلند که دفاع از حقوق بشر و دموکراسی هیچگاه دغدغه اصلی ایالات متحده نبوده و طرح آن نیز غالباً جنبه ابزاری داشته است. تاریخ کوتاه ایالات متحده، قدرتمندترین گواه این ادعاست (در ادامه نمونههایی از آن در این مطلب میآید). دسته دوم، کسانی هستند که موضعی انتقادی نسبت به سیاست خارجی ایالات متحده دارند و حالت تقابلی نسبت به آن میگیرند. بخش عمدهای از انتقادات این طیف بجاست، اما شیوه طرح آن از سوی ایشان و ناتوانی آنها در مورد ارائه توضیحی برای چرایی مواضع ایالات متحده، انعکاسدهنده این مطلب است؛ گویی از سازوکار عملکرد سیاستمدران ایالات متحده در عرصه سیاست خارجی ناآگاهند.
ایالات متحده با کشتار سرخپوستان بومی آمریکای شمالی شکل گرفت، با مساعدت سیستم بردهداری مراحل اولیه توسعه را طی نمود و سپس با توسل به شیوههای گوناگون از قبیل جنگ، حمایت از شورشهای داخلی، حمایت از دیکتاتورها، و البته در صورت مقتضی دخالتها و کمکهای اقتصادی و حمایت از جنبشهای مردمی به منظور جهتبخشی به آنها در مسیر مورد نظر خود، سعی نمود منافعش را در محیط بینالملل پیش ببرد.
ایالات متحده با هدف تأمین منافع ملی خود از حسنی مبارک تا آخرین لحظه حمایت مینماید، رابطه دوستانهای با بن علی در تونس و علی عبدالله صالح در یمن در زمان حکمرانیشان دارد، و از حکومت آل سعود که نمونه یک حکومت متحجر و استبدادی است، حمایت مینماید. سیاست دوگانهای در قبال سرکوبهای رخداده در منطقه دارد و در قبال حوادث رخداده در عربستان و بحرین تا حد زیادی چشمپوشی میکند. همسو بودن با غرب و بهصورت ویژهای ایالات متحده و نه دموکرات و مدافع حقوق بشر بودن، محوریت را در نحوه برخورد ایالات متحده با کشورهای دیگر دارد.
محوریت منافع ملی و منفعتطلبی در سیاست خارجی ایالات متحده ـ همانند دیگر کشورها ـ مسئلهای نیست که فقط مربوط به عصر حاضر و یا خاص منطقه خاورمیانه باشد. ایالات متحده، فقط زمانی به صورت مستقیم وارد جنگهای جهانی شد که منافع و امنیت ملی خود را در خطر دید و برای پیروزی در این جنگها نیز به هر وسیلهای ازجمله تسلیحات هستهای متوسل شد. ایالات متحده در سیستم دوقطبی شکل گرفته بعد از جنگ جهانی دوم و در رقابت با شوروی سابق، از هر کشوری که همسو با منافع غرب بود حمایت میکرد؛ صرفِنظر از اینکه نظام سیاسی مزبور بر پایه دیکتاتوری باشد یا دموکراسی. این رویکرد ایالات متحده را میتوان در نقاط مختلف دنیا از خاورمیانه گرفته تا آمریکای لاتین مشاهده نمود. نمونه آن سرنگونی دولت مردمی مصدق پس از توافق بریتانیا و ایالات متحده در مورد منابع نفتی ایران با همکاری مستقیم دولت آیزنهاور و پس از آن حمایتهای گسترده ایالات متحده از حکومت دیکتاتوری شاه است. نمونه دیگر را میتوان در پشتیبانی ایالات متحده از صدام در جنگ تحمیلی دید. صدام که زمانی دشمن غرب و در بلوک شوروی سابق دیده میشد، اکنون به ابزار سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده بود.
این روند بعد از جنگ سرد و با طرح مسائل جدید و امنیتی نمودن برخی از واقعیتهای موجود به منظور گسترش سلطه ایالات متحده ادامه یافت. رخداد 11 سپتامبر 2001 منجر به پیگیری سیاستهایی از سوی ایالات متحده شد که اوج مداخلهگری و یکجانبهگرایی آمریکا را رقم زد. طالبان که زمانی در نبرد با شوروی و در زمان جنگ سرد از سوی ایالات متحده پشتیبانی میشد، به منبع تروریسم و برهمزننده صلح جهانی تبدیل شده و باید سرکوب شود. صدام بهعنوان دشمن دموکراسی، حامی تروریسم، و منبع تسلیحات کشتار جمعی بعد از اشغال عراق برکنار شده است. ایالات متحده بیشترین وتوهای خود را در حمایت از اسرائیل انجام داده است. این در حالی است که اسرائیل رژیمی نژادپرست و اشغالگر است که هدایت مستقیم ترور و کشتار شهروندان غیرنظامی را در فلسطین بهعهده دارد و از اظهار آن نیز ابایی ندارد. تاریخ معاصر هندوراس، مکزیک، نیکاراگوئه، کوبا، و دیگر کشورهای آمریکای لاتین، سرشار از دخالتهای نظامی و غیرنظامی ایالات متحده است که هیچکدام در جهت اشاعه دموکراسی و حفظ حقوق بشر نبودهاند.
اکنون با این همه مثالهای تاریخی روشن، این انتظار که ایالات متحده به قیمت چشمپوشی از منفعت ملی خود، به حمایت از حقوق بشر و دموکراسی بپردازد، پایهای غیرمنطقی و غیرواقعبینانه دارد. ما باید بتوانیم با درک واقعیتهای موجود، رویکرد و عملکردی متناسب با آن واقعیتها داشته باشیم و از فروافتادن در ورطههای افراط و تفریط بپرهیزیم؛ مسئلهای که باید مورد توجه نمایندگان ایران در مذاکرات با گروه 1+5 و در دیگر عرصههای سیاست خارجی مورد توجه قرار گیرد؛ چراکه میزان دوراندیشی و دقت نظر ما در این زمینه با کیفیت روندهای اجتماعی در سطح داخلی و موقعیت جهانی ما در سطح بینالملل، ارتباطی مستقیم دارد.
علیرضا صالحی، پژوهشگر مسائل بینالمللی
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,